بازگشت

مسکه 05


بروايت موسي فرمود که ايعمه ببر او را بنزد مادرش تا بر او سلام کند و بازش بنزد من بياور حکيمه خاتون گفت آن حضرت را بردم تا بر مادر سلام کرد و باز آوردم و گذاشتم در آن مجلس بعد آن حضرت امام حسن عليه السلام فرمود که روز هفتم باز بيا حکيمه خاتون گفت روز ديگر صباح رفتم که بر امام حسن عليه السلام کنم پرده را برداشتم که جستجوي سيد خود کنم يعني حضرت صاحب الامر عليه السلام رابه بينم آن حضرت را نديدم گفتم فداي تو شوم سيد من چه شد امام عليه السلام فرمود که ايعمه سپرديم او را بانکش که سپرد باو مادر موسي موسي را و بروايه اول چون حضرت آواز کرد که فرزند مرا بنزد من بيار حکيمه خاتون گفت پس آن جناب را برداشتم و آوردم نزد آن حضرت پس چون در پيش روي پدر بزرگوارش او را نگاهداشتم و در دست من بود که بر پدر بزرگوارش سلام کرد پس حضرت آن جناب را از دست من گرفت و در آنحال مرغاني بال خود را بر سر آن جناب گسترانيدند پس حضرت يکي از آن مرغان را آواز دادو فرمود او را بردار و محافظت کن و برگردان بسوي ما در هر چهل روز پس آن مرغ آن جناب را برداشت و بسوي آسمان پرواز کرد و مرغان ديگر در عقب او پرواز کردند پس شنيدم که امام حسن عليه السلام ميفرمايد سپردم تو را بانکسيکه سپرده باو مادر موسي موسي را پس نرجس خاتون بگريست حضرت فرمود ساکت باشد که شيرخوردن براي او نباشد مگر از پستان تو و زود است که برگردد بسوي تو چنانچه برگشت موسي بسوي مادر خود و اينست قول خداوند که فرموده پس برگردانيدم موسي را نزد مادرش تا ديده مادرش باو روشن شود و اندوهگين نشود حکيمه خاتون گفت گفتم اي مرغ چه بود فرمود اين روح القدس است که موکل است بر ائمه عليهم السلام که ايشان را موفق ميگرداند و تسديد ميکند و نگاه ميدارد ايشان را از خطا و لغزش و ايشان را علم مياموزد و بروايت مناقب قديمه آنگاه حضرت طلبيدند بعضي از کنيزان خود را که ميدانستند که ايشان پنهان ميکنند خبر آن مولود را پس نظر کردند بانمولود کريم حضرت فرمود بر او سلام کنيد پس آن جناب را بوسيدند و گفتند سپرديم تو را بخداوند و برگشتند آنگاه فرمود ايعمه نرجس را طلب نما پس او را طلبيدم و فرمود تو را نطلبيدم مگر براي آنکه او را وداع کني پس او را وداع کرد و برگشت و آن جناب را با پدرش گذاشتيم و مراجعت نموديم چون روز ديگر شد بنزد او رفتم پس سلام کردم و نزد او احدي را نديدم پس مبهوت ماندم پس فرمود ايعمه او را در ودايع خداوندي است تا آن زمان که خداوند اذن دهد او را در خروج.