بازگشت

مسکه 08


سيد جمال الدين عطاء الله بن سيد غياث الدين فضل الله بن سيد عبد الرحمن محدث معروف در کتاب روضه الاحباب که در باب گذشته اعتبار خود و کتابش معلوم شد بعد ازذکر اختلاف در آن جناب و تطبيق اخبار صحاح و مسانيد کتب اهل سنت در حق مهدي عليه السلام بر آنکه اماميه گويند روايتکرده از جابر بن يزيد جعفي که گفت شنيدم از جابر بن عبد الله انصاري رضي الله عنه که ميگفت که چون ايزد تعالي نازلگردانيد بر پيغمبر خود اين آيه را يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم گفتم يا رسول الله ميشناسيم ما خدا و رسول او را پس کيستند اصحاب امر که خدايتعالي اطاعه ايشانرا قرين ساخته است بطاعه تو پس گفت رسول صلي الله عليه و اله و سلم ايشان خلفاء منند بعد از من اول ايشان علي بن ابيطالب است آنگاه حسن آنگاه حسين آنگاه علي بن الحسين آنگاه محمد بن علي معروف در توريه بباقر و زود است که درک ميکني او را ايجابر پس هر گاه او را ملاقاتکردي او را از من سلام برسان آنگاه صادق جعفر بن محمد آنگاه موسي بن جعفر آنگاه علي بن موسي آنگاه محمد بن علي آنگاه علي بن محمد آنگاه حسن بن علي آنگاه حجه الله در زمين او و بقيه الله در ميان بندگانش محمد بن الحسن بن علي اينکسي است که فتح ميکند خداوند عز و جل بر دست او مشارق زمين و مغارب آنرا و اينکسي است که غيبت ميکند ازشيعه و اولياي خود غيبتيکه ثابت نميماند در آن در قول بامه ما او مگر آنکه آزموده خدايتعالي دل او را براي ايمان جابر گويد گفتم يا رسول الله آيا در غيبت امام شيعه انتفاع يابند فرمود آري قسم بانکه مبعوث فرموده مرا به پيغمبري که ايشان استضائه کنند بنور او و منتفع شوند بولايت او مثل انتفاع مردم بافتاب هر چند که ابر او را بالا گيرد ايجابر اين از اسرار مکنونه الهي است پس پنهان دار آنرا مگر از کسيکه اهل آن باشد و نيز حافظ بخاري حنفي محمد بن محمد معروف بخواجه پارسا در کتاب فصل الخطاب بعد از ذکر روايت ولادت حضرت مهدي عليه السلام مختصرا از حکيمه خاتون گفته که حکيمه گفت پس من آمدم نزد ابيمحمد حسن العسکري رضي الله عنه پس ديدم مولود را در پيش روي او در جامه زردي و بر او بود از بهاء و نور آنقدر که قلبم را گرفت پس گفتم ايسيد من آيا در نزد تو علمي هست در اينمولود پس القا فرمائي آنرا بما فرمود ايعمه اين منتظر است اين کسي است که بشارتدادند ما راباو پس حکيمه گفت پس بزمين افتادم براي خداوند که سجده کنم براي شکر اين نعمت گفت آنگاه من تردد ميکردم نزد ابيمحمد حسن العسکري رضي الله عنه آنمولود را نميديدم پس روزي بانجناب گفتم ايمولاي من چه کردي با سيد ما و منتظر ما فرمود سپردم او را بانکسيکه سپرد باو مادر موسي پسر خود را.