بازگشت

رفرفه 08


در بشارت زيد بن علي بن الحسين عليه السلام است بظهور آن جناب در کفايه الاثر روايت کرده از يحيي بن زيد که گفت پرسيدم پدرم را از شماره امامان فقال الائمه الاثني عشر اربعه من الماضين و ثمانيه من الباقين - فرمود امامان دوازده نفر اند که چهار نفر آنها گذشته و هشت نفر ديگر باقي است گفتم نام آنها را براي من بگوي گفت اما گذشتگان علي بن ابيطالب و حسن و حسين و علي بن الحسين و از باقي ماندگان برادرم باقر است و بعد از وي جعفر صادق و بعد از او پسرش موسي و بعد از او پسرش علي است و بعد از پسرش محمد و بعد از او پسرش عليست و بعد از او حسن پسر او است و بعد از وي مهدي است پس گفتم اي پدر آيا نيستي تو از جمله امامان گفت ني و لکن من از عترت باشم گفتم پس از کجا نامهاي آنها را دانستي گفت عهد معهود عهده رسول الله صلي الله عليه و اله حضرت رسولخداي عدد امامان و نامهاي آنانرا خبر داده در کفايه نيز روايت کرده از محمد بن مسلم گفت داخلشدم بر زيد بن علي بن الحسين پس گفتمش قومي پندارند که توئي صاحب اين امر گفت ني من از عترت باشم و داراي رتبه امامه نباشم گفتم متولي امر امامت بعد از آنکه شما امام نيستيد پس که امام خواهد بود گفت هفت نفر از اوصياء و مهدي از جمله ايشانست محمد بن مسلم گفت آنگاه شرفياب حضور مبارک حضرت باقر عليه السلام شده گفتار زيد را بعرض مبارکش رسانيدم پس فرمود راست گفت برادرم زيد زود باشد که متولي امر امامت شود بعد از من هفت تن از اوصياء و مهدي از جمله ايشانست آنگاه گريست و فرمود گويا ميبينم زيد را که در کناسه کوفه مصلوبشده اي پسر مسلم حديثکرد مرا پدرم از پدرش حضرت حسين عليه السلام که فرمود رسولخداي دست مبارک بر شانه من گذاشته فرمود - يا حسين يخرج من صلبک رجل يقال له زيد يقتل مظلوما اذا کان يوم القيمه يحشر و اصحابه الي الجنه ايحسين بيرون آيد از صلب تو مردي که ناميده شود زيد کشته شود در حالت ستم چونروز قيامه شود محشور گردد با اصحابش بسوي بهشت در کفايه الاثر نيز روايت کرده از محمد بن بکير گفت داخلشدم بر زيد بن علي بن الحسين و نزد او بود صالح بن بشر و او اراده رفتن بعراق داشت پس بر وي سلام نموده گفتمش يابن رسول الله خبر بده مرا بچيزيکه از پدرت شنيده گفت آري حديثکرد مرا پدرم از پدرش از جدش رسولخدا صلي الله عليه و اله که فرمود من انعم الله عليه بنعمه فليحمد الله و من استبطا الرزق فليستغفر وليقل لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم - هر کس خداي نعمتي بر او انعام فرمايد پس بايد ستايش کند خداي را و هر کس روزي او کندي نمايد پس بايد استغفار کند و بگويد لا حول و لا قوه الا بالله - پس عرض



[ صفحه 53]



کردم زياد کن مرا يابن رسول الله گفت آري حديثکرد مرا پدرم از پدرش از جدش که رسولخدا فرمود اربعه انا لهم اشفيع يوم القيمه المکرم لذريتي و القاضي لهم حوائجهم و الساعي لهم في امورهم عند اضطرارهم اليه و المحب لهم بقلبه و لسانه چهار کسند که من آنها را شفاعتکننده ام در روز قيامه اول کسيکه گرامي دارد ذريت مرا دوم کسيکه حاجتشانرا برآورد سوم کسيکه سعي کند در انجام امور آنها در زمان درماندگي آنها چهارم کسيکه دوستشاندارد بدل و زبان پس گفتم زدني يابن رسول الله من فضل ما انعم الله عليکم گفت آري حديثکرد پدرم مرا از پدرش از جدش که رسولخدا فرمود - من احبنا اهل البيت في الله حشر معنا و ادخلناه معنا الجنه هر کس دوست دارد ما را در راه رضاي خدا حشر يابد با ما و داخل کنيم او را با خويش در بهشت اي پسر بکير هر کس چنگ زند خواهد بود در بلندترين درجات اي پسر بکير بدرستيکه خداي تبارک و تعالي اختيار فرموده محمد صلي الله عليه و اله را و برگزيده ذريت او را پس اگر ما نبوديم خداي نيافريدي دنيا و آخرت را اي پسر بکير بما خداي شناخته شد وبما عبادتکرده شد و مائيم راه بسوي خداي و منا المصطفي و منا المرتضي و منا يکون المهدي قائم هذه الامه - و از ما است حضرت محمد مصطفي و علي مرتضي و از ما ميباشد مهدي موعود که قائم اين امه است گفتم يابن رسول الله آيا پيغمبر شما خبر داده که در چه زمان قيام ميفرمايد قائم شما گفت اي پسر بکير تو او را ادراک نکني و بدرستي که اين امر بعد از شش نفر از اوصياء بعد از اين خواهد بود آنگاه خداي قرار ميدهد خروج قائم ما را پس پر ميکند زمين را از عدل و داد چنانچه پر شده باشد از ظلم و جور پس گفتم يابن رسول الله آيا تو صاحب اين امر نيستي پس فرمود نه من از جمله عترت باشم دو مرتبه پرسيدم همانجواب گفت پس گفتم آنچه را ميگوئي در خصوص حضرتمهدي از پيش خويش گوئي يا از نزد رسولخداي پس گفت لو کنت اعلم الغيب لا استکثرت من الخير - اگر غيبت را ميدانستم هر آينه خير بسيار درمييافتم اينمهدي است که رسولخداي صلي الله عليه و اله ما را بدان آگاه فرمود آنگاه اين ابيات را انشاء کرده گفت نحن سادات قريش و قوام الحق فينا نحن الانوار التي من قبل کون الخلق کنا نحن منا المصطفي المختار و المهدي منا فبنا قد عرف الله و الحق اقمنا سوف يصيله سعيرا من تولي اليوم منا اکمال فيه تجليل و اجمال بعد تفصيل بدانکه بر لسان مبارک کل رسل و تمامه انبياء و اوصياء عليهم السلام مذکور و در جميع کتب و صحف آسماني مزبور و در دفاتر کهنه و منجمين و براهمه و ساير فرق مستور آمده طلوع نيري اعظم و ظهور کنزي مطلسم در پايان روزگار که بتجلي طلعت آنظهوري سراي سراپا غرور و شرور براستي سر تا بپاي براستي و بهجت سرور تبدل گيردو جهان پر از محنت و زحمت و نفاق از پاي تا سر بمحبت و رحمت وفاق تغير پذيرد و بطلوع طليعه آن نور زنگ ظلمات ظلم و جور و اخلاق نکوهيده و بزه کاري از مراتب هستي عالم سترده و بساط عدل و داد و داد و خوش کرداري و خوي پسنديده بر بسيط زمين گسترده ايد جهان کهنه نو شود و عالم پير دگر باره جوان گردد جميع بني آدم در ظل رايت فضل و احسانش بکمال سعادت بشريه نائلشده در مهد سلامه و فراغت زندگي کنند و کليه حيوانات زير دست در کنف حمايت عدل و انعامش از تعدي و تطاول زبر دستان استراحت يافته در مرغزار آسايش و امنيت زيستن نمايند لذا ملل ساره دنيا براينظهور اعظم اتفاق نموده و با يکديگر راه وفاق پيموده اند همواره ديده انتظارشان براي ديدار آن نور باز و هميشه طائر اسيافشان بجهه ادراک آنظهور در پرواز است ليکن در تعيين آنشخص ظاهر و تشخيص آن نور باهر بسي اختلافکرده اند طائفه مجوس و زردشتيان گويند از عجم و نامش بهرام است و فرقه يهود گويند از بني اسرائيل و نامش ماشيح است و گروه نصاري را عقيدت آنکه حضرت عيسي است که از آسمان فود آيد و بدانکه طائفه مجوس موعود منتظر را از خود شمارند و ايندعوي ايشان بر وجهي صحيح است چه حضرت قائم ارواحنا لتراب مقدم الفداء را سلسله نسب بحضرت سيد الساجدين بمادرش شاه زنان که شهربانويه ميباشد بيزدجرد گيرد و از همين جهه آن حضرت را ذوالخيرتين گفتند شاعر گويد و ان غلاما بين کسري و هاشم لافضل من ينطب عليه السمائم و هم چنين يهود که گويند از بني اسرائيل است في الجمله در مقال خودصادقند چه مادر بلا واسطه آن حضرت مليکه نرجس خواتون دختر پسر قيصر روم و مادرش از فرزندان شمعون وصي حضرت عيسي است پس عروق نسب اعليحضرت حجه بن الحسن ارواحنا لتراب مقدمه الفداء بسه ملت بزرگ و قوم نجيب دنيا که عرب و عجم و بني اسرائيل ميباشند اتصال و ارتباط دارد شيخ سليمان بلخي حنفي در باب هفتاد و سوم از کتاب ينابيع الموده تصريح کرده بر بشارت انبياء سلف بظهور حضرتمهدي ارواحنا لتراب مقدمه الفداء چنانچه گويد بدرستيکه از براي خدايتعالي اشارتست بسوي حضرتمهدي در کتاب خود در آيات بسيار چنانچه از پيش گذشت پس از همين جهه بشارت داد حضرت پيغمبر امت خود را باين بشارت عظمي چنانچه پيغمبران گذشته بشارتدادند ظهور پيغمبر ما و احوال مهدي عليه السلام را و من ذکر کرده ام بشارت آنانرا در کتاب مشرق الاکوان محدث نحرير ميرزا محمد اخباري در رساله تحفه امينيه ميگويد بعد از تتبع در عقائد و اقوال امم نديدم بعد از اتفاق در وجود صانع امم مختلفه بر امري اتفاق کنند چون اتفاق بر ظهور حضرت مهدي عليه السلام در کتاب تذکره الائمه مسطوراست بدانکه جميع طوائف امم از بني آدم خاصه اهل کتاب که عبارتند از يهود و مجوس و نصاري و کافران حربي و مرتاضان هندوان و براهمه و جوکيان و ساسانيان و اهل خطاو صرصر و خان بالغ و چين و حکماي يونان و فلاسفه و سوفسطائيه و اهل نجوم و تناسخ و جمهور هفتاد و سه فرقه مذهب مسلمانان بوجود شريف امام زمان قائلند الا قليلي از نصاري و فرقه از فرنگيان در خصوصيات آن اختلافکرده اند که در مقام آن بيان ميشود تا اينکه گويد و نام مبارک آن حضرت در بسيار جاي از قرآن مذکور است که حقتعالي بسر خطا بفرموده مثل نجم و عصر و فجر که در اول سور قرآني بلفظ قسم واقع شده و در سوره البقره مراد بغيب آن حضرتست و در صحف ابراهيم حاضر است و در زبور ودر زبور و در توريه بلغت ترکوم او قيدمو



[ صفحه 54]



و در توريه عبراني ماشع و در انجيل مهميد اخر و در انجيل فرنگيان مسيح الزمان و در کتاب زمزم زردشت سروش ايزد و در کتاب ايستاع که تفسير آن زند و پازند است بهرام و بروايت ديگر بنده يزدان و در کتاب ارماطس شماطيل و در کتاب هزارنامه هندوان لنديطارا و در کتاب جاودان خرد مجوس خسرو و در کتاب اژي پيغمبر ميزان الحق و در کتاب برزين آذر فارسيان پرويز و در لغت فرنگ الامان که ماجار ميگويند فيروز و در کتاب قبروس روميان فردوس الاکبر و در صحيفه آسماني کلمه الحق و لسان الصدق و در کتاب کندرال صمصام الاکبر و در کتاب کبران عجم کيقبا دوم يعني عادل بر حق و در کشکول شيخ بهائي ميگويد که فارسيان او را ايزد شناس و ايزد نشان گويند و در کتاب پاتنگل راهنما و در کتاب ما بارقين زند و فريس و در کتاب شاکمون ايستاده و خداشناس و در کتاب نحاور کوکتما و در کتاب ديد براهمه منصور و در کتاب پرليوموا قائم و در کتاب شعياي پيغمبر فرخنده و در کتاب ذوهر بقيه الله و در کتاب انگليون برهان الله و در کتاب قنطره قاطع اقول مقصود صاحب تذکره اينست که بزرگان گذشتگان از انبياء عليهم السلام و غير ايشان بنور نبوت و يا بصيقل رياضت و يا بعلم نجوم و کهانت و يا چيزهاي ديگر ادراک و استنباط کردند که شخصي با اوصاف معينه و اخلاق مشخصه که جز بر حضرت قائم عجل الله فرجه انطباق نگيرد در دنيا ظاهر شده و چنين و چنان خواهد کد مطابق آنچه در شريعت مقدسه اسلام در خصوص حضرتمهدي و قائم آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين وارد شده پس معلوم ميشود مقصودهمه آنان همانوجود مبارک است ايماض في دفع اعتراض در بشارت الظهور استکه اگر گفته شود در بسياري از بشارات مذکوره در مقصد اول صراحت بلکه دلالتي نيست بر اينکه شخصيکه بظهور او بشارت داده شده همين مهدي موعوديستکه ظهور او محل اتفاق اهل اسلام بلکه ضروري اين دين است چه ممکن است مقصود بشارت دهندگان شخص ديگر باشد پس شما از جه روي اشارات آنها را بشارات آن حضرت شماريد جواب مقصود اصلي ما از تاسيس مقصد اول بشارات انبياء عليهم السلام و کتب رابحه سماويه است و آنچه جزاينست بر سبيل استتباع و استطراد است و تنزيل بشارات آنان بر حضرتمهدي عليه السلام موقوف برد و مقدمه است اول آنکه از تتبع در کتب مقدسه و کلمات انبياء معلوم ميشود که آنظهور اعظمي را که با آن کيفيت و آثار مخصوصه بشارتداده اند يکظهور است نه ظهورات متعدده دوم ذوات مقدمه انبيا و رسل و کل حجج بالغه الهيه بمنزله شخص واحدند چه همه مبعوث از واحد و بر امر واحدند لا نفرق بين احد من رسله - جان گرگان و سگان از هم جداست متحد جانهاي شيرين خداست سوم اگر از شخص واحد عام و خاص نو مطلق و مقيد و مجمل و مفصل و مبين و مبهم صادر شود به قانون محاوره دائر ميان عقلا حمل عام بر خاص و مطلق بر مقيد و مبهم بر مبين خواهد شد مثلا آقا بنوکر خود بگويد آب بيار بعد از آن بگويد آب سرد بيار بديهي است نزد اهل لسان که مقصود او دو قسم از آب نيست بلکه غرض او از آب مطلق که در اول خواسته همان آب سرد است يا اگر بگويد فردا شخصي وارد اينشهر ميشود ظلم را برميدارد ميزان عدل ميگذارد ستمکارانرا سياست ميکند بعد از آن بگويد فردا محمد حسين نام مثلا وارد اينشهر ميشود و چنين و چنان ميکند البته هر عاقل ميداند که غرض او از آنشخص که در اول بطور ابهام گفته همين محمدحسين است که بعد تعبين و تبيين نموده و ابدا احتمال نميدهد که مراد او شخص ديگري باشد مگر آنکه گوينده قرينه بر تعدد در کلام خود نصبکرده باشد چون اين مباني تشبيد يافت گوئيم هر يک از سلسله انبياء عليهم السلام بشارتدادند که شخصي در دنيا ظاهر شود که تمام افراد بشر را بپرستش خداي يگانه سوق نمايد که همه قبايل روي زمين لبها را بذکر خداي لا غير پاکيزه کنند و زانوها براي عبادت او دون او دوتا نمايند و هکذا هر يک آثار و علامتي و اوصاف و نعوتي و خواص و کيفياتي براي شخص ظاهر و دوره ظهور وعصر بروز وي بيانکردند تا نوبت نبوت و دوره رسالت سيد باشراق انوار ختميه محمديه عليه و اله من الصلوه ازکيها و من التسليمات انميها آن عقل کل و خاتم رسل بردهاي اجمال و ابهام را بر دريد جزئيات و کليات احوال و اطوار و اخلاق و شمايل آنشخص ظاهر را بيان نمود و تعبير از وي بمهدي و قائم آل محمد فرمود در اخباري فرمود آنشخص که چنين و چنانکند از امه منست تا غير امه مرحومه خارج شود و احاديثي فرمود از عترت منست تا غير عترت بيرون رود در فرمايشاتي فرمود از فرزندان فاطمه است تا غير فاطمي خود را بي نصيب داند در هنگامي فرمود از فرزندان حسين است تا جز ايشان خود را محروم شمارند پس هر عاقل منصف ميفهمد که موعود کل رسل و مبشر تمامه امم و منتظر همه طوائف همانا همين کسي است که در شريعت مقدسه اسلام تشريح حال و تبيين احوال او کماهي گرديده و در لسان مبارک حضرت ختميه و اهلبيت معصومينش که السنه صادقه الهيه اند تعبير از او بمهدي و قائم شده نه غير او پس بشارات کل رسل بحضرت وي ناظر و اشارات تمامه پيشينيان بجناب اوائل خواهد بود.