بازگشت

رفرفه 05


در الزام الناصب از حسام الشيعه نقلکرده که از جمله چيزهائيکه خداوند مناجات نمود با داود بشارتي استکه در آيه هفتاد و يکم از زبور وارد شده که ترجمه آن اينست که بار خدايا عطا فرما قيامه خود را از براي سلطان و حجه خود را از براي ذريه او تا آنکه ميفرمايد و زود استکه ظاهر ميشود دردولت او حجت و زياد مينمايد عدل و قسط را تا وقتيکه ماه زائل شود و حکومت مينمايد در بحر و از وادي بسوي آنچه در روي بسيط ارض است و عالم از براي او منعطف ميشود و ميبوسد پاي آنرا لشکر و بدندان ميگيرد زمين را در نزد او دشمنان وهديه آورده ميشود بسوي او از سلاطين جزائر و پيش کشي آورده ميشود از براي او از سلاطين عرب و عجم و او را سجده مينمايند و ثنا ميخوانند او را جميع پادشاهان روي زمين و ملوک عجم نزد او هستند پس از آن گفته استکه نصاري اين بشارت را منطبق مينمايد بر مسيح و حال آنکه فساد آن ظاهر است زيرا که مسيح هيچ وقت سلطنت ننموده و اگر مسلم بداريم که مراد از آن سلطنت واقعيه معنويه است پس از براي فصيح عقب وذريه نبوده که از براي آن سلطنت و اقتدار باشد و بديهي استکه مراد از وال ماه انقراض دنيا است پس لازمه



[ صفحه 22]



آن اينست که عدل و داد در عالم مبسوط باشد از زمان مسيح تا قيام ساعه و خلاف آن ظاهر است و هم چنين اخبارات ديگر آن بر ظاهر آن خلاف است مثل تقبيل جيش و ذل اعداء و اهداء سلاطين و ملوک جزائر و اهداء ملوک عرب و عجم و سجود جميع سلاطين از براي او و حاضر شدن جميع سلاطين در نزد او و احدي از مورخين و نصاري وقوع اين امور را نسبت بحضرت مسيح ذکر ننموده اند و چونکه ميباشد سلطنت علمه قاهره ثابت از براي پيغمبر ما محمد باتفاق مورخين در اين نشانه و موهبت عظيمه و سلطنت رفيعه و شهادت کبري از براي عصاه در روز قيامه و مقدم بودن حضرتش بر تمامه انبياء در آن روز و بدست او مفاتيح ابواب جنان ثمانيه بودن پس ميباشد مراد از سلطان همان بزرگوار و آن جنابستکه در ذريه او و عترتش سلطنت است و چونکه اخبار متواتره در انطباق جميع اين اخبارات معلومه بر حضرت قائم عليه السلام از طرق شيعه وارد است پس مراد آن حضرت است ليس الا چه آنکه او استکه ملقب بحجه است و او استکه اظهار ميفرمايد حجه خود را از براي غلليان بعد از ظهورش و پر مينمايد زمين را از عدل وقسط چنانکه پرشده باشد از جور و ظلم و باقي ميماند عدل او تا روز قيامه و نافذ ميگردد حکم او بر تمام عالميان و ذليل ميشوند در نزد ظهور آن جناب سلاطين و خاضع ميشود از براي او گردنهاي طغاه و جبارين.