بازگشت

مسکه 06


و نيز در آنجا گفته که از اتقن اخبار ماثوره و غريب آن و عجيب آن و از مصون مکنون در اعداد ائمه و اسامي ايشان از طريق عامه خبر جارود بن منذر است و اخبار او از قس بن ساعده که خبر داد ما را بان ابو جعفر محمد بن لاحق بن سابق بن قرين انباري گفت خبر داد مرا جدم ابو النصر سابق بن قرين در سنه دويست و هفتاد و هشت در انبار در خانه ما گفت خبر دادمرا ابو المنذر هشام بن محمد بن سايب کلبي گفت خبر داد مرا پدرم از شرقي بن قطاي از تميم بن وهله مري گفت خبر داد مرا جارود بن منذر عبدي و او نصراني بود و در عام حديبيه اسلام آورد و اسلامش نيکو شده بود و او قاري کتب و عالم بتاويل و بصير در فلسفه و در طب و با راي اصيل و وجه جميل خبر داد ما را در اماره عمر بن خطاب و گفت آنگاه نقلکرد تفصيل ورود خود با قبيله اش از عبد القيس بر رسولخدا صلي الله عليه و اله و کيفيت ملاقات آنها با آن جناب و سئوال حضرت از ايشان از حال قس بن ساعده ايادي و شرح دادن جارود حال او را و اينکه پانصد سال عمر کرد و رئيس حواريين لوقا و يوحنا را درک کرد و ذکر جمله از مواعظ و نصايح و اشعار او تا آنکه در آخر رو کرد باصحاب آن حضرت و گفت که از روي علم ايمان آورديد پيش از بعثت آن جناب چنانچه من ايمان آورم پس اشاره بکسي کردند و گفتند در ما بهتر و افضل از او نيست پس نظر کردم بمرد شريف نوراني که از رخسارش هويدا بود که حکمت او را فرو گرفته و او سلمان فارسي بود پس سلمان از او پرسيد که چگونه شناختي آن جناب را پيش از حضور در خدمتش گفت پس رو کردم بر رسولخدا صلي الله عليه و اله و او متلالا بود و نور و سرور از روي مبارکش ميدرخشيد پس گفتم يا رسول الله بدرستيکه قس منتظر بود زمان تو را و متوقع بود اوقات تو را و ندا ميکرد اسم تو را و پدر و مادر جناب تو را و نامهائيکه نميدانم آنها را با تو و نميبينم در پيروان تو سلمان گفت ما را خبر ده پس شروعکردم بخبر دادن ايشان و رسولخدا صلي الله عليه و اله گوش ميکرد و قوم گوش ميدادند گفتم يا رسول الله بتحقيق که حاضر بودم که بيرونرفت قس از مجلسي از مجالس اياد بسوي صحرائيکه درختان خاردار و درختان سمره و بيد داشت و او شمشيري حمايل کرده بود پس ايستاد در شبي نوراني چون آفتاب و بلند نمود بسوي آسمان روي و انگشتان خود را پس نزديک رفتم پس شنيدم او را که ميگفت که حاصل ترجمه اش بار خدايا اي پروردگار هفت آسمان رفيع و هفت زمين فراخ و بمحمد و سه محمد که با او است و چهار علي و دو سبط بزرگوار و نهر درخشان يعني جعفر عليه السلام و همنام کليم اينانند نقباء شفعاء و راههاي روشن و ورثه انجيل و حفظه تنزيل بر عداد نقباء از بني اسرائيل محو کنندگان گمراهيها و نابود کنندگان باطلها راست گويان که بر ايشان برخواهد خواست قيامه و بايشان ميرسد شفاعه و براي ايشان است از جانب خداوند فرض طاعه آنگاه گفت بار خدايا کاشکي من درک ميکردم ايشان را هر چند پس از سختي عمر و زندگاني من باشد آنگاه ابياتي خواند و بشدت گريست و ناله کرد باز ابياتي خواند آنگاه جارود از آن جناب سئوال ازآن اسامي کرد پس حضرت حکايت شب معراج و ديدن اشباح نورانيه ائمه عليهم السلام و ذکر کردن خداوند اسامي يکيک را تا حضرت مهدي عليه السلام چنانچه گذشت در باب القاب در لقب منتقم پس جارود عرض کرد که ايشان مذکورند در توريه و انجيل و زبور واينخبر طولاني و با کلمات فصيحه و اشعار مليحه است بجهه خوف تطويل مختصر کردم.