بازگشت

رفرفه 01


حمويني در فرائد السمطين از ابن عباس روايت کرده که گفت مردي ازيهود که او را نعثل ميگفتند وارد شد برسول خدا پس گفت پرسش کنم تو را از چيزهائي که مدتها است مرا بخاطر رسيده اگر جواب نيکو دهي اسلام آورم فرمود هر آنچه خواهي بپرس گفت اي محمد توصيف کن براي من پروردگارت را فرمود خداي تعالي توصيف نشود مگر بانچه خود ذات خويش را بان توصيف نموده و چگونه توصيف شود خالقيکه عقول و افهام از ادراک کنه ذاتش عاجز و کمند اوهام از رسيدن بکنکره جلالش کوتاه و دست خطرات از نيل بديل صفات کمالش قاصر و ابصار از مشاهده انوار جمال بيمثالش حيران و ناتوانست شعر نه بر اوج ذاتش پرد مرغ و هم نه بر ذيل وصفش رسد دست فهم نه ادراک برکنه ذاتش رسد نه دست خرد بر صفاتش رسد خداي تعالي برتر و بالاتر است از آنچه توصيف کنندگان حضرتش را توصيف کند دور است از مخلوقات بر حسب علو ذات درعين نزديکي او نزديک است بتمام ممکنات بر حسب احاطه در عين دوري او او است آفريننده کيف و کيفيات و مکان و مکانيات پس بکيف هو و اين هو که پرسش از کيفيت ومکان است جائز نيست سئوال کرده شود چه ساخت ربوبيت از آلايش کيفيت و اينونيت منزه و مبر است پس او است يگانه بي نياز و يکتاي بي انبار نزاينده و زائيده نشده و هيچکس با او برابر نتواند بود نعثل پس از شنيدن اينجواب صواب از حضرت رسالتماب عرض کرد راست گفتي اي محمد اما اينکه گفتي خداي واحد است شبيه ندارد آيا نه اينست گفته ميشود خداي واحد است و نيز گفته ميشود انسان واحد است پس خداي در صفت واحيت شبيه و شريک دارد پس فرمود حضرت رسول خداي عز و علا واحد حقيقي است يعني بهيچ اعتبار ترکيب در ذات او راه ندارد صرف بساطت و بسيط محض است اما وحدت انسان اعتباريست چه انسان مرکب است از روح و بدن پس معلوم شد که خداي تعالي را در وحدت حقه حقيقيه شريک و شبيه نباشد عرض کرد راست گفتي پس خبرده مرا که وصي توکيست زيرا که هيچ پيغمبر نبوده مگر آنکه براي او وصي بوده است و بدرستيکه پيغمبرما موسي وصيت نمود بسوي ويشع بن نون حضرت فرمود وصي من علي بن ابيطالب است و بعداز او دو سبط من حسن و حسين و بعد از حسين نه نفر امامان از صلب حسين ميباشند گفت ايشان را براي من نام بر فرمود چون حسين درگذرد فرزند او علي بن الحسين چون علي را مدت زندگاني سپري شود پسرش محمد چون محمد را رشته حيات قطع شود پسرش جعفر و پس از وي فرزندش موسي و چون موسي دنيا را وداع کند پسرش علي چون علي بدرود چهان نمايد فرزندش محمد پس از وي پسرش علي چون او درگذرد پس فرزندش حسن چون حسن درگذرد فرزندش محمد مهدي خواهد بود پس اينها دوازده نفرند که اوصياء من خواهند بود نعثل گفت آگهي ده مرا از چگونگي مردن علي و حسن و حسين پيغمبر فرمود کشته شود علي بضرب شمشير که برفرقش فرود آيد و حسن بزهر کشته گردد و حسين مذبوح خواهد شد پرسيد مکان ايشان در کجا است فرمود در بهشت در درجه من خواهند بود نعثل چون اين کلمات از اشرف بريات بشنيد شهادتين بگفت و بر وصايت اوصياء گواهي بداد وگفت در کتابهاي پيغمبران گذشته و در آنچه موسي بن عمران بسوي ما عهد نموده يافته ام که در آخر الزمان پيغمبري ظاهر شود که نام او احمد و محمد است او خاتم همه انبياء است و پيغمبري بعد از وي مبعوث نشود پس اوصياء او بعد از او دوازده نفر ميباشند اول ايشان پسر عم و داماد او است دوم و سيم دو برادرند از فرزندان وصي اول و ميکشند امه آن پيغمبر وصي اولش را



[ صفحه 64]



بشمشير و دوم را بسم و ميکشند وصي سيم را با گروهي از اهلبيتش را با شمشير در حال تشنگي در زمين غربت پس او را مانند گوسفند ذبح نمايند و او بر کشته شدن شکيبائي فرمايد و صبر نمايد براي اينکه درجات او و درجات اهلبيتش و ذرتيتش بواسطه دريافتن سعادت شهادت رفعت گيرد و براي اينکه دوستان و متابعانش را از آتش جهنم بسبب درباختن جان در راه جانان نجات بخشد و هم يافته ام در کتابهاي آسماني که نه نفر ديگر از اوصياء حضرت خاتم انبياء از فرزندان اول ايشان لاوي بن برخيا ميباشد و او غائب شد از ميان بني اسرائيل پس از غيبت ظاهر شد پس خداي تعالي شريعت خويش را بظهور او ظاهر کرد بعد از آنکه مندرس شده بود و او باقر سطيا پادشاه بني اسرائيل جنگ نمود تا او را بکشت و عباد را از ظلم او آسوده فرمود حضرت رسول خداي فرمود واقع خواهد شد در امت من آنچه در بني اسرائيل وقوع يافته مانند قدميکه جاي قدمي و تيريکه جاي مکان تيري نهاده شود بدرستيکه دوازدهم از اوصياء من غائب شود از انظار تا آنکه ديده نشود و بيايد بر امت من زمانيکه باقي نماند از اسلام مگر اسمي و از قرآن مگر نشاني پس در اينهنگام خداي تعالي او را اذن خروج دهد و اسلام را بسبب او ظاهر فرمايد و شريعت را تجديد نمايد پس خوشا بحال کسيکه اوصياء مرا دوست دارد و ايشان را پيروي کند واي بر آنکسيکه آنان را دشمن دارد و مخالفت نمايد نعثل پس از استماع اينکلمات معجزايات دري بسفت و اشعاري در ستايش حضرت پيغمبر و ائمه اثني عشر عليهم صلوات الله الملک الاکبر بگفت.