بازگشت

رفرفه 02


صدوق در امالي روايت نموده از عبد الرحمن بن سمره گفت رسولخدايرا گفتم مرا رهنمائي کن بسوي نجات فرمود اي پسر سمره هر گاه مردم را هواهاي نفسانيه مختلف و رايهاي پراکنده شود بر تو باد به پيروي علي بن ابيطالب فانه امام امتي و خليفتي عليهم من بعدي و هو الفاروق الذي يميز بين الحق و الباطل من سئله اجابه و من استرشده ارشده و من طلب الحق من عنده و جده من التمس الهدي لديه صادقه و من لجا اليه امته و من استمسک به نجاه و من اقتدي به هديه پس بدرستيکه علي امام امت و جانشين من است و او است فرق دهنده که جدا کند ميان حق و باطل هر کس از وي بپرسد جواب گويد و هر کس راهنمائي جويد راهنمائيش فرمايد و هر کس حق را نزد وي طلبد حق را بيابد و هر کس هدايت را نزد او درخواست نمايد به آن برخورد و هر کس پناه بسوي اوبرد امنيتش دهد و هر کس بوي چنگ زند نجاتش بخشد و هر کس او را پيروي کند بمقصودش برساند يابن سمره سلم من سلم له



[ صفحه 73]



و والاه و هلک من رد عليه و عاديه يابن سمره ان عليا روحه من روحي و طينته من طينتي و هو اخي و انا اخوه و هو زوج ابنتي فاطمه سيده نساء العالمين من الاولين و الاخرين و ان منه امامي امتي و سيدي شباب اهل الجنه الحسن و الحسين و تسعه من ولد الحسين تاسعهم قائم امتي يملاء الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا اي پسر سمره سالم خواهد بود هر کس براي علي تسليم شود و علي را دوست دارد و هلاک گرديده هر کس بر وي رد کند و با او دشمني نمايد اي پسر سمره بدرستيکه علي روحش ازروح من و طينتش از طينت من است و او است برادر من و منم برادر او و او است شوهر دختر من فاطمه که سيده زنان عالميان از اولين و آخرين است و بدرستيکه از علي است دو امام امت من و دو آقاي جوانهاي اهل بهشت حسن و حسين و نه نفر از فرزندان حسين که نهمي ايشان قائم امت من است که پر کند زمين را از عدل و داد چنانچه پر شده باشد از ظلم و جور.