بازگشت

رفرفه 13


در پاسوقهائي که در سيمان نهم کتاب زکريا است چنين استکه کيکي مودبت سيون هاريعي بت يور شليم هينه ملکخ يا و ولاخ صديق و توشاع عاهوني و روخب عل حمور و يخيرتي رئخب ميفرائم وسوس مي را و شليم و ميخر ثاقتشت ميلحا ما و ديبرث الوم للکوئيم او ما شلومي يام ايمي ناهار عدافسي ارض يعني شاد باش ايولايه اسلام و خوشحال کن ايولايه بيت المقدس که اينک ميايد پادشاه تو از براي تو راست کو و شفاعه کننده گناهکاران فقير باشد و سوار شود بر الاغ و نيست کند اسب ستوري از ميان يهود و لشکر را از بيت المقدس و بشند گمان جنگ را و ظاهر کند اسلام را در ميان عجمان و برسد حکم او را از درياها و بدرياها و رودخانها تا انتهاي زمين و معني اين فقرات بنوع مذکور بنحويستکه موافق با معاني الفاظ آنها است و يکي از علماي نصاري و ديگري از يهود آنها را تفسير کرده اند ببانچه في الجمله مخالفتي با آنچه ما تفسير کرديم دارد و آن دو تفسيرتين با هم اندک تغايري دارند وليکن هيچيک مضر باستدلال ما نيستند اما مفسره نصراني چنين تفسير کرده که يعني خرم باش اي دختر اسلام و خوشحال کن اي دختر اسلام و خوشحالي کن اي دختر بيت المقدس هان که پادشاه تو بيايد بتو که معصوم و شفاعه کننده باشد و فقير خواهد بود و الاغ سوار شود و زينت کند لشکر را از افراهيم يعني از سبط يهود و برطرف خواهد کرد اسب را و خواهد شکست گمان جنگ را و خبر زمان عدالت را بعجمان بدهد و اختيار او از دريا و از همه رودخانها تا انتهاي زمين خواهد بود و اما مفسر يهودي تا آخر مگر اينکه بجاي خبر زمان عدالت بعجمان بدهد گفته و بپا نکند اسلام را از براي همه گروهها و بنابر سه تفسير صراحت آنها در مطلب واضح است و انطباق او بر پيغمبر ما نهايت وضوح دارد چه او تصريح فرموده که خداي تعالي مرتبه شفاعه گنه کاران امت راباو عطا فرموده و آيه و لسوف يعطيک ربک فترضي نيز بر آن دالست و آن حضرت فقير بودو مرتبه فقر او واضحست و بر الاغ سوار ميشد و الاغ سواري آن حضرت به يعفور مسمي بود و رياسه لشکرکشي و جمع لشکر را از ميان يهود برطرف ساخت و اسب را از ميان يهود برطرف کرد چه ايشان را منع نمود از سوار زين شدن و در اطراف عالم يهود نميتوانند بر اسب زيني سوار شد و بنابر تفسير دوم و سيم که مطلق گفته که برطرف سازد اسب را و بخصوص بيت المقدس نگفته اند باز مطلب ظاهر است چه در مکه و مدينه و ميان اعوان و انصار او اسب يافت نميشد الا رادرا و النادر کالمعدوم و لشکر يهود را نيست نابود گردانيد و گمان جنگ شکستن که کنايه از بسيار جنگ کردن يا شکستن کمانداران مخصوص او بود و ظاهر ساختن اسلام در ميان عجمان يا در ميان همه گروهها واضح است و بنابر تقسير دويم نيز که بجاي اين گفته و خبر زمان عدالت را بعجمان بدهد نيز ظاهر است زيرا زيرا که زمان عدالت را آورد چه فرمود ولدت في زمن مل العادل که مراد انوشيروان عادلستکه از عظماي سلاطين عجم بود و اختيار و تسلط او بهمه اطراف زمين رسيد و اين صفات همه در آن سرور متحقق بود و نيمتواند بود که مراد از آن عيسي باشد چه او چنانچه در انجيل مذکور است ميگويد که من مبعوث نگشته ام مگر بر بني اسرائيل علاوه بر اينکه عيسي هرگز گمان جنگي نشکست و خبري از زمان عدالت بعجم يا ساير مردم نداد و اسلام را ظاهر نکرد بلکه پادشاه نبود که تواند بيايد سه ميفرمايد پادشاه تو بيايد تمام شد عبارت سيف الامه اين ناچيز گويد که محتمل است قويا آنکه مراد از آنکه درباره او فرموده و شادباش اي طايفه و جماعه بيت المقدس و خوشحالي کنيد اي جماعه اسلام که پادشاه تو بيايد که راستگو و فرج دهنده باشد و بيان کند اسلام را از براي همه گروهها حضرت بقيه الله باشد زيرا که چنانکه در سابق گذشت حضرتش در بيت المقدس وارد شود و آن را بمال هند آباد کند و او استکه فرج عامه خلايق بوجود نازنينش حاصل ميشود و او استکه دين اسلام را از براي همه گروهها بيان کند و تمامه روي زمين را بدين اسلام بدارد کما لا يخفي.