بازگشت

رفرفه 01


بدانکه اخبار لوح از اخبار مستفيضه است بلکه توان گفت نزديک به تواتر معنوي است اغلب محدثين اماميه قدست اسرارهم و بعض از محدثين عامه خبر لوح را بطرق متعدده روايت کرده اند چون در متن و طريق روايت تعدد و تکثر است و ذکر همه آنها از وضع اين کتاب خارج است بذکر چند خبر اکثنما مينمايد شيخ صدوق محمد بن علي بن بايويه در کمال الدين و عيون طبرسي در احتجاج شيخ طوسي در غيبت محمد بن ابراهيم نعماني در غيبت شيخ مفيد در اختصاص کليني در کافي و مسعودي در اثبات الوصيه باندک اختلاف بدو طريق و حمويني از علماء عامه در فرائد المسطين روايت کرده اند خبر لوح را و ما از کمال الدين و عيون نقل ميکنيم در دو کتاب مزبور بسند متصل روايت کرده از عبدالرحمن بن سالم از ابوبصير که حضرت صادق عليه السلام فرمود پدرم امام محمد باقر عليه السلام جابر بن عبدالله انصاري را گفت مرا بسوي تو حاجتي است در چه زمان براي تو سهل است که با تو خلوت کرده حاجه خويش پرسش کنم جابر عرض نمود در هر زمان که خواهي حضور حضرت مشرف شوم چون جابر را سعادت حضور مساعدت کرد پدرم مجلس را از بيگانه پرداخت پس فرمود اي جابر خبرده مرا از آن لوح که در دست مادرم فاطمه دختر رسول خدا ديدي و آنچه را که مادرم بتو خبر داد در آن لوح نوشته بود جبار گفت شهادت ميدهم بخداي تعالي که داخل شدم بر مادرت فاطمه سلام الله عليها در زمان زندگاني رسول خداي تا او را تهنيت گويم بولادت حسين پس ديدم در دست او لوح سبزي که پنداشتم از زمرد است و در آن مکتوبي است که مانند آفتاب ميدرخشيد پس گفتم پدر و مادرم فدايت اي دختر رسول خدا اين لوح چيست گفت اين لوحي استکه خدا خداي تعالي هديه فرستاده بسوي پيغمبر خود در اين لوح ثبت است نام پدرم و نام شوهرم و فرزندم و نامهاي اوصياء از فرزندانم پدرم اينلوح را بمن عطا فرمود تا مرا بدان مسرور فرمايد جابر گفت پس مادرت فاطمه آن لوح را بمن داد قرائت کردم و نسخه آن برگرفتم پس پدرم فرمود اي جابر هيچ تواني آن نسخه را بر من عرضه داري گفت آري پس پدرم بمنزل جابر رفت جابر صحيفه از پوست بيرون آورد و گفت خداي را گواه گيرم که چنين در لوح مکتوب ديدم بنام خداوند بخشنده مهربان اينکتابي است ازجانب خداي عزيز عليم بسوي محمد که نور خدا و فرستاده دانا و پيغمبر بشارت دهنده و اميدوار کننده او است و او حجاب خدا و دليل او است بنزد او فرود آمد روح الامين از نزد رب العالمين باينکه اي محمد تعظيم کن نامهاي مرا و شکر کن نعمتهاي مرا و کفران مکن بخشش و عطاهاي مرا منم معبوديکه جز من معبودي نيست هر که اميدوار شود باحدي غير از احسان من و يا بترسد از احدي غير از عدل من عذاب کنم او را بعذابيکه معذب نکرده باشم احدي از عالميان را پس اي محمد مرا بندگي نما و بر من توکل کن هيچ پيغمبري را نفرستادم که تمام کنم روزگار عمر او را مگر آنکه براي او وصيي قرار دادم و تو را بر همه بندگان خود و پيغمبران خود تفضيل دادم و همچنين وصي تو را بر همه اوصياء برتري عنايت کردم و تو را اکرام کردم بدو پسرت بعد از خودت و ايشان را بعد از سرآمدن زمان پدرشان معدن علم خود گردانيدم و حسين را خزانه دار وحي خود نمودم و او را بشهادت گرامي داشتم و پايان کار او را بسعادت ختم کردم و او از همه شهداء افضل و قدر و منزلت او نزد خدا از همه بالاتراست و با او است کلمه تامه من و نزد او است حجه بالغه من بدوستي عترت او خلق را ثواب و بدشمني ايشان خلق را عتاب کنم اول ايشان علي سيد عابدان و زينت گذشتگان از اولياء من است و بعد از او پسرش شبيه جدش پيغمبر محمود محمديکه باقر يعني شکافنده علم من است و معدن حکمت من و بعد از او جعفر و هلاک شود هر که در او شک کند و راد بر او راد بر من است حق است اينقول از من هر آينه گرامي خواهم داشت جعفر را و او را بشيعيان و دوستان و انصارش خوشنود گردانيدم و برگزيدم بعد از جعفر موسي را پس فتنه دوي دهد که خلاصي مردم از آن بسيار صعب و دشوار باشد و همه در آن فتنه گور و نابينا باشند زيرا که ريسمان حکم و تکليف من هرگز بريده نشود وحجه من بر مردم مخفي نماند و دوستان من شقي نکردند کسيکه انکار کند يکي از ايشان را انکار نعمت من کرده و کسيکه تغيير دهد آيه از کتاب مرا بر من افترا بسته است و در آنهنگام که عمر دوست و بنده و برگزيده من موسي بن جعفر بسر آيد بدا حال کسانيکه بمن افترا گويند و امام مرا نيز انکار کنند و بتحقيق که تکديب کننده امام هشتمين من تکذيب کننده همه اولياء من است و علي ولي و ناصر دين من است و اواستکه بارهاي گران نبوت را بردوش او اندازم و باو عطا کنم قوه کشيدن آن را و ميکشد او را عفريت متکبري و دفن نمايند او را در شهريکه او را بنده صالح من بنا کرده است در پهلوي بدترين مخلوق من حق است اينقول از من هر آينه روشن گردانيدم ديده علي را بفرزندش محمد که خليفه و جانشين او است بعد از او و وارث علم من است و معدن حکمت و موضع سر من و او حجه من است بر بندگان من بهشت را براي او جايگاه گردانيدم و شفاعه او را درباره هفتاد هزار نفر از اهلبيتش که همه مستوجب جهنم باشند قبول ميکنم و بسعادت ختم کنم کار فرزندش علي را که ولي و ناصر دين من است و گواه من است بر بندگان من و امين من است بر وحي من و بيرون آورم از صلب او کسي را که مردم را بسوي من دعوت کند و او خازن علم من است پس کامل گردانم امر امامت و خلافت را بپسرش که رحمت خدا است بر اهل عالم



[ صفحه 13]



و بر او است کمال موصي و بهاء عيسي و صبر ايوب و ذليل خواهند شد دوستان من در زمان غيبت او و سرهاي ايشان را مانند سرهاي ترک و ديلم بهديه فرستند و ايشان را بکشند و جسد ايشان را بسوزانند و ايشان پيوسته خائف و مضطرب و پريشان باشند و دشمنان دين زمين را از خون ايشان رنگين کنند و او را نوحه و فرياد از زنان ايشان بلند شود ايشان دوستان منند حقا بايشان برطرف گردانم هر فته صعب و دشواري را يعني کفر و ضلالت را و بايشان دفع کنم بلاهاي روزگار را و بايشان بردارم از دوش مردم بارهاي گران را بر آنجماعه باد درود پروردگار و رحمت و برکات او و ايشانند هدايت يافته شده گان عبدالرحمن بن ابيطالب گويد ابو بصير گفت اگر در مدت عمر خودبغير از اينحديث حديثي در اين خصوص گوشزد تو نميشد هر آينه تو را کافي بود تو آن را از نااهل نگاهدار الخبر.