بازگشت

مسکه 04


بروايت مسعودي و حضيني بعد از ذکر خواب اضطراري هر دو حکيمه خاتون گفت پس بيدارنشد مگر بحس مولا و سيد من در زير او و به او از حضرت که ميفرمايد ايعمه فرزند مرا بياور پس جامه را از روي سيد خود برداشتم ديدم که بسجده افتاده بر زمين به پيشاني و کفها و زانوها و انگشتان پا و بر ذراع راست او نوشته جاء الحق زهق الباطل ان الباطل کان ذهوقا پس او را در برگرفتم پس او را ختنه کرده و ناف بريده و پاک و پاکيزه يافتم پس او را در جامه پيچيدم و بروايه موسي پس او را برداشتم وبنزد حضرت بردم چون بحضور آن جناب رسيد بهمان نحو که در دست من بود بر پدربزرگوارسلام کرد پس حضرت او را بر روي دو دست خود گرفت بروشي که پاي مبارک حضرت صاحب الامر عليه السلام بر روي سينه شريف پدر بزرگوارش بود و حضرت امام حسن زبان در دهان آن جناب گذاشت و دست ماليد بر چشم و گوش و مفاصل او و فرمود بسخن درآي و تکلم کن اي پسر من و بروايت مسعودي آن جناب را بر کف دست خود نشانيد و دست راست را بر پشت او گذاشت و فرمود سخن گو پس حضرت حجه عليه السلام فرمود اشهد ان لا اله الا الله وحده لا رشيک له و ان محمدا رسول الله صلي الله عليه و آله آنگاه صلوات فرستاد بر اميرالمومنين عليه السلام و بر ائمه عليهم السلام تا آنکه رسانيد بپدر بزرگوار خود آنگاه باز ايستاد يعني خواموش شد و بروايت مسعودي و حضيني بعد رسول الله و ان عليا اميرالمومنين آنگاه پيوسته شمرد اوصياء را با خودرسيد صلوات الله عليهم و دعا کرد فرج را براي شيعيان خود بر دست خود و بروايت شيخ طوسي ره چون حضرت فرزند مکرم خود را گرفت زبان مبارک را بر ديدگان او ماليد پس چشمهاي مبارک را باز کرد آنگاه زبان را در دهان آن جناب کرد و کام او را ماليدو حنگ او را گرفت و زبان را در گوش آن جناب داخل کرد و بر کف دست چپ خود نشانيد پس ولي خدا راست نشست پس حضرت دست بر سر او ماليد و فرمود باو اي فرزند من سخن بگو بقدرت الهي و بروايه حافظ برسي در مشارق الانوار از حسين بن محمد از حکيمه گفت چون آن جناب را آوردم بنزد برادرم حسن بن علي عليه السلام پس دست شريف خود را ماليد بر روي انوار او که نور انوار بود و فرمود سخن بگو اي حجه الله و بقيه انبياء و نور اصفياء و غوث فقراء و خاتم اوصياء و نور القباء و صاحب کره بيضاء پس فرمود اشهد ان لا اله الا الله وحده لا رشيک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله و اشهد ان عليا ولي الله آنگاه شمرد اوصياء را تا انجناب پس امام حسن فرمود بخوان پس قرائت کرد آنچه نازل شده بود بر پيمبران و ابتداء نمود بصحف ابراهيم پس آن را بزبان سرياني خواند آنگاه خواند کتاب نوح و ادريس و کتاب صالح و توريه موسي و انجيل عيسي و فرقان محمد صلي الله عليه و آله و عليهم اجمعين آنگاه نقل فرمود قصص انبياء را و بروايه شيخ طوسي پس ولي خدا عليه السلام استعاذه نمود از شيطان رجيم و افتتاح نمود و فرمود بسم الله الرحمن الرحيم و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين و نمکن لهم في الارض و نري فرعون و هامان و جنود هما منهم ما کانوا يحذرون پس صلوات فرستاد برسول خداو بر اميرالمومنين و بر هر يک از ائمه صلوات الله عليهم تا رساند بپدر بزرگوار خود حکيمه خاتون گفت آنگاه حضرت آن جناب را بمن داد و فرمود ايعمه برگردان او را بسوي مادرش تا چشمش روشن شود و اندوهگين نشود و تا بداند که وعده خداوند جل جلاله حق است ولکن بيشتر مردم نميدانند پس برگرداندم آن جناب را بسوي مادرش در وقتيکه فجر دوم روشن شده بود پس فريضه را بجاي آوردم و تعقيب خواندم تا آنکه آفتاب طالع شد آنگاه ابي محمد عليه السلام را وداع کردم و بمنزل خود مراجعت نمودم.