بازگشت

مسکه 30


ديدن سيد حسون بغدادي است آن حضرت را در مسجد صعصعه و نشناختنش حکايتکرد ما را شيخ جليل نبيل حاج شيخ عبد الحسين بغدادي که سيد جليل افتخار الذاکرين سيد حمود بن سيد حسون بغدادي که از اخيار رفقاء ايشان بود و در کمال تدين و عنيف النفس و ابي الطبع بود و با آنکه مبتلا بشعار صالحين که فقر است بوده بجهه تشرف بخدمه حضرت ولي عصر ارواحنا فداه عزم چهل شب جمعه زيارت حضرت سيد الشهداء از بغداد بکربلا بجهه نيل باين مقصود نموده حرکت ميکرد حيواني بجهه اين امر ابتياع نموده بود و متکلف مخارج آن گرديده و بسيار بود که يک قمري بيش نداشته بزاد توکل و توشه توسل بيرون آمده و حقتعالي چنان محبت آن بزرگوار را در قلوب انام انداخته که اهل محموديه که اغلب ايشان اهل سنت و جماعتند در انتظار او برآمده ديده براه داشته وبمجرد ورود گرد او جمع شده ترحيب و تکريم نموده آب و طعام براي آنسيد جليل مهيا و علوفه براي حيوان او و کذلک اهل اسکندريه که همگي سنيان متعصب ميباشند بالجمله چون يک اربعين آن بزرگوار باکمال رسيد در آخر غفلت کرد که اين ليله اربعين است ياليله سي و نهم ميباشد و آنشب مصادف با زيارت مخصوصه حضرت ابي الائمه الطاهرين امير المومنين عليه السلام گرديده مشرف بنجف اشرف شده و شب چهارشنبه بمسجد سهله مشرفگرديده با جمعي از رفقا تا آنکه روز چهارشنبه را بسمت کربلا متوجه کرد و اعمال مسجد سهله را بجا آورده با جماعتي بمسجد صعصعه مشرفشده دو رکعت نماز را ادا نمودند مشغول بخواندن دعاي مکنويه بر لوح شدند پس جماعت بسجده رفتند و دعاي سجده را سيد براي ايشان خواند پس سيد بسجده رفت و برفقا گفت که شما دعاي سجده رابراي من بخوانيد چون آنها عوام بودند و خط سنگ در هم ميباشد نتوانستند درست بخوانند و شکسته بسته ادا نمودند جناب سيد قدري حدت مزاج داشت برآشفت و برفقا درشتي کرد و بد گفت که اينچه وضعي است بيکمرتبه شعشعه انوار کبريائي و لمعات جمال خدائي در و ديوار مسجد را چونوادي مقدس طور و ذي طوي پر نور و ضياء کرد نداي روح افزاي امام چون نداي رب رحيم بموسي کليم گوشزد آنسيد عظيم و رفقاء او گرديد و فرمود ولدي حمود انا اتمم لک الدعاء و شروع فرمود بقرائت دعاي سجده در وديوار مسجد موافقت بقرائت نموده تمام مومنين حاضرين اين انوار و اسرار و قرائت واذکار را استماع نمودند و لکن شخص او را نميديدند سيد بزرگوار همي خواستي سر از سجده بردارد و بدامان آن مسجود ملائکه دست توسل برآرد عقل او را منع کرد و امر امام بر وعده آن سرور باتمام رسانيدن دعا را بخواطر آورد تا بهزار آرزو و انتظارسر از سجده بلند کرد جمال دل آراي آنمصباح را جلال حضرت کبريائي تعالي شانه را ديد تمام مسجد را



[ صفحه 109]



چون زجاجه مشکوه انوار گردانيده لمعه لمعه نور علم ابکاخ آسمان بر کشانيده قد و قامت آنسرور گلشن امامت قيامت را بر آن سيد بر پا نموده بزبان گهر بار غمگساري دل زار آن سيد سعادت کردار فرموده فرمود شکر الله سعيک اشاره باينکه اينعمل عظيم و مداومت بر زيارت حضرت سيد الشهداء عليه السلام از تو قبول باد و بفيض مقصود نائل گرديدي اين بفرمود و از نظر سيد غائب و آن نور ناپديد شد جماعه مومنين بر در و ديوار و اطراف و اکناف و آن دوان برآمدند در هر جاي از صحرا نظر افکندند ابدا اثري نيافتند جماعتي در مسجد سهله بودند منهم الشيخ الفقيه الاعظم الشيخ محمد حسين الکاظمي مصنف هدايه الانام رحمه الله عليه از همانجا مشاهده انوار مسجد صعصعه و معاينه آثار نمودند همه بيرون دويدند ديدند که مومنين سراسيمه بعقب آثار آن ماه تابان ميدوند لباسهاي سيد مذکور را براي تبرک پاره پاره کردند و بيغما بردند مگر قباي برکيکه بجاي ماند و بدين سبب سيد ديگر زيارت شب جمعه کربلارا ترک نکرد و مواظب داشت تا چندي قبل که وفات نمود.