رفرفه 01
مسعودي در اثبات الوصيه صدوق در کمال الدين باندک اختلاف راوندي در خرايج روايت کرده اند ازنسيم و ماريه خدمتکاران حضرت امام حسن عسکري گفتند چونحضرت صاحب الزمان عليه السلام ولادت يافت بدو زانو نشست و انگشت سبابه خود را باسمان برداشت آنگاه عطسه کرد فقال الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي محمد و اله عبدد اخر لله غير مستنکف و لا مستنکر ثم قال زعمت الظلمه ان حجه الله داحضه و لو اذن لنا في الکلام لزال الشک پس از ستايش خداي و درود بر رسول فرمود بنده براي خداي بخاک افتاده در حالتيکه از مسکنت بدرگاه خداي ننگ ندارد و استکبار نورزد بعد از آن فرمود ستمکاران پنداشته اند که حجت خداي باطل و نابود شود اگر ما را اجازت در سخن ميرفت هر آينه شک از دلها برطرف ميشد صدوق در کمال الدين شيخ طوسي در غيبت فضل الله حسيني راوندي در دعوات قطب الدين هبه الله راوندي در خرايج مسعودي در اثبات الوصيه روايت نموده اند از ابو نصر طريف خادم گفت بر حضرت صاحب الزمان درآمدم فرمود صندل سرخ بياور آوردم فقال اتعرفني پس فرمود آيا مرا ميشناسي عرض کردم آري فرمود من کيستم عرض کردم تو سيد پسر سيد مني فرمود از اين پرسش نکردم عرض کردم خود تفسير فرماي فرمود انا خاتم الاوصياء و بي يرفع الله البلاء عن اهلي و شيعتي منم خاتم اوصياء و بمن خداي بلا را از اهل من و شيعيان من برطرف فرمايد اين ناچيز گويد کليني اگر چه متن خبر را از ابو نصر طريف روايت نکرده ليکن در کافي در باب بينندگان امام عصر او را از آنجمله شمرده.