بازگشت

رفرفه 08


در امالي طوسي از عبدالرحمن بن ابي ليلي روايت کرده او گفته که پدرم که پيغمبر بيدق را در دعويا خيبر بعلي بن ابيطالب داد پس خدا براي او فتح کرد بعد از آن حکايت روز



[ صفحه 67]



غدير و بعض فضائل آن حضرت را که در آن روز واقع شده بود نقل نمود تا اينکه گفت که پيغمبر گريه کرد گفتند يا رسول الله چرا گريه ميکني فرمود که خبرداد بمن جبرئيل که بعلي ظلم ميکنند و حق او را از او ميگيرند و با وي ميجنگند و اولاد او را بعد از او ميکشند و برايشان ظلم ميکنند و جبرئيل از پروردگار خود بمن خبر داده که مصيبت اهلبيت من در وقت قيام قائم زائل ميشود و کلمه ايشان بلند گردد امت بر محبت ايشان اتفاق ميکنند دشمن ايشان کم ميشود و ناخوش دارنده ايشان ذليل و مداحشان بسيار گردد اين در وقتي استکه بلاد متغير و بندگان ضعيف شوند و از فرج مايوس گردند در اينحال قائم ظهور ميکند نام او نام من است و نام پدرش مثل نام پسر من است او از اولاد دختر منست خدا حق را بايشان ظاهر سازد و باطل را با شمشيرهاي ايشان خواموش مينمايد مردم بايشان پاره از ترس و پاره ديگر از راه رغبت و ميل تابع ميشوند راوي گويد که گريه پيغمبر ساکن گرديد و فرمود که مژده باد بشما بدرستيکه وعده خدايتعالي خلاف نميشود و قضاي او رد نميگردد و بدرستيکه فتح خدا نزديکست بعد از آن حضرت دعا کرد گفت پروردگارا ايشان اهلبيت منند رجس و خباثت را از ايشان دور کن و ايشان را پاک و پاکيزه گردان و ايشان را حفظ و مراعات کن و يار و ياور ايشان باش و ذليل مگردان ايشانرا ايشانرا خليفه من کن.