رفرفه 09
در بحار از کمال الدين باسناد خود از وهب بن منبه او رفع حديث بابن عباس کرده او گفته که رسول خدا فرمود که وقتيکه خداي تعالي مرا باسمان برد نداي يا محمد بمن رسيد گفتم لبيک رب العظمه لبيک در آنحال وحي رسيد که در خصوص کدام امر اهل آسمان با هم ديگر مخاصمه کردند عرض کردم که مرا بان علمي نيست فرمود آيا از آدميان براي خود وزير و برادر و وصي اختيار کرده عرض کردم که اگر اختيار کنم تو براي من وصي اختيار بکن فرمود يا محمد براي تو از آدميان علي را اختيار کردم عرض کردم پسر عمم را وصي من گردانيدي پس وحي کرد که علي وارث تو و وارث علم تو است بعد از تو و صاحب لواي حمد است در روز قيامه و صاحب حوض تو است سيراب ميکند از آن مومنين را بعد از آن فرمود يا محمد من سوگند حق بذات خود ياد ميکنم که از اين حوض نمياشامد دشمنان تو و اهلبيت تو هر آينه داخل بهشت ميکنم جميع امه تو را مگرکسيکه از داخل شدن ببهشت ابا نمايد عرض کردم که آيا کسي هست که از داخل شدن ببهشت ابا نمايد فرمود بلي عرض کردم چطور ابا ميکند فرمود بدرستيکه من تو را اختيار کردم و برگزيده ام براي تو وصي بعد از تو او را از تو بمنزله هرون کردم از موسي مگر اينکه بعد از تو پيغمبري نميشود و محبت او را بدلت انداختم او را پدر اولاد تو کردم حق او بر امت مثل حق تو است برايشان هر که حق او را انکار کندحق تو را انکار کرده هر که از دوستي او ابا نمايد از دوستي تو ابا کرده و کسيکه از دوستي تو ابا نمايد از دخول بهشت ابا کرده پس آنگاه در مقابل نعمتهاي خدا بسجده شکر افتادم پس ناگاه منادي ندا کرد که يا محمد سر بردار و بخواه از من تا عطا نمايم عرض کردم که امت مرا بولايت علي جمع کن تا اينکه با همگي در روز قيامه بحوض من وارد شوند فرمود که در خصوص بندگان خود پيش از آنکه ايشان را خلق کنم قضاي من جاري شده هر که را بخواهم هدايت کنم و هر که را بخواهم هلاک مي گردانم بدرستيکه بعلي دادم علم تو را و او را وزير و خليفه تو کردم بر اهل و امت تو و کسيکه او را دشمن بدارد و انکار ولايتش نمايد داخل بهشت نميگردد و کسيکه او را دشمن بدارد تو را دشمن داشته و کسيکه تو را دشمن بدارد مرا دشمن داشته کسيکه او را دوست بدارد تو را دوست داشته هر که تو را دوست داشته بدرستيکه اين فضيلت را براي وي قرار دادم و بتو عطا کردم اين را که از صلب علي يازده نفر مهدي بيرون آورم همه ايشان از بکر ببتولند و اخر ايشان مردي است که در پشت سر او عيسي بن مريم نماز خواهد کرد زمين را پر از عدل ميکند چنانچه پر از ظلم و جور گرديده با او از هلاکت نجات خواهم داد و باو از ضلالت هدايت خواهم کرد و باو چشم کور را باز ميکنم و مريض را شفا ميدهم عرض کردم خدايا در کدام وقت اينها ميشود فرمود دروقتيکه علم برداشته شود و جهل ظاهر گردد و قراء بسيار شدند و امت تو قبرهاي خود را مساجد کردند و بمصحفها زنيت دادند و مساجد را با طلا يا غير آن منقش نمودند وجور و فساد بسيار شد و منکر ظاهر گرديد و امت تو امر بمنکر و نهي از معروف نمودند و مردان بمردان و زنان بزنان اکتفا کردند و آن را کافر و دوستان ايشان فاجر و ياران و ناصران ايشان ظالم گرديدند و اصحاب راي ايشان فاسق شدند و در اينوقت سه خسف يعني بزمين فرو رفتن واقع ميشود خسفي در مشرق و خسفي در مغرب و خسفي در جزيره العرب و شهر بصره بدست مردي از ذريه تو خراب ميشود که اتباع زنجيانند و مردي از ولاد حسين بن علي خروج ميکند و دجال از سيستان بيرون آيد و سفياني خروج مينمايد عرض کردم خدايا بعد از من چه اخبار خواهد شد پس خدا وحي نموده بمن و اخبار فرمود از کارهاي بني اميه و فتنه پسر عمم علي عليه السلام و آنچه که تا روز قيامت خواهد شد راوي گويد که پس آن حضرت فرمود که همه اينها را بعد از آنکه بزمين نزول کردم بعلي خبر دادم و اداء رسالت کردم حمد ميکنم خدا را چنانکه پيغمبران کردند چنانکه همه چيز پيش از من کرده اند اين ناچيز گويد که خداي تعالي به پيغمبر که فرمود که اهل آسمانها در خصوص کدام امر با هم ديگر مخاصمه ميکنند اشاره بقول خداي تعالي است ما کان لي من علم بالملاء الاعلي از يختصمون مشهور در ميان مفسرين آنست که اشاره است بايه اني جاعل في الارض خليفه وسئوال ملئکه از اين پس گويا که خدا از پيغمبران مخاصمه ايشان را پرسيد بعد از آن خبر داد که زمين از حجتي و خليفه خالي نميشود بعد از آن پيغمبر از خليفه خود پرسيد که خليفه من که خواهد شد خدا خلفاي او را معين نمود دور نيست که در اينوقت ملئکه از خليفه پيغمبر سئوال کردند پس خداي بايشان باينطريق خبر داد و پاره سخنان در اينخصوص در باب معراج مذکور است و آنچه که خداي تعالي فرمود که بصره خراب ميشود اشاره بقصه صاحب زبح است که در سال دويست و پنجاه و پنج در بصره خروج ميکند و وعده ميکند بزنجيها که هر که بنزد او آيد او را اکرام نمايد و آزاد کند پس نزد او جمع کثيري جمع ميشوند و باين سبب امر او ترقي يابد از اينجهه بصاحب زبخ ملقب گرديده و گمان چنان دارد که او علي بن محمد بن احمد بن عيسي بن زيد بن علي بن الحسين است ابن ابي الحديد گويد که اکثر مردم خصوص طائفه طالبيين و نسابين در نسب او قدح کرده اند و گفته اند که او از طائفه عبدالقيس و نامش
[ صفحه 68]
علي بن محمد بن عبدالرحيم است و مادرش اسديه است از اسد بن خزيمه که جدش محمد بن حکيم اسدي کوفي است.