بازگشت

مسکه 03


و از جمله معجزات باهرات حضرت مولي الکونين ابيعبدالله الحسين عليه السلام آنست که محمد بن جرير طبري و ابن وکيع هر دو روايت کرده اند از زراره بن خلج که ملاقات کردم حسين عليه السلام را در مکه قبل از خروج او بعراق بسه يوم و عرض کردم باو از ضعف مردم در کوفه و آنکه قلوب ايشان مايل است بجناب تو وليکن شمشيرهاي ايشان نيز بر تو است پس ديدم اشاره نمود بجانب آسمان ناگاه درهاي آسمان گشوده شد بقدري ملائکه نازل شد که غير از خداي تعالي عداد آنها را نميتوانست احصا نمايد پس فرمود لولا تقارب الاشياء و هبوط الاجر لقاتلتم بهولاء ولکن اعلم علما ان من هناک مقعدي و مصارع اصحابي لا ينجوا منهم الا ولدي علي و نيز محمد بن جرير از عبدالله بن محمد روايت کرده که در مسجد حاضر بودم در نزد حضرت امام حسين عليه السلام که فرزند او حضرت علي اکبر عليه السلام از پدر خود استدعا انگور نمود در غير فصل آن پس آن بزرگوار دست بجانب ديوار مسجد بلند نموده انگور تازه بيرون آورد و فرمود ما عندالله لاوليائه اکثر و نيز محمد بن جرير و ابن وکيع و ابي صالح روايت کرده اند از حذيفه که شنيدم از حسين بن علي عليه السلام در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله که فرمود ليجتمعن علي مثلي طغاه بني اميه و يقدمهم عمر بن سعد عرض کردم باو که آيا اين خبر را از جد خود رسول خدا شنيدي فرمود نه پس بخدمه رسول خدا آمدم و آنچه از حسين شنيده بودم بانحضرت عرض کردم رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود که علم حسين از علم من است بدرستيکه حسين عالم است باشياء قبل از وجودو تحقق آن و نيز محمد بن جرير از اببن مهران روايت کرده که حسين عليه السلام که در سفري يا بعضي از اصحاب در زير نخله که از تشنگي خشک شده بود نازل شدند و فرش آن حضرت را در زير آن نخله گسترانيدند چون حضرت نشست دست مبارک خود را بلند نموده و دعائي خواند ناگاه آن درخت سبز شد و في الحال رطب آورد از آن تناول نمودند و از جمله آنکه در روايت سهل بن حبيب وارد شده که من در کوفه حاضر بودم که سر مطهرحضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام را با اهلبيت او وارد کوفه نمودند ديدم که آن سر منور سوره کهف قرائت مينمود تا آنکه او را داخل مجلس شوم ابن زياد نمودند ناگاه آتشي از قصر بيرون آمد و احاطه کرد بابن زياد و اهل مجلس او و آن لعين فرار نموده در بعضي از بيوتات قصر داخل شد در آنحال آن سر مطهر بلسان صدق فصيح فرمود بکجا فرار مينمائي اي لعين اين آتش اگر از دنيا از تو رفع شود در آخرت از تو رفع نخواهد شد و جاي تو در آخرت در آتش خواهد بود و همه اهل مجلس از خوف و دهشت آن آتش و از تکلم نمودن آن سر منور بر روي در افتادند و لطمه بر صورت معاودت نمود و از جمله معجزات حضرت سيدالشهداء عليه السلام آنست که در کتاب احسن الکبار از احمد بن حسين روايت کرده که گفت بدهي بودم در کربلا گاوي ديدم که ميدويد و خلقي از دنبال وي بودند و ميدويدند تا نزد قبر مولانا حسين بن علي رسيدو خود را بخاک قبر مطهر ميماليد پس برخواست و ميرفت و بانگ ميکرد تا بدر خانه آمد و در آنخانه بسته بود سر بر در زد در باز شد و گوساله وي از آنجا بيرون



[ صفحه 86]



آمد و آنحال چنين بود که گوساله اين گاو را بدزديده بودند و صاحب اين گاو نميدانست که کجا است گاو پيش قبر حسين عليه السلام آمد و خود را بر قبر ماليد و بازگشت و گوساله را از خانه دزد بيرون آورد باشارت که از قبر امام عليه السلام آمده بود او را معلوم شد و اين معجزه قاطع و براهين منتخب بود که از قبر او برآمد صلوات الله و سلامه عليه و علي اولاده عليهم السلام و ايضا در آن کتابستکه روايت کنند از امام الناطق جعفر بن محمد الصادق عليه السلام که حضرت حسين عليه السلام بغلامان خود گفت و ايشان را بمزرعه از آن خود ميفرستاد گفت فلان روز از آنجا بيرون نيائيد بلکه روز پنجشنبه بيرون بيائيد اگرخلاف کرديد و براه چيره بيرون آمديد دزدان بر شما افتند و شما را بکشند و مال ببرند ايشان خلاف کردند و براه حيره بيرون آمدند جمله را بکشتند و مال ايشان بردند در حال والي مدينه پيش حسين عليه السلام آمد که شنيدم که غلامان تو را بکشتند خداي تعالي تو را مزد دهاد حسين فرمود من تو را راه نمايم بقاتلان ايشان والي گفت پسنديده بود فرمود ايشان را بگير و سخت دار والي گفت شما ايشان را ميشناسي فرمود بلي چنانکه تو را ميشناسم ايشان را نيز ميشناسم و اين يکي از ايشان است و اشارت کرد بشخصيکه پيش والي ايستاده بود آن مرد گفت اي پسر رسول خداي چگونه دانستي که من يکي از ايشانم فرمود اگر من تو را خبر دهم راست بگوئي آن مرد گفت بلي و الله راست بگويم حسين عليه السلام فرمود فلان و فلان آمدند و نام جمله را بگفت چهار از ايشان موالي سياه بودند از حبشيان و يکي از مدنيه والي گفت بجد او رسول خدا ص که اگر راست نگوئي گوشت شما را بتازيانه از هم جدا کنم مرد گفت بخدا که حسين راست گفت گوئي که با ما بود راوي گفت که والي ايشان را حاضر کرد جمله حاضر شدند والي بفرمود تاايشان را گردن بزدند و مال را رد کردند.