بازگشت

رفرفه 10


در بشارات جناب امام علي النقي عليه السلام است بوجود و ظهور آن سرور و کليني در کافي و مسعودي در اثبات الوصيه و صدوق در کمال الدين و علي بن محمد در کفايه الاثر روايت کرده اند از ابوهاشم جعفري که گفت شنيدم حضرت امام علي النقي عليه السلام را که ميفرمود الخلف من بعدي ابني الحسن فکيف لکم بالخلف بعد الخلف خليفه و جانشين من بعد از من پسرم حسن است پس چگونه ايد با جانشين بعد از جانشين عرض کردم براي چه خداي مرا فداي تو قرار دهد فقال لانکم لا ترون شخصته و لا يحل لکم ذکره باسم - فرمود بجهه آنکه نه بينيد جسم او را و حلال نباشد براي شما ياد کردنش باسم عرض کردم پس چگونه يادش کنيم فرمود بگوئيد الحجه من ال محمد و ايضا صدوق در کمال الدين روايت کرده از اسحق بن يعقوب قال سمعت ابا الحسن علي ببن محمد يقول صاحب هذا لامر من يقول الناس لم يولد بعد گفت شنيدم حضرت امام علي النقي را ميفرمود صاحب امر مهدويه کسي استکه بگويند مردم در حقش هنوز وللادت نيافته و ايضا صدوق در کمال الدين روايت نموده از علي بن عبدالغفار گفت چون حضرت امام محمد تقي از دنيا رفت شيعيان نامه بحضرت امام علي النقي فرستاده از امام وقت پرسيدند پس در جوابب مرقوم فرمودالامرلي ما دمت حيا فاذا انزلت بي مقادير الله تبارک و تعالي امامکم الخلف مني واني لکم من بعد الخلف يعني امر امامت مراست ماداميکه زنده ام چون تقديرات خداي تعالي بر من فرود شد امام شما پسر من است که خليفه من باشد و کجا است شما را دست رسي بخلف بعد از خلف و ايضا مسعودي در اثبات الوصيه روايت کرده از عبدالله بن جعفر حميري از حضرت امام علي النقي قال لاتعاد و الايام فتعاديکم - فرمود دشمني نکنيد با روزها که ببا شما دشمني کنند از معني آن پرسش فرمود از براي آن دو معني است ظاهري و باطني اما الظاهره فالسبت لنا و الاحد لشيعتنا و الاثنين لاعدائنا و ثم الحديث و الباطن فالسبت رسول الله و الاحد اميرالمومنين و الاثنين الحسن و الحسين و الثلثا علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد و الاربعاء موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمد بن علي و انا و الخميس الحسن ابني و الجمعه ابنه و عليه يجتمع هذه الامه ثم قرء بسم الله الرحمن الرحيم بقيه الله خير لکم ان کنتم مومنين ثم قال لي نحن بقيه ه الله اما ظاهر آنست که سبت روز شنبه است از براي ما است و روز يکشنبه از براي شيعيان ما است و روز دوشنبه از براي دشمنان ما است و تمام شد حديث و اما باطن پس شنبه رسول خداي ميباشد تا آنجا که ميفرمايد پنجشنبه حسن پسر منست و جمعه پسر او است و بر او گرد آيد اين امت بعد از آن تسميه نموده آيت بقيه الله را خواند آنگاه فرمود مائيم بقيه الله و ايضا در کفايه الاثر روايت شده از جناب عبدالعظيم حسني که گفت شرفياب شدم خدمه حضرت امام علي النقي چون چشم مبارکش بر من افتاد فرمود مرحبا بک يا ابا القاسم انت و لينا حقا - مرحبا بتو اي ابوالقاسم تو ولي ما باشي از روي حقيقت عرض کردم يابن رسول الله مرا اراده آنست که دين خود را بر حضرت تو عرضه دارم اگر مرضي و پسنديده است بر آن پاينده باشم تا خداي عز و جل را ديدار کنم فرمود هات يا ابا القاسم بيار آنچه داني و عقايد خويش را بگوي عرض کردم بدرستيکه من ميگويم خداي يکتا است و مانند براي او نيست خارج است از دو حد ابطال و تشبيه و اينکه خداي جسم نيست صورت نيست جوهر نيست عرض نيست بلکه او جسم کننده جسمها است و صورتگر صورتها است و آفريننده اعراض و جواهر است و پروردگار هر چيز و مالک و جاعل و پديد آورنده او است و مرا اعتقاد اينکه محمد صلي الله عليه و آلله که بنده و فرستاده خدا است خاتم تمام پيغمبرانست بعد از آن حضرت تا روز قيامه پيغمبري نخواهد بود و اينکه شريعت او خاتم همه شريعتها است و نيست شريعتي بعد از شريعت او تا روز قيامت و مرا عقيدت اينست که امام و خليفه و ولي امر بعد از حضرت محمد اميرالمومنين علي بن ابيطالب عليه السلام است بعد از آن حسن است آنگاه حسين است پس علي بن الحسين بعد از وي محمد است آنگاه جعفر است پس موسي است بعد از وي علي است آنگاه محمد بن علي بعد از وي امامت و خلافت خاص حضرت تو است فقال عليه السلام و من بعدي الحسن ابني فکيف للناس بالخلف من بعده قال و قلت و کيف ذلک يا مولاي قال لانه لا يري شخصته و لا يحل ذکره باسمه حتي يخرج فيملاء الارض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما پس فرمود و از بعد من پسر منست چگونه خواهد بود براي مردم بفرزنديکه بعد از او و خليفه او است گفت عرض کردم چگونه است خلف بعد از حسن که مايه حيرت است فرمود بجهه اينست که ديده نشود جسمش و حلال نباشد ياد کردن اسمش تا زمانيکه خروج کند پس پرکند زمين را از عدل و داد چنانکه پرشده باشد از جور و بيداد عبدالعظيم گفت عرض کردم بامامه حسن و مهدويت پس باو اقرار و اعتراف دارم و ميگويم بدرستيکه ولي ايشان ولي خداي و عدو ايشان عدو خداي و طاعه آنان طاعه خداست و نافرماني آنها نافرماني خداست و ميگويم بدرستيکه معراج حق است و سئوال در قبر حق است و بدرستي که بهشت حق است و جهنم حق است و صراط و ميزان حق است و اينکه قيامه هر آينه خواهد بود و هيچ ريبي در آن نيست و اينکه خداي بر ميانگيزاند کساني را که در قبور خفته و در خانه کور نهفته اند و ميگويم بدرستيکه فرائض واجبه بعد از ولايت نماز و زکوه و روزه و حج و جهاد و امر بمعروف و نهي از منکر است فقال علي بن محمد يا ابا القاسم هذا و الله دين الله الذي ارتضاه لعباده فاثبت عليه ثبتک الله بالقول الثابت في الحيوه الدنيا و في الاخره پس آن حضرت بعد از اقرار جناب عبدالعظيم بانعقائد حقه فرمود اي ابوالقاسم اينست بخداي سوگند دين خداي آنچنان دينيکه براي بندگان خويش پسنديده و اختيار فرموده است پس پاينده باش بر اين دين پايدار دارد خداي تو را در دنيا و آخرت بسبب اعتقاد باين گفتار پايدار و ايضا صدوق در کمال الدين و شيخ طوسي در غيبت روايت کرده اند از بشر بن سليمان نخاش خبر مفصلي را که مشتمل است بر کيفيت احوال مليکه دختر پسر قيصر روم که همان نرجس است و تزويج نمودن رسول خداي و عيسي او را در عالم رويا براي حضرت امام حسن عسکري و انداختن او خود را در ميان اسراي روم و آوردن او را ببغداد و فرستادن حضرت امام علي النقي بشر بن سليمان را براي خريداري



[ صفحه 94]



او از عمر بن يزيد برده فروش که گفت بعد از خريداري نرجس خواتون چون بسر من راي آمديم و شرفياب حضور حضرت امام علي النقي گرديد پس او را فرمود چگونه خداي عزت اسلام و ذلت نصرانيت و شرافت اهلبيت محمد را بتو نشان داد عرض کرد چگونه توصيف کنم براي حضرت تو آنچه را که بان داناتري از من پس حضرت فرمود ميخواهم تو را اکرامي فرمايم کدام يک تو را محبوبتر است ده هزار دينار عطا فرمايم يا اينکه تو را بشارت دهم بشرافت ابديه گفت اينکه بشارت دهي مرا بشارت ابديه فرمود بشارت بادتو را بفرزندي ارجمند که مالک مشرق و مغرب دنيا شود و پرکند زمين را از عدل و داد چنانکه پرشده باشد از ظلم و جور عرض کرد اين مولود مسعود از کدام بزرگوار بهره من شود فرمود از همانکس که حضرت رسول خداي تو را در فلان شب در فلان ماه در فلان سال براي او در روميه خطبه فرمود تا آخر حديث.