بازگشت

رفرفه 14


ايضا در کفايه الاثر از جابر بن عبدالله انصاري ره روايت نموده که گفت در مرض موت رسول خداي فاطمه ببالين آن حضرت نشسته بود پس چنان گريه کرد که صوت آن مخدره بلند گشت پس رسول خداي بوي نگريسته فرمود حبيبتي فاطمه مالذي يبکيک قالت اخشي الضيعه بعدک ايحبيبه من گريه مکن ما اهلبيتي هستيم که خداي هفت چيز بما مرحمت فرموده که بهيچکس پيش از ما مرحمت نفرموده و بهيچ کس هم بعد از ما مرحمت نميفرمايد منا خاتم النبيين و احب المخلوقين الي الله عز و جل و هو انا ابوک و وصينا خير الاوصياء و احبهم و هو بعلک و شهيدنا خير الشهداء و احبهم الي الله و هو عمک و منا من له جناحان في الجنه يطير بهما مع الملائکه و هو ابن عمک و مناسبطا هذه الامه و هما ابناک الحسن و الحسين سوف يخرج الله من صلب الحسين تسعه من الائمه امناء معصومون و منا مهدي هذه الامه اذا صارت الدنيا هرجا و مرجا و تظاهرت الفتن و تقطعت السيل و اغار بعضهم علي بعض فلا کبير يرحم صغيرا و لا صغير بوقر کبير افيبعث الله عز و جل عند ذلک مهدينا التاسع من صلب الحسين يفتح حصون الضلاله و قلوبا غفلا يقوم بالدين في آخر الزمان کما قمت به في اول الزمان و يملاء الارض عدلا کما ملئت جورا يا فاطمه لا تخزني و لا بتمکي فان الله ارحم مني بک و اروف عليک مني و ذلک لمکانک مني و موضعک من قلبي و زوجک الله زوجا هو اشرف اهلبيتک حسبيا و اکرمهم منصبا و ارحمهم بالرعيته و اعدلهم بالسويه و ابصرهم بالقضيه و قد سئلت ربي عز و جل ان تکوني اول من يلحقني من اهلبيتي الا انک بضعه مني فمن اذاک فقد اذاني قال جابر فلما قبض رسول الله دخل اليها رجلان من الصحابه فقالا لها کيف اصبحت يا بنت رسول الله قال اصدقاني هل سمعتما من رسول الله فاطمه بضعه مني فمن اذاها فقد اذاني قالا نعم و الله لقد سمعنا ذلک منه فرفعت يديها الي السماء و قالت اللهم اني اشهدک انهما قد اذاک و غصبا حقي ثم اعرضت عنهما فلم تکلمهما بعد ذلک و عاشت بعد ابيها خمسه و سبعين يوما يعني از مااست خاتم همه پيغمبران و محبوبترين آنها بسوي خداي تعالي است و او عم تو است و از ما است کسيکه از براي او دو بالي است که در بهشت با آنها با ملائکه پرواز ميکند و او پسر عم تو مي باشد و از ما است دو سبط اين امه و آنان دو پسر تو حسن و حسين باشند زود استکه خداي بيرون آرد از صلب حسين نه تن اماماني را که تمامه آنها امير و معصومند و از ما است مهدي اين امه چون دنيا آشفته و درهم برهم شوند و فتنهاي پي در پي ظهور يابد و راهها بريده گردد و بعضي از مردم بر بعض ديگر غارت برند نه کبير رحم بر صغير کند و نه صغير کبير را و قري نهد پس برانگيزاند خداي عز و جل در آن زمان مهدي ما را که نهمين از صلب حسين است ميگشايد حصارهاي گمراهي و دلهاي غافل را قيام ميکند بامر دين و اعلاء کلمه حق در زمان آخرين چنانچه من قيام کردم در زمان اول يعني بدرجه سوم هدايت منطمس و رايات ضلالت مرتفع شود و حق مضمحل و باطل رونق گيرد که غربت اسلام در انجام چون آغاز شده مفاد بدا الاسلام غريبا و سيعود غريبا بمقام ظهور رسد و پرکند زمين را از عدل و داد چنانچه پر شده باشد از جور اي فاطمه غمناک مباش و گريه مکن چرا که خداي از من بر تو مهربانتر است بواسطه مکانيتيکه نزد من و محليکه در دل من داري و خداي تو را بزني داده بانکس که در حسب اشرف اهلبيت تو و در منصب گرامي ترين آنها است مهربانترين آنها است برعيت و عادلترين ايشان است در برابر داشتن بندگان خداي و بيناترين آنان است در احکام



[ صفحه 80]



الهيه و از خداي خود خواسته ام که تو نخست کس باشي از اهلبيت من که بمن لحوق يابي آگاه باش اي فاطمه بدرستيکه تو پاره تن مني پس هر کس تو را آزار کند مرا آزار کرده جابر گويد چون رسول خداي از دنيا رفت دو نفر صحابه خدمه فاطمه آمدند گفتند چگونه صبح کردي اي دختر رسول خداي فرمود مرا راست گويند آيا شما از پدرم شنيديد که فرمود فاطمه پاره است از تن من پس هر کس او را اذيت نمايد مرا اذيت نموده گففتند آري سوگند بخداي ما خود آنچه را گفتي از رسول خداي شنيديم پس فاطمه دست خود را بجانب آسمان برداشته عرض کرد خدايا تو را شاهد ميگيرم که اين دو نفر مرا آزار نمودند و حقم را غصب کردند بعد از آنها اعراض فرموده و با آنها ديگر سخن نفرمود و هفتاد و پنج روز بعد از پدرش زندگاني نمود تا آنکه خداي او را بپدرش رسانيد.