بازگشت

مسکه 13


خبرداد ما را افتخار العلماء العاملين حاج سيد حسين حائري ساکن ارض اقدس در اوائل شهر ذي القعده الحرام سنه هزار و سيصد و شصت و چهار فرمود در سنه هزار و سيصد و چهل و پنج يا شش هجري در او آن عشره محرم سيدي غريب که او را نميشناختم در منزل احقر در کرمانشاه ورود نمود و غالبا زوار از اهل علم و غيرهم از عراقين ورود مينمودندبدون آشنائي و احقرهم پذيرائي مينمودم بعد از دو روز از ورود سيد مذکور يکي از اهل علم نجف اشرف بديدن احقر آمد و آن سيد را شناخت و باحقر اشاره نمود که اين آقا را ميشناسيد گفتم سابقه با ايشان ندارم گفت يکي از مرتاضين بسيار مهمي ميباشند و بظاهر در کوچه مسجد هندي دکان عطاري دارد و غالبا مفقود ميشود از نجف اشرف اهل و عيال او هر چه در کربلا و کاظمين و حله تفحص مينمايند او را نمي يابند بعد از چند ماه معللوم ميشود در يکي از حجرات مسجد کوفه پنهان شده و او را ملاقات ميکردند موي سر و ريش او بلند شده با يک حال پريشاني او را بنجف آورده باز هم بعد از چند روز مفقود ميشد و در مسجد بخادم ميسپرد که باهل او خبر ندهند بالاخره احقر بعد از اطلاع بر حال ايشان با ايشان بيشتر محبت کردم و اظهارکردم که شما را از مرتاضين ميدانند با کمال انکار و امتناع بودند بالاخره بعد ازمعاهده باينکه اظهار نشود گفتند من دوازده سال در مسجد کوفه و غيره رياضت کشيدم و شرط تکميل رياضت دوازده سال است و در کمتر از آن زمان کسي بمقامي نميرسد و کمالات خودش را مخفي ميکرد فقط گفت احضار جن ممکن است ولي جن دروغ ميگويد و راست هم ميگويد اعتمادي بقول آنها نيست و احضار ملک هم ممکن است ولي نظر باينکه آنها مشغول عبادت هستند شايسته نيست آنها را از عبادت باز کرد و گفتند من همين علماء عدول را احضار ميکنم و آنچه سئوال کنم از مغيبات جواب ميگويند و احقر در آن چند سال اخير که شيوع آزادي و کثرت اشخاص بي ديانت که توهين بالنسبه بمجالس روضه خواني و سينه زني ميکردند محض تقويت اساس شرع مجلس روضه خواني خيلي مفصلي اقامه مينمودم که اول فجر عقد مجلس ميشد تا يکساعه بعد از ظهر ختم ميشد و از حيث مصارف کثيره و زحمات بدني بسيار دو زحمت بودم و در آنمجلس شصت نفر روضه خوان شهري و غريب که از ساير بلاد آمده بودند و پنج مداح تعزيه ميخواندند و در اين هشت نه ساعه که طول مجلس بود سي نفر ميخواندند و بقيه در باقي ايام بنوبت و همه آنها حقوق داشتند احقر از اين آقا خواهش کردم که شما از علما سئوال کنيد که اين مجلس مقبول اهلبيت عليهم السلام هست با اين زحمات و مصارف گفتند من شب کار ميکنم بنا شد مشغول بشوند و گفتند من با چهار نفر از علماء مراجعه و سئوال ميکنم مرحوم آقا ميرزا حبيب الله رشتي و مرحوم آقا ميرزا محمد تقي شيرازي و مرحوم آقا سيد اسمعيل صدور و مرحوم آقا سيد علي داماد قدس الله اسرارهم و ايشان داماد آقا شيخ حسن ما مقاني بودند و باينجهه معروف بداماد بودند فردا گفتند من آقايان را احضارو سئوال کردم گفتند بلي اين مجلس مقبول اهلبيت سلام الله عليهم است و در روز نهم يا دهم حضرت ولي عصر عجل الله فرجه و سلام الله عليه باين مجلس تشريف مياورند احقر با کمال وجد و شوق گفتم چرا تعيين روز را نکرديد گفتند امشب سئوال ميکنم فردا صبح گفتند آنچه ميگويم بنيوسيد و نگهداريد و آن روز روز پنجم محرم بود و وضع احقر در مجلس خلاف وضع رياست و ترتيب علماء در کرمانشاه بود که در ناحيه معيني بنشينند و اشخاص محترم طرف ايشان بيايند و قهرا آن مجلس صدر محسوب ميشد بلکه احقر درب خانه نشسته يا ايستاده بودم و از براي هر کسي قيام مينمودم و اين مجلس محل توجه عموم اهل شهر بود و مجلس غالبا راهش مسدود ميشد و يک جماعت ديگر در اطراف کوچه انتظار داشتند تا زمانيکه تبدل اشخاص بشود و جماعتي خارج شوند و آن جماعه بجاي آنها بيايند سيد گفت روز نهم ساعه ساعه دو و سه که دو ساعه از دسته ميشود شما در پاي چاه که قريب در خانه است نشسته يکمرتبه حال شما پژمرده ميشود و تمام بدن شما تکان ميخورد در آنحال نگاه کنيد بان نقطه معين که آخر حد مجلس زنها است زيرا که نصف فضاي خانه متعلق بزنانه بود که جلو واقع ميشد و نصف موخر مردانه بود که در حال جلوس مردها پشت سر زنها واقع ميشدند و منبر محاذي زنها گذارده ميشد که مردها صورت زنها را نميديدند و مجلس در اندرون خانه بود که وسيع بود و احقر نزد در ميايستادم



[ صفحه 102]



و پذيرائي ميکردم و اطاقي در بيروني مجمع آقايان روضع خوانها بود گفت هر وقت تکان خوردي متوجه باش بان نقطه مجلس يکعده اشخاصي ده دوازده نفر نشسته اند بيک هيئت و يک لباس و يک شکل يکي از آنها حضرت ولي عصر است و اول ساعه دو از دسته ازآنان در اطاق روضه خوانها از طرف بيروني وارد ميشوند و تا ساعه سه از روز تشريف دارند و ساعه سه که مجلس بهم ميخورد بجهه تبدل اشخاص در ضمن مردم بيرون ميروند وملتفت نميشويد و گفت با وضو باشيد و برويد در محضر مبارکشان و خدمتي بکنيد از قبيل چاهي دادن يااستکان برداشتن و آنها براي شما قيام نميکنند و ميگويند اين خانه خودمان است و برويد در خانه پذيرائي بکنيد از مردم و در اين ساعه جلوس ايشان دو روضه خوان ميخواند و هر دو از امام زمان ميگويند و کسي مصيبت نميخواند و مع ذلک مجلس بسيار مشوش و ضجه و ناله بيشتر از هر روز ميشود و آقاي اشرف الواعظين که هر روز يکساعه بعد از ظهر ميايند و مجلس را ختم ميکنند در همين ساعه ميايند و منبر ميروند و از امام زمان ميگويند بهرحال در روز پنجم محرم اين مذاکرات شد و اين مطالب را نوشتم تا روز نهم در فکر اين قضيه روز شماري ميکردم تا روز نهم مجلس بسيار ازدحام داشت در ساعه مذکوره بنده پاي چاي نشيته بودم ناگاه قشعريره بر من عارض شد و بدنم تکان خوردن گرفت فورا نظر کردم بان نقطه مذکور ديدم در همان مکان يک حلقه مشتمل برده دوازده نفر دائره وار نشسته اند در لباس متعارف آن روز اهل کرمانشاه يعني قباي بلند و کلاه نمد و دستمال روي آن و کفش قندره پاشنه خوابيده و بعض آنها چپق ميکشند و جميع آنها اسمر اللون و قوي استخوان در سن قريب بچهل سالگي موهاي ريش و ابرو و چشم سياه رفتم نزد آنها ببعنوان خوش آمديد و فرياد کردم چاي بياوريد آنها باحقر تبسم کردند و قيام و تواضعيکه معمول همه کس بود براي من حتي حکومت و امراء لشکر نکردند گفتند خانه خودمان است همه چيز آورده اند شما برويد در خانه مشغول پذيرائي باشيد مراجعت بمکان خود نمودم و دانستم که اين آقايان از در اطاق بين بيروني و اندروني آمدند بهرحال در آن ساعه دو نفر منبر رفتند و با آنکه روز تاسوعا مصيبت حضرت ابي الفضل عليه السلام را ميخوانند هر کدام چند دقيقه منبر رفتند و خطاب بامام زمان عليه السلام داشتند بعنوان تعزيت و مجلس در گريه و زاري هنگامه بود و آقاي اشرف الواعظين که بايد بعد از ظهر بيايند ساعه دو از دسته آمدند و باطاق روضه خوانها نرفتند و در همان مجلس وارد شدند در خانه پهلوي من نشستند و گفتند من امروز تعطيل کردم براي رفع خستگي که فردا که عاشورا است کار زياد است ولي اينجا نتوانستم نيايم بعد از صرف چاهي و قليان منبر رفت و سکوت مستطيلي کرد و بعد صدا کرد بودن مقدمه معموله اهل منبر اي گم شده بيابانها روي سخن ما بتو است مجلس بحدي از اينکلمه پريشان شد و مردم بسر و سينه يزدند که بي اختيار شدند و بعد از يک لحظه ديدم آن حلقه نيستند دانستم از همان در اطاق بيني رفته اند و اما احوال آن سيد اسم ايشان سيد محمد از اهل رشت اهل علم و فضل نبود از کسبه ضعيف نجف اشرف بود کسبي نمي کرد اياميکه در منزل من بودند آنچه از ايشان مشاهده کردم مواظب عبادت بود هر روز زيارت عاشورا ميخواند و نماز حضرت جعفر طيار عليه السلم را ترک نميکرد و بعد را نافله ابتدائيه دو رکعتي بسيار ميخواند و اظهار مقامي نميکرد ولي احقر پاره امور از ايشان مشاهده نمودم يکي آنکه مرحوم آقا محمد مهدي که يکي از علماء و روساي کرمانشاه بودند منزل بنده آمده بودند ديدند سيدي غير معروف نزد من نشسته و خيلي مورد توجه من است سئوال کردند ايشان کيستند گفتم سيديست ساکن نجف اشرف و عطار است ايشان از توجهات من باو استنباط مقامي براي او کردند و ايشان را محرمانه در خفا در منزل خودشان مهمان کردند و چون پسر بزرگ ايشان مرحوم شده بود بسيار دلتنگ و کسل بودند و از سيد استمداد کرده بودند بجهه صحت مزاج و قوه رياست و در مهماني ايشان خيلي پذيرائي کرده بودند و قدري پول بايشان داده بودند بعد از دو سه روز سيد آمد بمنزل احقر و گفت من خيلي از اين آقا خجلم گفت چرا گفت مرا تنها محرمانه مهمان کرد و استمداد کرد و من برعکس مامور شدم الان در خانه ايشان بودم و بايشان نگاه موت کردم و تا هفتاد روز ديگر ميميرد تاريخ بگذاريد بهرحال روز هفتادم احقر براي تشييع جنازه او رفتم و ايضا گفتند آقاي شمس الدين که يکي از آقايان کرمانشاه بود حالش منتهي ميشود باينکه مثل مرده ميشود ولي نميميرد و بعد از زماني ايشان سکته کردند و مبتلي بفلج مستوعب شدند که بهيچ قسم بر حرکتي قادر نبودند حتي بايد ايشان را از اين پهلو بان پهلو بگردانندد و ديگر گفتند فلان شخص از اهل منبر چون در منبر هتک از اشخاصي ميکند از غيب پشت گردني زده ميشود و زنخ او بسينه او متصل ميشود و ديگر قدرت بر منبر رفتن نخواهد داشت و بهمين نحو شد و ديگر آنکه احقر در آن زمان در کرمانشاه مرجعيت تامه داشتم که تمام روز و قدري از شب صرف حوائج مردم ميشد چون در زمان قبل از ايام پهلوي مرجع امور علما بودند آنسيد فرمود که شما مرجع مردم هستيد و کار شما مهم است من عوض شما يک اربعين در اطاق تنها ارتياض ميکنم که اثر آن از براي شما باشد ولي از علماء اذن ميگيرم فردا گفت از آقاي صدر و آقاي آقا ميرزا محمد تقي و آقاي آقا سيد علي داماد سئوال کردم همه آنها تصديق کردند اهلبيت شما را از حيث علم و عمل و گفتند هر چه بکنيد ايشان اهل ميباشند و علي هذا اطاق بالا را جاروب کامل از زمين و ديوار و طاق بنمايند که کرد بکلي نباشد وحصير فرش بکنند و من چهل روز آنجا تنها بايد باشم و غذاي من مطلقا از حيوانيات نباشد حتي عسل و قند نميخورم و چاي با شکر سرخ ميخورم و خوراک من مغز گردو و بادام و کشمش و مويز و گاهي چلو با روغن زيتون و امثال آن از روغن نباتات بايد باشد ما هم بدستور ايشان معمول داشته و اطاق را مهيا کرده فرداي آن روز گفتند بجهه اهميت مطلب آقا ميرزا حبيب الله رشتي را خواستم و از ايشان سئوال کردم ايشان گفتند فلانکس اهليت کامله دارد لکن ترقيات باطنيه ايشان بعد از انقلاب ايرانست و اين عمل شما باعث تقديم انقلاب است و مقدرات ايشان حاصل ميشود چه شما عمل بجا بياوريد يا نياوريد ولي عمل شما سبب تقديم انقلاب خواهد شد و اين قضايا سال دوم يا سيم سلطنت پهلوي بود سئوال کردم انقلاب ايران چيست گفتند رفع حجاب ميشود چادرها پاره ميشود عمامه ها از بين ميرود عمامه طلاب پاره ميشود و روضه خواني غدغن ميشود و اهل علم و اهل منبر حبسها ميشوند و توهين علماء و روضه خوانها بسيار ميشود و بعد از



[ صفحه 103]



چند سال تمام قضايا مشاهده شد و جمله از قضاياي ديگر از سيد مشاهده شد که ذکر آنها موجب تطويل است و احقر بعد از چند سال بجهه علمم بواقع شدن اين قضايا هجرت بمشهد مقدس نمودم و در کمال انزوا بوده و هستم و بحمدالله از اين قضايا و قضاياي واقعه در ارض اقدس بالنسبه بعلماء و طلاب و ساير مردم در حرم مطهر و مسجد گوهر شاد از قتل و تبعيد و توهين علما و اهل منبر بسلامت بودم اين ناچيز گويد سيد جليل ناقل اين قضيه از علماء معاصرين و کمال وثوق و اطمينان بقول و فعل ايشان است خليلي و آقا شمس الدين بعد از ابتلاء بفلج در مدت پنج شش سال در همين تازگيها مرحوم شدند رحمه الله عليهم اجمعين و مراد از اشرف الواعظين مرحوم سيد اکبرشاه شيرازي الاصل و طهراني المسکن است که در اواخر عمر خود سکونت کرمانشاه را اختيار نمود رحمه الله عليه و مستور نماند آنکه اين قضيه تشرف آقا سيد محمد از قضاياي کساني است که آن حضرت را ديده و در حال ديدن شناخته اند.