بازگشت

مسکه 04


و از جمله معجزات حضرت علي بن الحسين زين العابدين عليه السلام آنست که محمد بن جرير بسند خود از ابن منذر روايت کرده که اموالي از خراسان بجانب مکه آوردند بخدمه حضرت علي بن الحسين زين العابدين عليه السلم محمد بن حنفيه عرض کرد بانحضرت که اينمال از من است و من احق و اولي بان هستم از تو آن حضرت فرمود که ميان من و تو حجرالاسود حکم باشد پس هر دو بنزد حجرالاسود آمدند پس محمد بن حنفيه از حجرالاسود سئوال نمود که اين مال از من است و من احق و اولي بان ميباشم يا علي بن الحسين جوابي نشنيد پس آن بزرگوار از حجرالاسود سئوال نمود که ناگاه حجرالاسود بزبان فصيح عرض کرد المال لک المال لک و انت الوصي بن الوصي و انت الامام بن الامام فبکي محمد و عرض کرد بانحضرت که من بتو ظلم کردم اگر مدعي تو شدم و غصب حق تو نمايم و نيز محمد بن جرير بسند خود از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت کرده که محمد بن حنفيه بانحضرت عرض کرد که امامت بعد از اميرالمومنين عليه السلام از حسن و حسين بود و بعد از ايشان من اکبر اولاد اميرالمومنين علي بن ابيطالب عليه السلام هستم و من بجهه قدم زمان و کبر سن اولي بامامت و خلافت ميباشم از تو پس حضرت علي بن الحسين عليه السلام فرمود يا عم اتق الله و لا تدع ما ليس لک بحق اني اعظک ان تکون من الجاهلين و اگر اراده داري که بر تو خوب ظاهر شود پس ميرويم در نزد حجرالاسود بمحاکمه و از او سئوال مينمائيم که من و تو کدام بر حقيم پس هر دو بنزد حجر الاسود آمدند و حضرت فرمود يا عم تو ابتدا بسوئال نما و دعا و ابتهال و تضرع بدرگاه الهي کن که حجرالاسود با تو سخن گويد پس محمد شروع بدعا و تضرع و مسئلت نمود از خدا که حجرالاسود باو سخن گويد جوابي نشنيد پس علي بن الحسين فرمود يا عم اگر تو وصي و امام بودي هر آينه حجرالاسود جواب تو را ميگفت و تصديق مينمود تو را محمد عرض کرد که حال تو سئوال نما پس آن حضرت دعا کرد و از حجرالاسود جواب خواست ناگاه حجرالاسود از جاي خود حرکت کرد بطوريکه نزديک بود که از جاي خود حرکت نمايد و خارج شود و بلسان فصيح گفت اللهم ان الوصيه و الامامه لعلي بن الحسين بن فاطمه بنت رسول الله پس محمد بن حنفيه مراجعت نموده و قبول نمود ولايت علي بن الحسين را و مبرد در کامل نيز روايت کرده محاکمه محمد بن حنفيه و حضرت علي بن الحسين عليهما السلام را از ابي خالد و او از محمد بن حنفيه که گفت من شنيدم از حجرالاسود که بمن گفت سلم الامر الي ابن اخيک فانه احق به منک و اين روايت را بطرق کثيره از خاصه و عامه نقل کرده اند و اين روايت از روايات مشهوره است که قريب بتواتر است بلکه بحسب معني متواتر است و نيز محمد بن حرير و ابن وکيع هر دو از ابن اسود يمني روايت کرده اند که من در نزد علي بن الحسين عليه السلام بودم طفليکه از هر دو چشم نابينا بود بخدمه آن بزرگوار آوردند و آن حضرت دست مبارک را بر چشمهاي آن طفل ماليد چشمهاي آنطفل بينا شد و خداي تعالي بصر او را برگردانيد و آخر سي را بخدمت آن سرور آوردند بملاطفت با او سخن گفت زبان آن اخرس گويا شد و زمين گيري را نيز بخدمه آن جناب آوردند دست مبارک خود را بر بدن او ماليد في الحال از جاي خود برخواسته بسرعه تمام راه ميرفت و نيز محمد بن جريربسند خود از سلمان بن عيسي روايت کرده که بخدمه علي بن الحسين عليهما السلام مشرف شدم و عرض کردم يابن رسول الله مردي هستم فقير يکدرهم و يکقرص نان بمن عطا فرما چون عطا فرمود من با عيالم چهلسال با آن درهم و قرص نان زندگاني کرديم و نيز محمد بن جرير از ابي خالد کابلي روايت کرده که منجمي بخدمه علي بن الحسين عليهما السلام مشرف شد در وقتيکه جماعتي از اصحاب در خدمت آن سرور بودند پس باو فرمود من انت عرض کرد انا منجم فرمود که ميخواهي خبر دهم تو را از شخصيکه از آن زمان که تو بر ما وارد شدي بر چهارده هزار عالم مرور کرده باشد عرض کرد که آنشخص کيست فرمود که آن منم ميخواهيي بتو خبر دهم که چه خوري و در خانه چه ذخيره کرده عرض کرد بلي مرا از آن خبر ده فرمود امروز حليس تناول نموده و آن عبارت است از تمريکه هسته او را بيرون آورده با کشک و روغن مخلوط مينماييد و در خانه خود بيست دينار ذخيره نموده که سه دينار آن داريه است که سکه مخصوصي است پس آن منجم از روي حقيقت و خلوص ايمان آورد حضرت باو فرمود انت صديق امتحن الله قلبک و نيز محمد بن جرير از تميمي و او بسند خود از جابر بن يزيد و او از حضرت امام باقر روايت کرده که حضرت علي بن الحسين با جماعتي از مواليان خود خارج شدند بسوي مکه تا آنکه بمنزل عسقان رسيدند و مواليان قبل از نزول آن حضرت در موضعي خيمه او را بر سر پا نموده چون آن بزرگوار وارد شد فرمود که در اين مکان چرا خيمه نموده ايدو اينمکان مومنان از جنيان است و خيمه در اينمکان ضرر از براي ايشان دارد و کار برايشان تنگ ميشود مواليان عرض کردند که ما نميدانستيم پس قصد کردند که خيمه را از آنجا حرکت دهند و در موضع ديگر برپا نمايند ناگاه



[ صفحه 87]



قائلي که شخص او ديده نميشد باواز بلند عرض کرد يابن رسول الله مواليان شما خيمه را بلند ننمايند ما خود آن را برميداريم و اين طبق هديه است که بخدمت شما پيشکش آورده ايم و ما دوست ميداريم که از آن تناول فرمائيد تا ما نيز بخدمه سرافراز و مشرف شده باشيم چون نگاه کرديم ديديم که در يک جانب خيمه طبق عظيمي گذاشته شده که در آن انار و انگور و فواکه بسياري در آنطبق بود پس آن بزرگوار اصحاب و موايان خود را طلبيده و از آن ميوه ها تناول فرمودند.