بازگشت

مسکه 10


در متوسل شدن آقا مهدي شيرازي لال است بحضرتش در سرداب مقدس و گويا شدن زبانش از اعجاز آن جناب سيد علامه آقا ميرزا محمد حسين شهرستاني اعلي الله تعالي في الخلد مقامه در زوائد الفرائد ذکر فرموده از جمله کرامات حضرت حجه منتظر عجل الله فرجه که در سرداب مقدس ظاهر شد آنست که شخص لالي در سرداب منور شفا يافت و اين خبر کم کم شايع شد تا آنکه مذکور شد که آنشخص واردکربلا شده بقصد ملاقات او و تحقيق حال بمنزل او رفتيم در خانه نبود و چون بعد ازمراجعت بخانه خبردار شدند که حقير بقصد ملاقات او رفته بودم او خود با رفقايش عصر بمنزل حقير آمدند من جمله از رفقايش عاليشان عمده التجار حاجي کربلائي اسمعيل تاجر شيرازي ساکن کاظمين است و غير ايشان که غالب ايشان از ثقات و معتمدينند و با او از هند در کشتي نشسته کمال معاشرت را داشتند و همه شهادت دارند که او لال بوده و از قرائن خارجه و داخله قطع بلال بودن او حاصل شد و اسم خود آنشخص آقا مهدي است شيرازي ساکن ملومين از توابع ماچين و حاج کربلائي اسمعيل مذکور بيان کرد که آقا مهدي پسر عموي من است بقدر دو هزار تومان مايه تجارت داشت کم کم در طي معاملات تلف شد و او بجهه غصه اين امر و فکر و خيالات مخبط شد و کم کم منجر بجنون گرديد و مدتي مجنون بود تا اينکه کم کم بمعالجه و غيره جنون او تخفيف يافته لکنت در زبان او پيدا شد تا اينکه چون جنون بالمره رفع شد زبان بالکليه لال شد که بجز باشاره نميتوانست افهام مطالب کند و سه سال و کسريست باينحالت بود تا اينکه ما عازم زيارت عتبات شديم او هم طالب اينمعني شد بقصد توسل و استشفاء و ملاقات مادرش که در عتبات بود با مادر کشتي نشست تا اينکه ببغداد رسيديم در اينحال جهاز دودي بسر من رآي ميرفت او را بزيارت آنجا روانه کردم و خود ماندم در کاظمين پس خود آقا مهدي شروع کرد در بيان قضيه سر من راي گفت روز پنجشنبه نهم ماه جمادي الثاني سنه هزار و دويست و نود و نه که سنه حال است وارد سر من راي شدم و بعد از زيارت حرم مطهر در پاي منبر روضه خواني نشستم سيد عباس بغدادي روضه خواند و گريه کردم و در دل ملتجي و متوسل بودم صبح جمعه نيز بمنزل بعضي از طلاب که مجلس روضه خواني داشت رفتم و از آنجا بمنزل حجه الاسلام حاجي ميرزا محمد حسن شيرازي سلمه الله تعالي رفتم و باشاره التماس دعا کردم ايشان نيز اظهار محبت کردند و دعا کردند و بعد از آن رفتم که در سرداب مشرف شوم کسي را نيافتم که زيارت از برايم بخواند پس بمنزل مراجعت کردم عصر باز رفتم و بر در سرداب ايستادم و بر ديوار نوشتم که من لالم بجهه من زيارت بخوانيد پس شيخ علي روضه خوان از سرداب بيرون آمد آن نوشته را بايشان نشان دادم او سيدي را گفت اين شخص را زيارت بده گفت پول بيارد من باشاره گفتم تا آنشخص از خود چيزي بباو داد و او مرا داخل سرداب کرده زيارت داد پس مرا نزد صفه غيبت طلبيدند و چون تاريک بود و من غريب و تنها بودم ميترسيدم و عاقبت رفتم ديدم در آنجا چاهي است دو نفر ه در آنجا نشسته بودند زيارتي خواندند و چيزي خواستند من يکقمري بايشان دادم پس خم شدم لب چاه را بوسيدم و عرض دل خود را کردم و بيرون آمدم در صحن سرداب و ايستادم که نماز زيارت بخوانم و تکبير را بموجب عادت باشاره گفتم چون قصد قرائت کردم زبانم ببسم الله الرحمن الرحيم جاري شد پس قرائت و اذکار را بتجويد خواندم و بعد از نماز دو دوره تسبيح استغفار کردم و صيغه توبه خواندم پس بيرون آمدم و بهر که رسيدم سلام کردم تا آنکه آن اشخاصيکه حالت مرا ديده بودند رسيدند و مطلب را فهميدند اطرافم را گرفتند و جامه مرا پاره کردند و ازدحام کردند عاقبت بمنزل گريختم صبح بمنزل جناب حجه الاسلام رفتم چون بطلب من فرستاده بودند و قضيه را سئوال نمودند پس فرمودند قرائت خود را بخوان چون خواندم و عرض کردم که من چند سال است که قرائت نکرده ام البته پسند سرکار نخواهد بود فرمودند بسيار خوب خواندي پس جمعي از زوار که در آنجا بودند خواهش کردند که چراغان کنند و چون اذن يافتند چراغان بسيار معتبري کردند و الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي محمد و اله الطاهرين و در ليله الاربعاء التاسع و العشرين من شهر جمادي الاخره سنه هزار و دويست و نود و نه اين قضيه را در عصر گذشته خود آقا مهدي و حاجي کربلائي اسمعيل شيرازي بجهه حقير نقل کردند در کربلاي معلي اين ناچيز گويد که ما اگر چه اين معجزه را در ياقوته پنجم از عبقريه يازدهم از بساط چهارم از نجم ثاقب مرحوم استادنا المحدث النوري نور الله مرقده نقل نموده ايم لکن نقلش دراين مورد بواسطه مزايا و خصوصياتي است که در نقل از نجم ثاقب ذکر نشده است چنانچه از خصوصيات اين معجزه که از اين هر دو بزرگوار ناقل فوت شده اينست که عالم جليل مولف اين مستدرک البحار که خود حاضر الوقت در قضيه بوده فرمودند در شب اول چراغان که مرحوم آيه الله المجدد مرحوم ميرزاي شيرازي نيز در آنشب شرف حضور داشته اند طنابيکه از گلدسته شرقي به گلدسته غربي بسته بودند و عدد کثيري از فانوسهاي شيشه بر آن آويخته بود گسيخته شد و اغلب آن فانوسها چه در روي پشت بام ايوان مقدس و چه بر بالاي يکديگر ريخته و از اعجاز ائمه ثاوي و مغيب در آن بلده مبارکه بقدر درهمي آسي بچراغها و شيشه ها نرسيد.