بازگشت

مسکه 43


ديدن دو سيد از حاج ايراني است آن حضرت را در بيابان نجد و نشناختنشان آن حضرت را خبر داد ما را سيد سند و ثقه معتمد جناب حاج سيد محمد شيرازي اباء و بروجردي امافرمود بحج مشرف شدم سنه هزار و سيصد و نوزده و با ما بودند دو سيد از اهل خراسان که سوار کجاوه بودند و هکامي داشتند که مواظب کجاوه آنها بود و چون از مناسک حج فارغ شديم بزيارت مدينه منوره مشرفشديم و از مدينه طيبه متوجه بطرف نجد شديم تا رسيديم بوادي بين مدينه طيبه و جبل که آب و علف در آن نبود و زمين را دو سه ذرع ميکنديم و آب جمع ميشد و حجاج همچنين ميکردند و چونصبح کرديم در آنوادي معلوم شدکه آن دو سيد در ميان ما نيستند و بانوادي هنوز نرسيده اند پس جماعتي از اخصاي رفقاي ما در مقام تفحص از آنها در بين خيمها برآمدند و عمده و عميد آنها سيد خليل نبيل زاهد عابد حاج سيد علي بزرگ سادات ملقب باخوي بود و هيچ اثري از آنها نيافتند و از آن منزل بار نکردند و اصرار بر ماندن کردند تا حال آن دو سيد معلوم شود و شکايت بامير حاج نمودند امير حاج جماعتي از سوارهاي خود را به اطراف بيابان فرستاد که تفحص از آنها نمايند و بعضي را بمنزل ديروز فرستادند و نزديک شب مايوسا برگشتند و دو روز در آنوادي ماندند و در روز سوم وقت ضحي ناگاه ديديم آن کجاوه و آن دو سيد در آن هستند باحکامشان صحيحا سالما وارد شدند آنها را استقبال کرديم و در خيمه جناب عالم جليل حاج سيد عبد الحسين اصفهاني که مشهور بمدرس و ملقب بسيد العراقين بود فرود آمدند و ايشان در بين قافله منزلتي داشتند و خيمه ايشان از همه خيمها بزرگتر بود و حجاج در آنخيمه و خارج خيمه و منهم در آنها بودم جمع شدند و سئوال از حال آنها و سبب تاخير آنها مينمودند گفتند حکام ما بعد از آنکه بارهاي ما را بار کرد و با قافله فرستاد مشغول حمل کجاوه ما شد و بجهه ضعف و سستي او در کار ما آخر کسي بوديم که از آنمنزل راه افتاديم و عقب سواديکه گمان ميکرديم که سواد قافله است ميرفتيم چون يکمقداري رفتيم معلوم شد که راهرا گم کرده ايم و آن سواديکه گمان ميکرديم سواد قافله است سواد خار مغيلان بوده است پس همان حين فرود آمديم و شبرا آنجا مانديم چونصبح واضح شد نماز صبح رابجا آورديم و راه افتاديم بهواي باديکه گمان ميکرديم که هوائي است که از طرف جبل ميايد تا اينکه روز نصف شد و هوا گرم شد و شتر از راه رفتن بازماند و آنچه آب درمشگها بود تمام شد و طاقت ما هم تمام شد و چاره جز فرود آمدن نداشتيم و هيچ اسبابيکه موجب اميدواري بزندگي باشد نديديم و چاره بغير از تسليم از براي مرگ نداشتيم و از زندگي مايوس شديم و عازم بر مرگ شديم و مشغول بتضرع بتمام خلوص که لازمه شخصي است که تن بمرگ داده است شديم و بعد جميع اسباب ظاهره معتاده حيوه بوديم پس متوسل بحضرت صاحب الزمان عجل الله فرجه شديم ناگاه ديديم شخصي سوار بر شتر ذلولي نزديک ما است و استخبار از سبب آمدن ما در آنجا نمود پس عرضحال و بسط مقال براي او نموديم گفت باکي بر شما نيست و عن قريب بقافله ميرسيد و بانها ملحق ميشويد حکام شما کجا است که من راهرا باو نشان بدهم و با ما تلطف نمود و گفت شکي نيست که شما گرسنه هستيد و طعامي از خورجين خود درآورد که شبيه بچيزيکه ما آنرا گرفته ميگوئيم بود کانه همان آن از روي آتش برداشته اند پس غذا خورديم و سير شديم و ما را آب داد و امر کرد بحمل کجاوه و در آن افتادن گفتيم شتر عاجز است ازرفتن و اگر کجاوه را بر آن حمل کنيم راه نميرود و اشاره برفتن کرد بطرفيکه در آن زمين بلندي ميديديم و گفت چون بان بلندي رسيديد نهر آبي ميبينيد فرود ميائيد و شتر را آب ميدهيد و نماز ظهر و عصر را بجا مياوريد و کنار نهر را بگيريد و برويدتا آنکه يک بلنديرا ميبينيد و آنجا جماعتي هستند که شيخ آنها شما را استقبال ميکند و شما را در منزل خود فرود مياورد و شبرا استراحت ميکنيد تا طلوع آفتاب و شما را بقافله ميرساند و چون مشغول بامتثال بانچه ما را بان امر کرده بود شديم ديديم شتر بتمام قوت برخواست



[ صفحه 115]



و غفلت کرديم از آن شخص و چون ملتفت شديم احدي را نديديم با صافي هوا و معتدل بودن صحرا پس براه افتاديم و آن نهر پيدا شد بکنار آن نهر فرود آمديم و تطهير نموديم و وضو گرفتيم و نماز کرديم و شتر آب خورد و از کنار نهر رفتيم تا بان بلندي ديگر رسيديم سياهي جماعتي ظاهر شد و يکي از آنها ما را استقبال کرد و ترحيب نمود و اکرام کرد و ما را فرود آورد و شبرا در منزل او استراحت نموديم و چون فجر طالع شد برخواستيم و نماز صبح را بجا آورديم و بعد از صرف لقمه الصباح براي رفتن براه افتاديم و شيخ دليل ما بود تا ما را باينجا رسانيد و تمام مردم از اين معجزه ظاهره از حضرت صاحب الزمان عليه و علي آبائه الطاهرين افضل الصلوه و السلام تعجب نمودند و اعراب عارفين به آن بيابان گفتند در اين ايام در اين بريه مسافت چند روزنه جماعتي و نه آبي هست فضلا از مسافت چند ساعه و اين نيست مگر امر غريبي از جانب حضرت صاحب الزمان عليه السلام.