بازگشت

رفرفه 10


نعماني در غيبت خود روايت کرده خبر مفصلي را که مختصرش آنست که روزي امير المومنين عليه السلام عبور فرمود بر مردي چونعلي را ديدار کرد گفت ما مثل محمد الا کمثل نخله انبتت في کباه يعني نيست مثل محمد مگر مثل درخت خرمائي که روئيده باشد در خاک رو به امير المومنين سخن او را بعرض رسولخداي رسانيده آن حضرت در خشم شده از خانه بيرونشد و شرحي مبسوط در فضيلت عشيرت و اهلبيت خود و تقريع سرزنش کنندگان بيان فرمود از جمله فرمود نظر الله الي اهل الارض نظره و اختارني منهم ثم نظر نظره فاختار عليا اخي و وزيري و وارثي و وصيي و خليفتي في امتي الي قوله ثم ان الله نظر نظره ثالثه فاختار من اهلبيتي بعدي و هم خيار امتي احد عشر اماما بعد اخي واحدا بعد واحدا کلما هلک واحد قام واحد مثلهم في اهلبيتي کمثل نجوم السماء کلما غاب نجم طلع نجمها انهم هداه مهديون و لا يضرهم کيد من کادهم و لاخذ لان من خذلهم بل بغير الله بذلک من کادهم و خذلهم هم حجج الله في ارضه و شهدائه علي خلقه من اطاعهم فقد اطاع الله ومن عصاهم عصي الله هم مع القران و القران معهم لا يفارقهم و لا يفارقون حتي يردوا علي حوضي اول الائمه علي خيرهم ثم ابني حسن ثم ابني حسين ثم تسعه من ولد السحين و ذکر الحديث طوله و ايضا نعماني در غيبت روايت کرده از سليم بن قيس هلالي که علي عليه السلام طلحه رافرمود در حديث مفصلي آن زمان که مهاجر و انصار بمناقب و مفاخر خود مفاخرت مينمودند ايطلحه آيا تو مشاهده نکردي رسولخدايرا در آنزمان که کتف طلبيد تا بنويسد در آنچيزيرا که امت بعد از آن گمراه نشوند و اختلاف نکنند



[ صفحه 78]



پس گفت صاحب تو که رسول خداي هذيان ميگويد پس رسول خداي در خشم شده و انديشه خودرا بواسطه جسارت آن بد پيشه ترک فرمود طلحه گفت آري آنچه را که گفتي خود مشاهده کردم اميرالمومنين گفت چون شما از پيش آن حضرت بيرون شديد خبرداد مرا بانچه اراده فرمود بنويسد و شاهد گيرد بر آن عامه مسلمين را بدرستيکه جبرئيل خبر داده بود آن حضرت را که در علم خداي گذشته که امت او بزودي مختلف و متفرق شوند آنگاه طلبيدصحيفه را پس املاء فرمود بر من آنچه را خواست در کتف نگار دهد و گواه گرفت بر آن سه کس را که سلمان و ابوذر و مقداد باشند و نام برد کساني را که امامان هدايتند و فرمان داده اهل ايمان را بفرمانبرداري آنان تا روز قيامت پس مرا اول ايشان نام برد بعد پسرم حسن را آنگاه پسرم حسين را بعد نه نفر از فرزندان اين پسرم حسين پس حضرت فرمود ابوذر و مقداد را آيا نه چنين است گفتند آري ما گواهي دهيم بر رسول خداي بانچه تو فرمودي طلحه گفت سوگند بخداي من خود از رسول خداي شنيدم که فرمود ما اقلت الغبراء لا اظلت الخضراء ذا طعجه اصدق و لا ابر من ابي ذر زمين برنداشته و آسمان سايه نيفکنده صاحب زباني را که راست گفتارتر و نيکوتر از ابوذر باشد و من گواهي دهم که ابوذر و مقداد گواهي ندادند مگر بحق و تو راست گفتارتر و نيکو کردارتري از آن دو.