بازگشت

مسکه 04


بدانکه خبريازدهم و نيز روايت کرده از محمد بن ابي عمير و احمد بن محمد بن ابي نصر از ابان بن عثمان الاحمر از آبان بن تغلب از عکرمه از عبدالله بن عباس گفت که يهودي که او را نعثل ميگفتند بنزد حضرت رسول آمد و گفت يا محمد من چند چيز از تو ميپرسم که بسيار وقتي است که آن در سينه من ميگردد اگر جواب ادا نمائي بر دست تو اسلام مياورم آن حضرت فرمود که اي ابا عماره بپرس گفت يا محمد پروردگار خود را از براي من وصف کن آن حضرت فرمود وصف نميتوانند کرد حضرت خالق را مگر بانچيزيکه خود وصف کرده است بان خود را چگونه وصف نمايند خالق واحد و آفريننده يگانه را که عاجز است حواس از آنکه او را دريابد و ادراک ذات مقدس او نمايد و فرومانده است اوهام از آنکه او را بيابد و بکنه ذات او برسد و درمانده است خطرات از آنکه حدي از براي او پيدا کند و ناتوانست بصائر از آنکه احاطه قدرت او کند بزرگتر است از آنکه وصف او کنند وصف کنندگان دور است در نزديکي نزديکست در دوري يعني نزديک و در نزد علم او يکسان است چگونگي را او چگونگي داده است پس نميتوان گفت که چگونه است و کجائي را و کجائي بخشيده پس نميتوان گفت که کجاست منقطع ميشود فکرها از شناختن او يعني بايد بدانيد که کيفيت و اينيت از او پيدا شده و بقدرت او وجود يافته پس او احد است يعني تکثر در وحدانيت ذاتش متصور نيست و از ابعاض و اجزاء معرا و بري است و صمد است يعني جسم نيست که توان گفتن که ميان تهي است و خداونديست که کل خلايق در حوائج و رغائب روي بدرگاه او مياورند و از او حاجتها ميطلبند و از او مراد مييابند بالجمله آن حضرت فرمود که خداي تعالي احد و صمد است همچنانکه خود خود را وصف کرده است و وصف کنندگان نميرسند بحد وصف کردن و نشان دادن او و چنانکه خود وصف خود فرموده لم يلد و لم يولد و لم يکن له کفوا احد است نعثل گفت دانست گفتي يا محمد پس خبرده مرا از آنکه گفتي خدا يکيست و او را شبيه نيست آيا نه چنين است که خدا يکي است و انسان نيز يکي است و يگانگي و وحدانيت خدا مانند شده است وحدانيت و يگانگي انسان را آن حضرت فرمود که خدا واحد است واحدالعني يعني هميشه واحد و يگانه بود و چيزي با او نبوده و بيجد و اعراض است و هميشه همچنين بوده و همچنين خواهد بود و انسان واحد ثنوي است يعني غير واحد حقيقي است جسم است و عرض است و روح است و جز اين نيست که تشبيه در معاني است نه در غير معاني است يعني هيچکس در معني وحدانيت با او شرکت ندارد نعثل گفت راست گفتي يا محمد پس خبرده مرا ه وصي تو کيست زيرا که هيچ پيغمبري نبوده الا آنکه اورا وصيي بوده و پيغمبر ما موسي وصيت کرد به يوشع بن نون آن حضرت فرمود بلي خبر دهم تو را بدرستيکه وصي و خليفه من بعد از من علي بن ابيطالب است و بعد از او دوسبط من حسن و حسين و بوصفاته از پي حسين در ميايند نه تن از صلب حسين که ائمه ابرار و امامان نيکوکارند نعثل گفت نام کن ايشان را يعني بنام ايشان را ذکر کن از براي من يا محمد حضرت فرمود بلي چون حسين درگذرد پسر او علي وصي و خليفه باشدو چون مدت خلافه و وصايه علي بنهايه رسد پسر او محمد و چون مدت وصايه محمد تمام شود پسر او جعفر و چون مدت وصابه جعفر تمام شود پسر او موسي و بعد از او پسر او علي و بعد از او پسر او محمد و بعد از او پسر او علي و بعد از او پسر او حسن و و بعد از او پسر او حجه بن الحسن ايشان دوازده امامند بشماره نقباي بني اسرائيل نعثل گفت پس جاي ايشان در بهشت کجا است فرمود بامنند در درجه من گفت شهادت ميدهم که نيست الهي الا حضرت الله تعالي و شهادت ميدهم که تو رسول و فرستاده خدائي و شهادت ميدهم که ايشانند اوصياي بعد از تو و بتحقيق که يافته ام اين معني را در کتبب متقدمه پس خبردهه مرا اي رسول خدا از وصي دوازدهم از جمله اوصياي تو آن حضرت فرمود که او غائب خواهد شد تا بينند او را و زماني پيش ايدامه مرا که نماند از اسلام مگر اسم اسلام و از قرآن الا رسم قران در آنهنگام رخصت دهد خداوند تعالي او را بخروج نمودن پس بلرزيد نعثل و برخواست از پيش پيغمبر و در آنحال ميگفت صلوات خدا بر تو باد اي بهترين پيغمبران و صلوات خدا باد بر اوصياي تو که پاک و منزهند از عيبها و گناهان و سپاس و حمد مر خداي را که پروردگار عالميان است و در بعضي از روايات در اواخر اينحديث زيادتي هست با شعريکه نعثل انشاء نمود در مدح پيغمبر و ائمه اثني عشر صلوات الله عليهم اجمعين و رضوانه.