بازگشت

رفرفه 05


شيخ صدوق در اکمال و عيون و خصال و شيخ طوسي در غيبت و حمويني در فرائد السمطين روايت کرده اند از جابر بن عبدالله انصاري که گفت دخلت علي فاطمه عليها السلام و بين يديها لوح يکاد ضوئه يغشي الابصار فيه اثني عشر اسما ثلثه في ظاهره و ثلثه في باطنه وث لاثه في آخره و ثلثه اسماء في طرفه فعددتها فاذا هي اثني عشر فقتل اسماء من هولاء قالت هذه اسماء الاوصياء الوهم ابن عمي واحد عشر من ولدي آخرهم القائم قال جابر فرايت فيها محمدا محمدا في ثلثه مواضع و عليا عليا عليا في اربعه مواضع يعني داخل شدم بر حضرت صديقه کبري فاطمه سلام الله عليها دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله و در پيش آن حضرت لوحي بود که روشني او نزديک بود چشمها را خيره نمايد در آن لوح دوازده اسم مرقوم بود سه اسم در ظاهر آن و سه اسم در باطن و سه اسم در آخر و سه اسم در کنار آن لوح نوشته ديدم چون شمردم شماره دوازده بودي بدون کم و زياد پس عرض کردم اينها کيانند فرمود نامهاي اوصياء من ميباشند که اول ايشان پسرعم من است و يازده نفر از آنها از فرزندان من هستند که آخر ايشان قائم است جابر گفت چون در لوح نظر کردم سه محمد و چهار علي از جمله آن نامها مشاهده کردم مسعودي در اثبات الوصيه اين خبر را باندک اختلاف نيز روايت نموده کليني در کافي روايت نموده از حضرت باقر عليه السلام از جابر بن عبدالله انصاري و نيز مخفي نماند که اين خبر لوح غير از خبر لوح اخضر است که در فرقه اولي گذشت و واقعه نيز متعدد است نه اينکه از قبيل وحدت واقعه و اختلاف در روايت است چنانچه بر ناقدين اخبار پوشيده نيست انتهي الخبر.