بازگشت

رفرفه 15


در بشارات ظهور موفور السرور و حضرت بقيه الله است در کتاب زکيال بني و ايضا در الزام الناصب از حسام الشيعه نقل نموده که زيکال پيغمبر در فصل سي و هفتم از کتاب خود گفته که خداوند فرموده بدرستيکه من جمع مينمايم اهل اسلام را و جمع ميکنم تفرق آنها را و آنها را در زمين مياورم و حکم ميفرمايد بر تمامه ايشان سلطان حاکمي پس انقياد کرده نميشود و بعد از آن از براي دو سلطان و ذليل نميشوند و کراهت نميورزند هرگز از بدي اختيار خود و افعال خود و از عصيان نمودنشان بواسطه پرستش بتان و زود استکه پاک مينمايم آنان را از رجسن بت پرستي و منم خدائيکه پروردگار ايشانم و بنده من داود بني ايشان سلطان آنان است و منفرد ميشود گوسفند چران بر جميع ايشان پس مشي مينمايند در حجتهاي من و حفظ مينمايند احکام مرا و چونکه زکيال باعتقاد نصاري بعد از داود بمنزله داود و پدر از براي سليمان است پس ممکن نيست که بگوئيم مراد از آن سلطان حاکم داود است کمالا يخفي و هم چنين اين فقرات منطبق بر مسيح نيز نميشوند اگر چه احيانا ازمسيح تعبير بداود مينمايند زيرا که اين در نزد طائفه نصاري و مخصوص بايشان است واز باري تعالي سماويه اطلاق داود بمسيح نشده است و باتفاق نصاري مسلمين از بني اسرائيل هيچ وقت مجتمع نشدند در زمان مسيح و وارد ارض و ديار خود نگرديدند بلکه آنها هميشه متفرق بودند بلکه در آن زمانها تفرق ايشان زيادتر و شديتر بوده و در تاريخ ذکر نشده که در آنوقت در ميان ايشان سلطان حاکمي داود نام باشد که بر جميع بني اسرائيل حکمران باشد و نميشود که مراد از سلطان مسيح باشد زيرا که آن جناب اقتدار پيدا نکرد و سلطنت نيافت و هم چنين احدي از مورخين نقل ننموده که بني اسرائيل در آنوقت از عبادت اصنام اجتناب نموده باشند و معابد آنها را خراب و بتهاي آنها معدوم شده باشند بلکه نصاري متوجه ميدارند طعن بر بني اسرائيل را بجهت ايمان نياوردن ايشان بمسيح بواسطه آنچه که معتقد آنها است از نسبه قتل مسيح را بسوي ايشان پس از ما ذکر معلوم شد که اين فقرات از کتاب زکيال بني منطبق بر مسيح هم نميشود پس متعين انطباق آنست بر حضرت قائم منتظر و مويد است مر اين انطباق را اخباريکه وارد شده است که آن بزرگوار بعد از ظهورش در بين رکن و مقام ايستاده و با علي صوته ندا ميفرمايد الا يا ايتها الجماعه المخصوصه و للدخره المحفوظه المنتصره من الله لي من قبلي علي وجه الارض اسرعوا الي پس خداوند اين نداء آن بزرگوار را بگوشهاي اصحاب آن بزرگوار ميرساند پس مشرق ايشان از مشرق و مغربي ايشان از مغرب در يک طرفه العين در نزد حضرتش آمده و در اطراف مجتمع ميشوند و اين است مراد از آيه و بشارت زکيال که فرمود مجتمع ميشوند بعد از تفرق ايشان و ميايند در ارض مکه و قبله الاسلام و چونکه اتفاق کلمه اصحاب ما است بر اينکه آن حضرت بر جميع ملوک ارض مستولي و مستعلي ميشود و آثار آنها را محو مينمايد و سلطنت منحصر بوجود شريفش خواهد بود پس مراد از سلطان و حاکم بر جميع آن سرور است و خلايق در آنوقت منقاد و مطيع نميشوند از براي احدي مگر از براي او زيرا که آن جناب محو ميفرمايد اثر کفر وش رک را از زمين و برميدارد اختلاف را از ملل و اديان و دين را يکي قرار ميدهد چنانکه در واقع هم يکي است که ان الذين عند الله الاسلام و وعده الهيه ظاهر ميشود که فرمود ليظهره علي الدين کله و لوکره المشرکون و نيز فرموده و يکون الدين کله لله پس مناء علي ما ذکر محتمل استکه داود در عبدي محرف باشد از مهدي و اگر محرف هم نباشد لا محاله اشاره است بسوي خبر مروي درباره آن حضرت که در زمان ظهورش حکم ميفرمايد در ميان مردم بحکم داود يعني بر طبق واقع و باطن حکم ميفرمايد چنانکه داود هم چنين حکم مينمود و آنچه را که فرمود که ايشان مشي مينمايند در حجج من و حفظ مينمايند احکمام مرا اشاره است بحديثيکه درباره آن حضرت وارد شده که آن سرور اختلاف را از ميان مردم برميدارد و عالم را مشمول عدل و امنيت و مردم او را و جدش خاتم النبيين و اباء کرامش را اطعه ميکنند.