بازگشت

مسکه 17


ديدن مشهدي ابوالقاسم خادم و موذن مدرسه سامره است آن حضرت را و شناختنش آن سرور را حکايت نمود آقاي ميرزا هادي از عبدصالح مشهدي ابوالقاسم موذن و خادم مدرسه سامره فرمود پرسيدم از او که آن چند سال که در شرف جوار اين ناحيه مقدسه بسر بردي آيا هيچ معجزئي مشاهده کرده



[ صفحه 104]



گفت بلي شبي براي اذان صبح بر پشت بام حرم مطهر برآمدم چند نفر در آنجا ديدم و ساکت شد گفتم تمام قضيه را ذکر کن گفت الحال حالت ندارم باشد تا وقت فرصت بيان نمايم اين بود در چند مرتبه مطالبه اتمام ميکردم همانجواب را ميداد تا ليله بيست و سوم صفر الخير که حال تحرير بيست و دوم از شهر مذکور است از سنه هزار و سيصد و سي و پنج در حرم عسکريين عليهما السلام مقابل ضريح مقدس با وي گفتم حکايت را بگو گفت تا بحال باحدي نگفته ام در پنج سال قبل ليله جمعه بود ظاهرا وارد صحن مطهر شدم و در پلها هميشه مقفل است قفل را باز کردم از پلها بالا رفته در فضاي پشت بام رسيدم در فلان محل مخصوص هفت نفر از ساداترا ديدم رو بقبله نشسته اند و بزرگواري عمامه سياه بر سر مبارک دارد جلو آنها نشسته مانند امام جماعه و من پشت سر ايشان بودم از يکي سئوالکردم اينها کيانند فرمود اين بزرگوار حضرت صاحب الزمان عجل الله فرجه است و ما با ايشان نماز صبح اقتدا ميکنيم مشهدي ابو القاسم گفت من از هيبت نام مبارک آن حضرت ياراي زيستن نکردم روانه بسمت قناره کشته بالا رفتم صبح طالع شد اذان گفتم چون بزير آمدم در فضاي بام احدي را نديدم.