رفرفه 09
در سيف الامه استکه حضرت شعياي پيغمبر در کتاب خود در سيمان بيست و ششم و بيست و هفتم در بيان آمدن مهدي آخر الزمان ميفرمايند ابتداء در سيمان بيست و ششم ميگويد پاسوقهاي چند که اول آنها اينست بيوم هو يوشر هشير هزبير ص يهود اعيرعاذ لانو بشوعاع حوموت و احل و خلاصه معني اين پاسوقها با پاسوقهاي بعد بحذف بعضي زوايد آنکه در آن روز خوانده خواهد شد درزمين يهود ايعني بيت المقدس و حوالي آن تسبيح و ستايش تو و خواهد گفت اين کسي است که شفاعه کننده ماها است پس گذاشته شود در انحصار و پيش حصار يعني شير حاجي هان باز کنيد درها را از براي آنکه داخل شوند جماعه نيکوکار که حق را نگاه ميدارند و خطبه هاي کهنه گذشت تا اينکه ميفرمايد بدانيد که اوست که سرنگون خواهدساخت آنانيرا که در بلنديها ساکنند و آن شهريکه خود را از همه شهرها بلندتر ميشمرد سرنگون خواهد ساخت و پامال خواهند کرد آن شهر را پاهاي فقرا و قدمهاي مساکين زيرا که راههاي مقدسين راست ميباشد و جاده او از براي راه رفتن راست است پس ميگويد اي شعيا اين نور خدا اسم تو و يادداشت تو خواهش روح ماها بوده است و نفس ما در شبها آرزومند ظهور تو بوديم و باينجهه روح ما را از براي تو در وقتيکه صبح طلوع کند بيدار خواهد شد اي نور خدا در وقتيکه ديوانها را در زمين بکني تعليم خواهند گرفت از تو ساکنان زمين عدالت را پس باينجهه رحم بر آن منافق نخواهي کرد چه در آنوقت هم عدالت پاد نخواهد گرفت بجهه آنکه در زمينيکه بمقدسان تعلق داشت عملهاي قبيح بجا آورد پس اي نور خدا بلند شود انشاء الله دست قويت تو و نه بيند اما نه بينند و ندابه برند حاسدان تو و آتش غضب تو دشمنان تو را بخورداين نور خدا آن زمانيکه ما بيتو بوده ايم همه کس ما را در تصرف خود گرفته بود و باينجهه تسلي ما همي ياد تو بود پس آنانيکه اهل جهنمند رجعت نخواهند نمود و از اين راه اينور خدا خورد و خمير خواهند شد آنانيکه ما را در تصرف خود گرفته بودندبنحويکه ياد آنها از روي زمين کم شود اينور خدا تازه جلالت بهم رسانيده بلکه جلالت تو از ابتداء بوده و اينها که تابع تواند در وقت تنگي جستجوي تو را کرده اند و در وقت شدت حديث تو دين ايشان بوده و اينست که در وقت خوشي خواهند گفت که ما در غيبت تو از قبيل زن حامله بوديم که نزديک زائيدن او شده باشد و دردمند باشد و با وجود اين اقرار داريم که سبب بيفتادن جباران که در زمين بودند آن بود که ماها در زمين عدالت بجا نياورديم و اگر آنچه تو بواسطه کلام خدا فرموده بودي بعمل مياورديم مدتي بود که
[ صفحه 24]
جباران را از روي زمين محو کرده بودي و زمان خوشي آمده بود پس آنچه ما کشيديم ازظالمان بسبب اعمال خودمان بود زيرا که عملهاي خود را خالص نکرده زمان ظهور تو رابتاخير ميانداختيم پس ميفرمايد ينحو متنحاء نوء لاتي يقوميم هاتئصوا و دنني شوخنعا فارکي تل اورون تلئکا و اراص رفاهبم تبيل يعني زنده شوند مردهاي تو و اموات تو برخيزند و ستايش تو کنند مسکن که آن خاک به شبنم تو سبنم روشنائي و نوراست پس در سيمان بيست و هفتم در پاسوق بيست و دويم ميگويد لح عميم بونحدار تخا ايسکورد لا تخا بعد نچاچي تميعت رئفع عد بعوز زاعم کي هينه آذوناي ياص ميموا فوموا ليفقد عود يوشب ها ارض ات و اميها و لو تحسن عو و عل هروقيها اينخطاب شيعا است بقوم خود يعني ايقوم من داخل محال سکناهاي خود شويد و در بر روي خود به بنديد سهل مدتي تا زمان خشم بگذرد زيرا که اينست نور خدا که بيرون خواهد آمد از براي آنکه ديوان که کاران ساکنان زمين را بکند و رد کند آن گناهان را از براي ايشان و در آن زمان آشکار خواهد کرد زمين خون خود را و نخواهد پوشانيد کشتگان خود را بيوم هو يفقود اذوناي بحريو حقا شاوهکد و لاورح خدا قاعل ليوياتان تا حاش بارئح و عل ليويايان ناخاش عقلتون و هارق ات هتنيم اشربنام بيوم هو کرم جمرعتو لا يعني در آن روز انتقام خواهد کشيد نور خدا بشمشير قوي و بزرگ و سخت خود از ليوياتان و ليوياتان از قرار جرايم نصراني در فهرست اسامي عبري نوشته دو معني دارد يکي اجماع و اتقاف و ديگري دست برادري دادن دو نفر بيکديگر از براي خدعه و مکر و حيله بهرحال ميفرمايد انتقام خواهد کشيد از ليوياتان که چون آلتي بود دست بگردن هم کرده که خبرها رااز طرف بالا بزير ميگردانيدند و اين ليوياتان گره در گره و کج و پر پيچ بود پس در آن روز آن نور خدا خواهد طليد باغ خود را و حديقه مهر و صدق خود را پس در پاسوق بعد ميفرمايد و خواهد گفت منم که آن را محافظت ميکنم و عوض ميدهم از براي آنکه بخورد هر آنچه ليوياتان بديگري خورانيد پس اگر منصف تامل نمايد ميبيند در اين فقرات که آنهمه احوال آن خبريستکه پيغمبر ما در حق فرزند خود فرموده و مقدمه ليوياتان که بعينه مصداق آن اتفاق و عهد و پيمان و برادري غاصبين حقوق اباء صاحب الزمان است و خصوص آن حوزه خثناء چنانچه حضرت امير المومنين در خطبه شقشقيه فرموده که مصداق کره در کره و پر پيچ و تاب است و طلبيدن باغ مهر که اشاره بباغ فدکست که ليوياتان بديگران خورانيد صريح در مطلب ميشود خصوص چون بانها ضم شود آنچه را که حضرت شعيا در سيمان سي و دويم کتاب خود ميفرمايد که اول پاسوقها اينست که هن لصئدق ايملخ مئلخ اول صادويم لميش باد يا سوريم تا آخر پاسوقاها که خلاصه معاني آنها اينست که هان بعدالت پادشاهي خواهد گردان پادشاه و در آن زمان شاهزادگان در ديوان مقدم خواهند بود و در آن روز چنان خواهد بود که آن مرد و گويا اشاره بليوياتان باشد چون کسي ميشود که از طوفان بگريزد و خود را از رعد و برق و باد پنهان دارد و آن پادشاه از قبيل رودخانه در وقت تشکي شديد و سايه سنگ عظيم در ميان بيابان خواهد بود و در آن زمان چشمها خبره نخواهد شد و منافق بزرگ ناميد نخواهد شد و گوشها زود خواهد شنيد و دلها ادراک خواهد نمود و زبان لالان فصيح تکلم خواهد کرد و جاهل و ادان پيشوا گفته نخواهد شد تا اينکه ميفرمايد در آن زمان از براي منافق بدترين رقتها خواهد بود زيرا که خيالها باتفاق رفيق خود کرده است از براي آنکه صايع کند مظلومان را بسخن مردم فريبانه نظر ن اين مصف بانچه تصريح فرموده در اين مقام از مقدم بودن شاهزادگان در ديوان چه در آن روز ائمه اثني عشر رجوع خواهند فرمود و از گريختن ليوياتان و وصف منافق و اينکه فرموده باتفاق رفيق خود از براي ضايع کردن مظلومان سخن مردم فريب گفته چه مصداق همه آنها ظاهر و هويدا است و در احوال ابوبکر و عمر منطبق و هم چنين مصداق آنچه در سيمان يازدهم که ابتداي آن در اواخرمذکور ميشود و آخر آن اينست که در وصف آن نور خدا بعد از آنکه خبر ميدهد از آخر الزمان ميگويد آن نور خدا بعدالت ديوان مساکين را خواهد کرد و براستي انتقام مظلومان را خواهد کشيد ايمان کمربند او خواهد بود و عدالت ميان بند او در زمان او گرگ و بره در يکجا ساکن خواهد شد و پلنگ و بزغاله در يک مکان خواهند چريد و گوساله و شير و ميش با هم خواهند بود و گوساله و خرس با هم خواهند دويد و شير باگاو پيش هم کاه خواهند خورد و طفل شيرخواره دست در سوراخ مار خواهد کرد و چون بانها ضم شود آنچه که در سيمان چهل و دويم و چهل و نهم فرموده اظهر و اصرح ميشود چه حضرت شعيا در سيمان چهل و دويم همين کتاب ميفرمايد که ابتداهاي آن سابق بر اين مذکور شد و در آخر ميگويد من از خبرهاي تازه خبر ميدهم و پيش از آنکه وقوع بهم رساند شما را اعلام ميکنم بخوانيد از براي نور خدا تعريف و ستايش تازه که ستايش او را در انتهاي زمين در در پاي جزاير در نزد سلکنان آن جزاير است و درسيمان چهل و نهم ميفرمايد در مقاميکه خداي تعالي بان نور خطاب کرده ميفرمايد آنچه خلاصه آن اينست که پروردگار شنيد دعاي تو را در روز شفاعه کمک و محافظت نمودم تو را و تو را ميثاق قرار دادم از براي امه تا زنده سازي زمين را و در آوري بتصرف خود ميراثهائيرا که بتاراج رفته بود و تا محبوسين را بيرون آوردي از بندها و بانهائيکه بظلمت غيبت گرفتارند بگوئيد که ظهور کنند تا اينکه ميفرمايد زيرا که رحم کننده ايشان حکومت ايشان را خواهد کرد و جادهاي من غزيز خواهند بود و اينست آنها که از دور خواهند آمد و از سمت درناي مغرب و آنچه در اينجا فرموده که از سمت درياي مغرب خواهند آمد و در فصل چهل و دويم فرمود که ستايش آورد انتهاي زمين در درياي جزاير مطابق است با آنچه شيعه ميگويد که آن حضرت در انتهاي زمين در درياي مغرب در جزيره خضر است و جزاير بسيار بسيار است بلکه اهل فرنگ نيزاز آن جزاير خبر داده اند و حکايات جمعي در خصوص آن جزاير شايع است و اگر نه خوف تطويل بود حکايت شيعيان و فرنگيان را در اين خصوص نقل ميکردم.