بازگشت

مسکه 07


ملک العلماء شهاب الدين بن عمر دولت آبادي در هدايه السعداء روايتکرده که رسولخدا صلي الله عليه و اله فرمود بعد از حسين بن علي عليهما السلام از پسران او نه امام است که آخر ايشان قائم عليه السلام است و نيز در آنجا روايتکرده از جابر بن عبد الله انصاري که گفت داخلشدم بر فاطمه دختر رسولخدا صلي الله عليه و اله و در پيش روي او الواحي بود و در آن



[ صفحه 71]



نامهاي امامان از فرزندان او بود پس شمردم يازده اسم را که آخر ايشان قائم عليه السلام بود و نيز عالم عارف مشهور نزد اهل سنت ملا عبد الرحمن جامي در کتاب شواهد النبوه روايتکرده از بعضي که گفته بر ابو محمد زکي رضي الله عنه درآمدم و گفتم که يابن رسول الله خليفه و امام بعد از تو که خواهد بود بخانه درآمد پس بيرون آمد کودکي بر دوش گرفته گويا که ماه شب چهاردهم بود در سن سه سالگي پس فرمود ايفلان اگر نه پيش خدايتعالي گرامي بودي اينفرزند خود را بتو نمي ماندي نام اين نام رسول است و کنيه او کنيه وي است هو الذي يملاء الارض قسطا کما ملئت جورا و ظلما و نيز در آنجا روايتکرده از ديگر که گفت روزي بر ابو محمد درآمدم بردست راست وي خانه ديدم پرده بان فرو گذاشته گفتم يا سيدي صاحب اين امر بعد از اين که خواهد بود فرمود آن پرده را برداشتم کودکي بيرون آمد در کمال طهارت و پاکيزگي و بر رخساره راست وي خالي و گيسوان گذاشته آمد و بر کنار ابو محمد نشست ابو محمد فرمود که اينست صاحب شما بعد از اين از زانوي وي برخواست ابو محمد رضي الله عنه گفت ويرا يا نبي ادخل الي الوقت المعلوم بانخانه درآمد و من بوي نظر ميکردم پس ابو محمد رضي الله عنه مرا گفت برخيز و ببين که در اينخانه کيست بخانه درآمدم هيچکس را نديدم و نيز ابو محمد عبد الله بن احمد معروف بابن خشاب بغدادي در کتاب مواليد ائمه عليهم السلام روايتکرده بسند خود از جناب رضا عليه السلام که فرمود خلف صالح و مهدي و صاحب الزمان فرزند ابي محمد حسن بن علي عليهم السلام است و نيز قريب بان از جناب صادق روايتکرده و هر دو خبر در باب سابق در ضمن احوال او مذکور شد و نيز نور الدين علي بن محمد مکي مالکي شهير بابن صباغ در فصول المهمه روايت کرده از محمد بن علي بن هلال که گفت بيرون آمد ابيمحمد حسن بن علي عسکري عليهما السلام پيش از وفاتش بدو سال و خبر داد ما را بخلف بعد از خود آنگاه امر بيرون آمد بسوي من پيش از وفاتش بسه روز خبر کرد مرا بخلف باينکه او پسر او است بعد از او و نيز از ابي هاشم جعفري روايتکرده که گفت گفتم بابيمحمد حسن بن علي عليهما السلام جلالت تو مانع است مرا از اينکه از تو سئوالکنم آيا رخصت ميدهي که از تو سئوالکنم فرمود سئوالکن گفتم ايسيد من آيا براي تو فرزندي است فرمود آري گفتم اگر حادثه رويداد در کجا از او سئوالکنم فرمود در مدينه.