بازگشت

رفرفه 03


در بشارات وارده در صحيفه ابراهيم خليل عليه السلام است ابن طاوس عليه الرحمه در کتاب اقبال در قصه مباهله نصاري نجران از حارثه روايت کند که پس از گشودن صحيفه آدم و شيث و يافتن نعوت و صفات و نام و نشان حضرت خاتم الانبياء صلي الله عليه و آله پس سيد و عاقب گفتند بايد صحيفه ابراهيم گشود پس بيرون آوردند صندوقي که مخلف شده بود تا رسيده بود بدست ابو الحارثه و سيد و عاقب از علماء نجران پس گشوده شد اين موضع که مشتمل است بر اين معني که ابراهيم را برگزيد بخلت و شرفداد او را بصلوه و برکات و او را گردانيد قبله و پيشواي آنهائيکه بعد از او بهم رسند و بنوت و امامت را پسرد در او و ذريت او و گردانيد او را وارث تابوت آدم که پر است از علوم و حکمتهاي الهي پس ابراهيم نظر کرد در آن تاببوت خانهاي چند ديد بجهه هر يک از صاحبان عزم از انبيا و مرسلين و اوصياء ايشان فنظر فاذا بيت محمد آخر الانبياء عن يمينه علي بن ابيطالب صنوه و وصيه المويد بالنصر فقال ابراهيم الهي و سيدي من هذا الخلق العظيم الشريف فاوحي الله اليه هذا عبدي و صفوتي الفاتح الخاتم و هذا وصيه الوارث قال رب ما الفاتح الخاتم قال هذا خيرتي و بکر فطرتي و حجتي الکبري في بريتي و اجتنبيه اذ آدم بين الماء و الطين صم اني باعثه عند انقطاع الزمان ليکمل ديني و اختم به رسالتي و هذا علي اخوه و صديقه الاکبر اخيت بينهما و اخترتهما و صليت و بارکت عليهما و طهرتهما و اخلصتهما و الابرار منهما و ذريتهما قبل ان اخلق سمائي و ارضي و ما فيهما من خلقي و ذلک لعلمي بهم و قلوبهم اني بعبادي عليم خبير پس نظر کرد ابراهيم ديد خانه محمد را در آخر همه پيغمبرانست و در جانب راست وصي آن حضرت علي بن ابيطالب را نگريست گفت اي خداي من کيست اين خلق بزرگ وحي رسيداي ابراهيم اين بنده پسنديده و برگزيده منست اين فاتح و خاتم است و آن ديگري وصي و وارث او است ابراهيم عرض کرد اي پروردگار من فاتح و خاتم يعني چه و اينچگونه تواند شد فرمود اي ابراهيم اي محمد نيکوترين خلق من است افتتاح کتاب وجود ممکنات باو نمودم اول مخلوقي است که از عرصه عدم شکافتم و بعالم وجود آوردم او است حجه بزرگ پس او را برگزيدم بنبوت و آدم ميان آب و گل بودي از اينجهه او را فاتح ناميدم و چون او را براي اکمال دين خود پس از همه پيغمبران مبعوث کنم و اختتام رسالت بوي دهم بدينجهه خاتمش نام نهادم و اين علي برادر و وصي او است و صديق اکبر است برادري در ميان دو نور نهادم و آنها را برگزيدم و بر هر دو صلوات و برکات خود فرستادم و پاک کردم ايشان را از عيب و نقص و خالص گردانيدم ايشان را ونيکان از ذريت ايشان را پيش از آنکه آفرينش دهم آسمان و زمين و آنچه در ميان آسمان و زمين است فنظر ابراهيم فاذا اثني عشر نور اتکاد تلالا اشکالهم بحسنها و نورها فسئل و به جل و تعالي يا رب بيئني باسماء هذه الصور المقونه بصوره محمد و وصيه و ذلک لما راي من رفيع درجاتهم و التحاقهم بشکل محمد و وصيه عليهما السلام فاوحي الله عز و جل اليه هذه امتي و البقيه من حبيبي و نبيي فاطمه الصديقه الزهراء و جعلتها معها خليها عصبه الذريه نبي احمد و هذان الحسنان و هذا فلان و هذا فلان الي ان قال هذا کلمتي التي افستوا بها رحمتي في بلادي و به ازين ديني وعبادي ذلک بعد ايامن منهم



[ صفحه 18]



و قنوطهم من غياثي فاذا ذکرت يا ابراهيم محمدا فصل عليهم معه پس ابراهيم نظر کرددوازده نور متلالا در نهايت حسن و بهاء مانند آن نور نگريست از حضرت احديت درخواست نمود که اي پروردگارا من مرا آگاهي ده بنام اين صورتها که با صورت محمد صلوات الله عليه و آله و وصي او قرين باشند وحي رسيد اين يک کنيز من وقيه از پيغمبر من فاطمه زهرا است او و شوهرش را عصبه قرار دادم براي بيرون آوردن ذريت و باقي داشتن نسل پيغمبرم احمد و اين دو حسنين اند و آنهاي ديگر تتمه ذريت اند اين فلان و آن فلان تا رسيد بحضرت قائم عجل الله فرجه فرمود اين آنکسي است که بوجود و ظهور او رحمت خويش در بلاد پهن کنم و باو دين خود را زينت دهم و بندگانم را آرايش بخشم و اين موهبت وقتي خواهد بود که بندگان از رحمت من مايوس و از فرياد رسي من نوميد شوند اي ابراهيم هرگاه صلوات فرستي بر محمد پيغمبرم پس صلوات فرست بر اوصياء او با او.