بازگشت

رفرفه 06


در بشارتدادن راهبي است بظهور آن جناب نعماني بسند متصل روايت کرده از ابان بن ابي عياش از سليم بن قيس هلالي سيد هاشم بحراني در غايه المرام روايت نموده از کتاب سليم گفت در خدمه حضرت امير المومنين عليه السلام از صفين برميگشتيم لشکريان نزديک دير راهب نصراني فرود آمدند ناگاه بيرون آمد بر ما از دير پير نيکو روئي خوش هيئت و در دست کتابي داشت تا اينکه شرفياب حضور مبارک امير المومنين عليه السلام شد بر حضرتش بخلافت سلام کرد فرمود مرحبا ببرادريکه شمعون بن حمون است پس عرض کرد من ازنسل مردي هستم که حواري عيسي بن مريم و برتر آنان و محبوبترين آنها بسوي او و نيکي کننده ترين ايشان بوي بوده و عيسي عليه السلام ويرا وصي خود فرموده و کتب وعلم و حکمت خويش را باو سپرده پس همواره خانواده او بر دين عيسي پاينده بوده اندو بحبل شريعت او تمسک جسته اند و کفر نورزيده اند و مرتد نشده اند و آن کتب را تغيير نداده اند و آنکتابها که با ملاء عيسي و خط دست پدر ما است نزد منست و در او است آنچه بعد از وي واقع شود و در آنها ظهور پادشاهاني و مدت پادشاهي آنها و حوادث زمان پادشاهي ايشان بيانشده و نيز مرقوم استکه آنگاه برانگيزاند خداي مردي را از عرب از فرزندان اسمعيل بن ابراهيم خليل الرحمن از زمين تهامه از قريه که مکه اش گويند و آنمرد را احمد نامند و براي او دوازده نام است و در آنکتابها از مبعث و مولد و محل هجرت او و جنگ کننده با او خبر داده و هم از زندگانيش و آنچه را که امتش بعد از وي ديدار نمايند تا زمان نزول عيسي بن مريم از آسمان آگهي داده آنگاه در آنکتاب ترقيم يافته سيزده نفرند از فرزندان اسمعيل بن ابراهيم خليل الرحمن که برگزيدگان آفريدگان خدا و محبوبترين مخلوق او بسوي او باشند خداي دوست است هر که را که ايشانرا دوست دارد و دشمن است هر که را آنانرا دشمن دارد هر کس اطاعتشان کند راه يابد و هر که عصيانشان ورزد گمراه گردد و فرمانبرداري آنان فرمانبرداري خدا است نافرماني ايشان نافرماني او است نوشته شده نامهاي آنهاو انساب و اوصافشان و مدت زندگاني هر يک از ايشان و اينکه چند نفر از ايشان حديث خود را مستور و از قوم خويش مکتوم ميدارد و کيست آنکس از ايشان که ظهور کند و مردم مرا و را منقاد شوند حتي ينزل عيسي بن مريم علي آخرهم فيصلي عيسي بن مريم خلفه و يقول انکم الائمه لا ينبغي لاحد ان يتقدمکم فيتقدم فيصلي بالناس و هو خلفه في الصف الاول تا زمانيکه عيسي بن مريم فرود آيد بر آخر آنها پس باو در نماز اقتدا کند و بگويد بدرستيکه شمائيد امامان کل خلايق سزاوار نباشد مر احدي را که بر شما تقدم گيرد پس آخرين آنها پيش رود و با مردم نماز گذارد و عيسي در پشت سر او در صف اول بوده باشد اول آنسيزده تن بهتر و افضل ايشان است و از براي او است مانند اجرهاي ايشان و اجرهاي اطاعتکنندگان ايشان و راه يافته گان بايشان او است احمد صلي الله عليه و اله و سلم و نام او محمد بن عبد الله ويس و فتاح و خاتم و حاشر و عاقب و ماحي و قائد و نبي الله و صفي الله و حبيب الله



[ صفحه 52]



ميباشد و بدرستيکه او ذکر شود چونخداي ذکر گردد پس او گرامي ترين آفريدگان خدا است بر خداي و محبوبترين آنها است بسوي او نيافريده ملک مکرمي و نه پيغمبر مرسلي را از آدم و هر که جز او است بهتر نزد خداي و محبوبتر بسوي او از محمد بن عبد الله بنشاند او را خداي در روز قيامه بر عرش خود و قبول فرمايد شفاعه او را و بنام او جاري گرديد قلم در لوح محفوظ که محمد رسول الله و بنام صاحب لواء در روزحشر اکبر برادر و وصي و وزير و جانشين او در امه او و محبوبترين مخلوق خداي بسوي خداي بعد از وي علي که پسر عم او و ولي هر مومن بعد از او است آنگاه يازده مرد باشند از فرزندان محمد و علي که دو نفر همنام دو پسر هرون شبر و شبير باشند و نه نفر از فرزندان کوچک هر يک بعد از ديگري آخر هم الذي يصلي عيسي خلفه آخر آنها آنچنان کسي است که عيسي پشت سر او نماز گذارد اين ناچيز گويد که نعماني روايت خود را تا باينجا خاتمه داده آنگاه گفته و ذکر باقي الحديث بطوله ليکن محدث بحراني قدس سره خبر را تا آخر روايت کرده و در پايان حديث آنکه پس آنراهب دست دادو با حضرت امير المومنين بيعت نمود حضرت او را فرمود کتاب را بمن بنمايان آنرا بدست مبارکش داد پس يکي از اصحاب را فرمود برخيز با راهب ترجماني بدست کن که کلام راهب را بفهمد و اينکتابرا بزبان عرب نسخه بردارد چونچنانکرد و نسخه بياوردفرزندش حسين را فرمود کتابيرا که بتو سپرده ام بياورد چون آورد آنمرد را فرمود با نسخه خود مقابله کن که من بخط خود و املاء حضرت رسولخدا صلي الله عليه و اله نگاشته ام چونمقابله رفت دو نسخه را چنان مطابقت افتاد که گوئي يکنفر املاء برد و نگارنده نموده پس امير المومنين عليه السلام ثنا و ستايش خداي را بجاي آورد.