بازگشت

مسکه 15


ديدن سيد مهدي عباباف نجفي است آن حضرت را در مسجد سهله و شناختنش خبرداد ما را سيد جليل و عالم ثقه نبيل حاج سيد نصرالله اصفهاني از سيد تقي نقي جوان عباباف نجفي سرطمه حمام قريب مدرسه قزوينيها مسمي بسيد مهدي و او از خويشان و اقربائي ابي الزوجه مرحوم مبرور عالم تقي حاج سيد محمد کاشاني بود و هميشه آن سيد بزرگوار مرحوم مداومت بتشرف مسجد سهله در ليالي اربعا داشت گفت شبي با جمعي از رفقا مشرف شديم ديديم در رکن قبله مسجد طرف شرقي همانجا که مقام حجه واقع در آنست آن محل روشن است پيشرفتيم ديديم سيد بزرگواري در آن محراب مشغول عبادتست و آن روشني چراغ نيست بلکه نور از وجه مبارک آن سرور و در و ديوار را منور ساخته بجاي خود برگشته باز نظر کرديم آن صفه را روشن ديديم گويا چراغ نور بخشي در آن گذارده اند چون نزديک شديم همانحال سابق را يافتيم تا يقين کرديم که آن بزرگوار امام ابرار و نجل ائمه اطهار است مهابت آن حضرت همه ما را فرو گرفت هر يک بجاي خود مانند شجر خشک از حس و حرکت افتاديم مگر من که چند قدمي از رفقا پيش رفتم هر چه خواستم نزديک روم يا عرضي کنم در خوديارائي نديدم مگر آنکه امري در خواطرم آمد عرض کردم استخاره بفرمائيد دست مبارک باز نمود بان سجه که بان مشغول بذکر معهود بود قبضه قبض فرمود بعد از حساب معدودجواب فرمود خوبست بعد از چندي روي مبارک بسوي ما فرمود مدتي نظر فيض اثر بر ما مستدام داشت گويا عنايت آن بزرگوار انتظار داشت که حاجات دنيا و آخرت خويش را ازدر کاه لطف و عطايش درخواست نمائيم چون سعادت و استعداد ما را يارائي نکرد قفل خموشي کام ما را مسدود داشت پس آن بزرگوار روانه بسمت در مسجد گرديد چون قدري تشريف برد قوت در پاي خود يافته روانشديم چون خواست از در مسجد بيرون رود دو مرتبه روي مقدس بجانب ما فرمود و مدتي بدانحال بود و ما چند قدم دور از حس و حرکت افتاديم و نامقدور شديم تا آنکه بالاخره از مسجد خارج شديم و در عرصه بين البابين رسيديم آن بزرگوار قدم بخارج باب ثاني نهاد بمجرد آن قوت و شعور ما قوي گشت فورا بسرعه هر چه تمام تر بسمت باب ثاني دويديم بطرفه العين از باب ثاني خارج شده نظر باطراف بيابان انداخته احدي را نيافتيم در بيابان هر چه باطراف و اکناف دويديم بهيچ وجه اثري نيافتيم و مکشوف شد بمجرد خروج آن سرور از باب ثاني از نظر مستور گرديد پس بر بيقابليتي و فوت ذکر مقاصد خود بي انداه دريغ خورديم و متاثر شديم.