بازگشت

رفرفه 05


صدوق در کمال الدين بسند خود روايت کرده از اصبغ بن نباته گفت روزي امير المومنين بر ما درآمد در حالتيکه دست آن حضرت در دست فرزندش حسن بود و بفرمود روزي رسولخداي بر ما درآمد در حاليکه دست من در دست آن حضرت بودي و همي بفرمود خبر الخلق بعدي و سيدهم اخي هذا و هو امام کل مسلم و امير کل مومن بعد وفاتي بهترين خلق بعد از من و آقاي ايشان اين برادر من است و او امام هر مسلمان و امير جمله اهل ايمان است بعد از وفات من الا و اني اقول خيرالخلق بعدي و سيدهم ابني هذا و هو امام کل مسلم و امير کل مومن بعد وفاتي الا و انه سيظلم بعدي کما ظلمت بعد رسول الله و خير الخلق و سيدهم بعد الحسن ابني اخوه الحسين المظلوم بعد اخيه المقتولي في ارض کرب و بلاء الا انه و اصحابه من سادات الشهداء يوم القيمه و من بعد الحسن تسعه من صلبه خلفاء الله في ارضه و حججه علي عباده و امنائه علي وحيه و ائمه المسلمين و قاده المومنين و ساداه المتقين تاسعهم القائم الذي يملاء الله عز و جل به الارض نورا بعد ظلمتها و عدلا بعد جورها و علما بعد جهلها و الذي بعث اخي محمد بالنبوه و خصني بالامامه لقد نزل بذلک الوحي من السماء ايشان روح الامين جبرئيل يعني آگاه باشيد بدرستيکه من ميگويم بهترين خلق و آقاي ايشان بعد از من اين پسرم حسن است و او امام هر مسلمان و امير بر هر مومن است بعد از وفات من آگاه باشيد که او بعد از من مظلوم شود چنانچه من بعد از رسولخداي مظلوم شدم و بهترين و آقاي ايشان بعد از



[ صفحه 74]



حسن پسر من و برادر او حسين است که مظلوم شود بعد از برادرش و کشته گردد در زمين کرب و بلاء آگاه باشيد بدرستيکه حسين و اصحاب او از آقايان شهداء باشند روز قيامت و بعد از حسين نه نفر از صلب او خلفاء خداي در زمين و حجتهاي خداي بر بندگان او و امناء خداي بر وحي او و پيشوايان مسلمين و پيشرو مومنين و آقايان متقين باشند نهم ايشان قائم آنچناني استکه خداي عز و جل پر کند باو زمين را از نور بعد از تاريکي آن و از عدل بعد از جور آن و از علم بعد از جهل آن سوگند بانکسيکه برادرم محمد را به پيغمبري برانگيخته و مرا بامامت مخصوص داشته هر آينه بتحقيق نازلشده بدانچه گفتم وحي از آسمان از زبان روح الامين که جبرئيل است و لقد سئل رسول الله عن الائمه بعده فقال للسائل و السماء ذات البروج و رب الليالي و الايام و الشهور ان عددهم کعده الشهور فقال السائل فمن هم يا رسول الله فوضع رسول الله يده علي راسي فقال اولهم هذا و اخرهم المهدي من والاهم فقد والاني و من عاداني و من احبهم فقد احبني و من ابغضهم فقد ابغضني و من انکرهم فقد انکرني و من عرفهم فقد عرفني بهم يحفظ الله عز و جل دينه و بهم عمر بلاده و بهم يرزق عباده و بهم ينزل القطر منن السماء و بهم يخرج برکات الارض و هولاء اوصيائي و خلفائي و ائمه المسلمين و مولي المومنين هر آينه بتحقيق پرسيده شد رسولخداي از امامان بعد از خود پس فرمود براي پرسنده سوگند بافريننده آسمانيکه داراي بروج است بدرستيکه شماره آنها چونشماره برجهاي آسمان است سوگند به پروردگار شبها و روزها و ماهها که عدد ايشان مانند عدد ماهها است پس سائل گفت کيستند آنان پس رسولخداي دست مبارک بر سر من نهاده فرمود اول آنها اينست و آخر آنها مهدي است هرکس دوست دارد آنانرا پس مرا دوست داشته و هر کس دشمن دارد ايشانرا مرا دشمن داشته و هر کس محبت با آنها ورزد با من ورزيده و هر کس مبغوضشان دارد مرا مبغوض داشته و هر کس انکارشان کند مرا انکار کرده و هر کس آنها را شناسد مرا شناخته بسبب ايشان خداي دين خود را حفظ و بلاد خويش معمور فرمايد و بديشان بندگانشرا روزي بخشد و باران از آسمان ببارد و برکات زمين برآرد و آنان اوصياء و خلفاء من و امامان و آقايان اهل ايمانند.