بازگشت

مسکه 25


ديدن حاج عنايه الله است آن حضرت را در مکه معظمه و نشناختنش حکايت کرد ما را شيخ متعبد ورع تقي حاج عنايه الله که گفت در سنه هزار و سيصد و سي و يک در طريق مراجعت از حج بودم ليله جمعه از مني بمسجدالحرام آمدم با دو نفر از اتقياء در قرب مسجد ميلاد حضرت امير المومنين عليه السلام نشستم مشغول بختم امن يجيب المضطر اذا دعاه و يکشف السوء از براي تعجيل فرج حضرت ولي عصر عجل شديم از آنجائيکه تقدير را تدبير تغيير نميدهد هر سه ما را خواب ربود قريب دو هزار گفته بوديم ناگاه از خواب بيدار شدم ديدم که يکي از



[ صفحه 107]



دو رفيق که از مسجد بيرونرفته کمال کدورت و کلال عارض شد فورا رفتم تجديد وضو نمودم با نهايت تاسف وارد مسجد شدم و کسي نبود عجم مگر ما دو نفر و از اعراب سنيان دو سه نفر بودند مشغول مناجات من آمدم در موضعي مشغول بتضرع و زاري هنگام سحر بود ناگاه احساس کردم بزرگواري دست بشانه من گذاشت فرمود حال بسيار خوبي است وقت بسيار خوبي است حال بسيار خوبي داري اهتمام نما در دعا بمجرد شنيدن اينکلمات بدنم مرتعش گرديد حالم دگرگون شد چون نظر کردم احدي را نيافتم و در مسجد عجم کسي نبود جز رفيقم که در جاي خنود بود يقين کردم که حضرت ناموس دهر و ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف بود.