بازگشت

مسکه 01


خبر اول سليم بن قيس هلالي از اصحاب امير المومنين در کتاب خود که شيخ نعماني در غيبت خود ميگويد که خلافي نيست در ميان حمله علم شيعه که آنکتاب اصلي است از اصول که روايتکرده آنرا اهل علم و حمله حديث اهلبيت عليهم السلام و اقدم آنها و از اصولي است که شيعه بان رجوع ميکنند و بر او اعتماد ميکنند که از خود آن جناب شنيد که رسولخدا صلي الله عليه و اله فرمود در بيان ذکر اولي الامر که تو يا علي اول ايشاني آنگاه شمردند تا امام حسن عسکري پس فرمود آنگاه پسر او حجه قائم خاتم اوصياي من و خلفاي من و منتقم از اعداي من که پر ميکند زمين را ازعدل و داد چنانچه پر شده باشد از جور و ظلم خبر دوم و نيز در آنجا روايتکرده از آن جناب که رسولخدا فرمود من اولي هستم بمومنين از نفوس خودشان نيست بر ايشان با وجود من امري و علي عليه السلام بعد از من اولي است بمومنين از نفسهاي خودشان نيست براي ايشان با وجود او امري آنگاه ذکر فرمود تا حضرت باقر بهمين قسم و فرمود در عقب محمد مرداني هستند يکي پس از ديگري نيست هيچکدام از ايشان مگر اولي بمومنين از انفس خودشان نيست براي ايشان با وجود آنها امري همه هداتند هاديين مهديينند تا آنکه ذکر فرمود جنت عدنرا و فرمود با من در آنجا از اهلبيت من دوازده تنند اول ايشان علي بن ابيطالب و حسن و حسين و نه تن از فرزندان حسين آنگاه جمله از اوصاف ايشانرا از عصمت و تبليغ و هدايت و غير آن بيان فرمود خبر سيم و نيز در آنجا روايتکرده از آن جناب که فرمود ايسليم من و اوصياي من که يازده مردند از فرزندان من ائمه هدايتکنندگان هدايتشدگان محدثيم يعني آنکه ملک با او سخن گويد گفتم يا امير المومنين کيستند ايشان فرمود دو پسر من حسن و حسين آنگاه اين پسر من و گرفت دست علي بن الحسين عليه السلام را و آن جناب شير ميخورد آنگاه هشت نفر از فرزندان او هر يک بعد از ديگري تا اينکه ايندوازده تن اوصيائند خبر چهارم و نيز گفته که يا امير المومنين از صفين مراجعت ميکرديم پس فرود آمد عسکر نزديک دير نصارائي پس ذکر کرد بيرون آمدن راهبي از آن دير که نام او شمعون بن حمون بود از فرزندان شمعون وصي عيسي و با او کتابي بود بخط شمعون و املاء عيسي ودر آنجا مذکور بود بعد از اوصاف رسولخدا صلي الله عليه و اله و وزارت و خلافه امير المومنين و اينکه او ولي هر مومن است بعد از او که آنگاه يازده نفر از فرزندان او و فرزند فرزند او اول از آنها شبر دوم شبير و نه تن از فرزند شبير يکي بعد از ديگري آخر ايشان کسي است که نماز ميکند عيسي خلف او و نام برده بعد ازايشان کسيرا که سلطنت ميکند و کسيکه دين خود را مخفي ميکند و کسيکه ظاهر ميشود واول کسيکه از ايشان ظاهر ميشود پر ميکند جميع بلاد خداوند را از عدل و داد و مالک ميشود ما بين مشرق و مغرب را تا اينکه غالب ميکند او را خداوند بر همه اديان آنگاه شرح داده حال جمله از ائمه ضلال را و در آخر خبر سليم ميگويد حضرت بيکي از اصحاب خود فرمود برخيز و کتاب او را از عبراني ترجمه کن بعربي چون نسخه گرد آورد حضرت بامام حسن عليه السلام فرمود بنزد من بياور آنکتابيرا که



[ صفحه 73]



بتو دادم و بخوان آنرا اي پسر من و تو ايفلان نظر کن در نسخه اينکتاب که او خط من است و املاء رسولخدا صلي الله عليه و اله چون خواند يکحرف با هم خلاف نداشت گويااملاء يکنفر بود.