بازگشت

رفرفه 08


در بشارت زردشت اول است بظهور موفور السرور ولي عصر عجل از بعض تواريخ معتبره معلوم شود که جمعي در نزد طائفه مجوس زردشت ناميده شوند اول آذر هوشنگ که زردشت نخستين و موسس آئين زردشتي او است و در زمان سلطنت اجاميان که جمشيديان باشند در بلخ ظهور نموده و طايفه بني کوش را که در ايران مستولي شده و مه آباديان را منقرض کرده بودند از ايران بيرون کرده يعني برانند که او خود پادشاه بوده و برخي گفته اند پادشاه عصر آئين او را پذيرفته و به نيروي او



[ صفحه 45]



مملکت را از دشمن پرداخته است و او را آذرهون و آذرهوش نيزگويند که بمعني عقل تابنده و خرد تابناک است دوم فريدون که او را زردشت ثاني گويند و از دماوند ظهورنموده ماردوشان يعني نمارده بابل و گلدانيان را که جمشيديان را منقرض کرده در ايران نهصد سال سلطنت مينمودند بمعاونت کاوه آهنگر اصفهاني منقرض نموده تشکيل سلطنت داد فريدون که مخفف فرايدون يعني فراکنون است از سلاله آباديانست در کوه دماوند برياضت و عبادت پروردگار قيام داشت چنانچه اين معني شيمه سلاطين عجم بوده است که قبل از پادشاهي بزهد و عبادت و انقطاع از دنيا ميگذرانيدند و برخي نيز پس از مقام سلطنت کبري ترک پادشاهي کرده باينوظيفه مقدسه ميپرداختند مسعودي در اثبات الوصيه گويد قيام از فخشد بن سام بن نوح عليهما السلام در زمان پادشاهي فريدون بوده که او است ذوالقرنين خداي تعالي او را بسوي قوم خود مبعوث فرمود پس نبوتش را انکار کردند و قرن ايمنش را مضروب ساخته پس خداي او را صد سال بميراند آنگاه زنده اش فرمود و بسوي قوم مبعوتش نمود نيز بروي تاختند و قرن ايسرش مضروب ساختند نيز خداي صد سالش بميراند آنگاه حياتش بخشيد پس دلائل نبوتش را از دو قرنش ظاهر داشت که از جاي اندو ضربت نوري همي تلالا نمودي و چون در خشم شدي از دو قرن وي رعود و صواعق پديد آمدي پس خداي پادشاهي مشارق و مغارب بوي ارزاني داشت و ستمکاران را بدست او از پاي درآورد و سد ياجوج و ماجوج ببست و زمين در زمان او همي با عدل و وسعت و برکت بودي سوم جاماسب که در زمان و شتاسب يعني بني حام که از افريقا هجوم بايران آورده بودند با داريوش که اسفنديار است نيز در بلخ ظهور نموده و پادشاه عصر از وي تاييد کرده آئين زردشتي را رونقي تازه دادند بلکه اشخاص ديگر باين نام ناميده شده اند که همه مروج آئين زردشت نخست و مبين معاني وکاشف دموز کتاب او که کتاب زنده باشد بوده اند چنانچه فردوسي از قول خسرو پرويز گويد که ما را از دين کهن ننگ نيست بگيتي به از دين هوشنگ نيست همه راه داد است و آئين مهر نظر کردن آندر شمار سپهر چه اگر واضع دين زردشت در زمان کشتاسب بود خسرو پرويز که از پادشاهان زردشتي است دين خود را بهوشنگ نسبت ندادي گويند آتش در زمان هوشنگ پيدا شد و روز پيدايش آتش آئين جشن نهادي که او را جشن سده نامند در آينه سکندري گويد و در کتاب زند که اسم کتاب زرد است و پا زند شرح آن کتابست و (اوستا) شرح روحانيات او است و بمعني آموزنده ميباشد و بمنزله کتاب تلموت است از توريه و غالب معاني آن شبيه است بشاستر هندوان فقط مغان بدانعمل ميکرده اند و بالجمله در آنکتاب ميگويد لشکر اهريمنان با ايزديان دائم در روي خاکدان محاربه و کشمکش دارند و غالبا فتح و فيروزي با اهريمنان باشد اما نه طوريکه بتوانند ايزد آن را محو و منقرض سازند چه در هنگام تنگي از جانب ارمزد که او خداي آسمان است با يزدان که فرزندان اويند ياري ميرسد و محاربه ايشان هزار سال طول ميکشد آنگاه فيروزي بزرگ از طرف ايزدان ميشود و اهريمنان منقرض ميسازند و تمام اقتدار اهريمنان در زمين است و در آسمان راه ندارند و بعد از پيروزي ايزدان و برانداختن تبار اهريمانان عالم کيهان بسعادت اصلي خود رسيده بني آدم برتخت نيک بختي خواهند نشست در کتاب زند مزبور نيز گويد و چنانچه آذر هوشنگ خبر داده بعد از او سه پيمبر نامدار بزرگوار صاحب کتاب جديد و شريعت تازه خواهند آمد نخستين ايشان موسوم است به اوخشياترتا) اشيدرما و بزعم ما اينهمانموسي است و دومين موسوم است به (اوخسيات نماه) (اشيد ربوتي) که مسيح موعود باشد و آخرايشان دو نام دارد (سااسيات) سئوسان و سااسپوس) و زردشت او را بسيار ميستايد و ميگويد سلامتي دنيا را او مکمل ميسازد و شرف سيف و ضرب قطعي را حائز بود و نورقاهر الهي از جبين او و يارانش ظاهر است و خلاص ميکند آفرينش را از فساد و تباهي و بعد از آن دنيا را زنده جاويد ميسازد و ترقي ابدي ميبخشد تا هر چيز مالک خود بشود آنگاه ظلمت از پيش نور زائل ميگردد و مرگ از ميان برميخزيد و خوبي بديها رانميگذارد (اکامانا) در پيش و هومانا بلاتاتير ميماند و راست دروغ را محو ميسازد و قرواتات خور داد و امرتات مرداد گرسنگي و تشنگي شديد را برطرف ميسازد و اهريمن بياد شاهي ارمزد اعتراف ميکند اماميان اين دار و گيردائما ديوان بر مردم هجوم ميکنند و ايزدان از ايشان مدافعه مينمايند در بشارت الظهور بعد از نقل اين عبارت فرموده مولف گويد از عبارات مزبوره مستفاد شود که در کتاب زند خبر از ظهور چهار نفر بزرگ داده که سه نفر ايشان صاحب کتاب و شريعت تازه ميباشند و اينکه صاحب تاريخ گفته خبر از ظهور سه پيمبر نامدار داده و آخرين را صاحب دو نام دانسته اشتباه کرده آنچه را که زردشت در ظهور چهارمين گفته و بسيار ستايش نموده بر هيچ ظهور انطباق نگيرد مگر بر ظهور موفور السرور حضرت مهدي موعود ارواحنا فداه چه آنچه را که صاحب کتاب زند در آخرين ظهور گفته از تکميل دنيا و حائز بودن شرف سيف و ضرب قطعي و خلاص کردن آفرينش از فساد و تباهي و دنيا را زندگي جاويد دادن و ترقي ابدي بخشيدن و زوال ظلمت از پيش نور و برطرف شدن دروغ و برخواستن مرگ از ميان مطابق آنچه در شريعت اسلام بنحو اتم و اوفي بيان شده از خصائص ظهور حضرت مهدي موعود عجل الله فرجه ميباشد که بر حسب اخبار کثيره آن حضرت را قائم نامند براي اينکه قيام بسيف مينمايد و بموجب آثار متواتره يملاء الارض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما توده خاک را از ظلمت ظلم و جور پاک و بنور عدل و داد روشن و تابناک نمايد و بمفاد کريمه و اعلموا ان الله يحيي الارض بعد موتها صفحه عالم را از آلايش کفر و شرک و نفاق بپردازد و بحيوه ابديه ايمان و عرفان و توحيدو وفاقي زنده جاويد سازد در زمان انظهور اعظم اخلاق رديه و بزه کاري از ميان مردم زائل و ملکات حسنه و نيکوئي و پارسائي عامه خلق را حاصل است جنود عقل بر اهريمن جهل غالب آيد پس عالم کيهان بسعادت خود نائل و بني آدم بر تخت نيکبختي خواهند نشست چون بر هر خردمند ظاهر استکه چنين شخص تا اين تاريخ که يکهزار و سيصد و پنجسال از هجرت حضرت خاتم انبيا گذشته ظهور ننموده پس هر کس دعوي کرده و خود را



[ صفحه 46]



مهدي موعود ناميده جز از در کذ و افترا نخواه بود زيرا که يکي از آن آثار تاکنون در عالم ظاهر نشده است پس آن موعود نيست مگر حضرت حجه بن الحسن ارواحنا فداه که شيعه اثني عشريه همواره ظهور شرا از پرده غيب منتظر و طلوعش را از افق لاريب مترقند.