بازگشت

رفرفه 12


در کفايه الاثر روايت نموده از عطاگفت داخل شديم بر عبدالله بن عباس در طائف در مرض موت او و ما باندازه سي نفر ازشيوخ طائف بوديم و او در نهايت ناتوان بودي پس بروي سلام کرده نشستيم مرا گفت اين قوم چه کس باشند گفتم اي سيد من اينها شيوخ اين بلدند از جمله ايشانست عبد الله بن سلمه بن حصرم طائفي و عماره بن ابي الاعلج و ثابت بن مالک پس يکيک را براي او شمردم پس آنجماعت پيش رفتند گفتند اي پسر عم رسول خداي بدرستيکه تو رسول خداي را ديده و از آن حضرت بسي حديث شنيده پس خبر بده ما را از اختلاف اين امت قوي علي را بر غير او مقدم دارند و قومي او را در مرتبه چهارم گذارند گفت پس ابن عباس از شدت اندوه از دل برکشيده گفت شنيدم رسول خدا را که ميفرمود علي مع الحق و الحق معه و هو الامام و الخليفه ه بعدي فمن تمسک به فاذ و من تخلف عنه ضل و غوي يلي تکفيني و غسلي و يقضي ديني و ابوسبطي الحسن و الحسين و من صلب الحسين تخرج الائمه التسعه و منا مهدي هذه الائمه (علي با حق است و حق با علي است و اواست امام و جانشين من بعد از من پس هر کس بوي چنگ زند فائز گردد و هر کس از وي تخلف کند گمراه شود او است انجام دهنده تکفين و تغسيل من و ادا کننده دين من و پدر دو سبط من حسن و حسين و از صلب حسين بيرون ميايد امامهاي نه گانه و از ما است مهدي اين امت پس عبدالله بن سلمه گفت اي پسر عم رسول خدا چرا از پيش حق را بما نشناسانيدي گفت سوگند بخداي اديت ما سمعت و نصحت لکم و لکن لا تحبون الناصحين ادا کردم آنچه را که شنيده بودم و پند گفتم شما را ولکن شما دوست نداريد پند گويان را ثم قال اتقوا الله عباد الله تقيه من اعتبه تمهيدا و اتقي في وجل و کمش في مهل و رغب في طلب و رهب في رهب فاعملوا الاخرتکم قبل حلول اجالکم و تمسکوا بالعروه الوثقي من عتره نبيکم فاني سمعته يقول من تمسک بعترتي من بعدي کان من الفائزين بعد از آن گفت بپرهيزيد خداي را اي بندگان خداي چون پرهيز آنکس که چشم عبرت براي تهيه سفر آخرت بگشايد و بپرهيزد در حالت خوف و وحشت و شتاب گيرد در حالت فرصت و مهلت و رغبت نمايد بثواب خداي



[ صفحه 79]



در حال طلب آن و بترسد از عذاب او در حال خوف و بيم يعني چون خوف در خود مشاهده کرد ايمن نباشد بلکه با خوف نيز خائف باشد پس عمل کنيد از براي آخرت خود پيش از آنکه زمان مرگ شما در رسد و چنگ زنيد بعترت پيغمبر خود که ايشانند عروه وثقي چراکه من از رسول خداي شنيدم که ميفرمود هر کس چنگ زند بعترت من ميباشد از فائزين آنگاه ابن عباس سخت بگريست قوم او را گفتند آيا گريه کني با آن مکانت که تو راست نزد رسول خداي فقال لي يا عطا انما ابکي لخصلتين هول المطلع و فراق الاجته پس قوم پراکنده شدند مرا گفت اي عطا دست مرا گرفته و بصحن خانه تحويل کن من و سعيد دست او را گرفته بصحن خانه آورديم دست خويش باسمان برداشت و گفت اللهم اني اتقرب اليک بمحمد و ال محمد اللهم اني اتقرب اليک بولايه الشيخ علي بن ابيطالب مکرر اينکلمات همي گفت تا بزمين افتاد زماني صبر کرده آنگاه او را برگرفتيم فاذا هو ميت رحمه الله عليه ديديم دار فاني را بدرود گفته و بجهان جاويدان شتافته.