بازگشت

الحديث 08


قال الشيخ الجليل الفضل بن شاذان بن الخليل - قدس الله سره -: حدثنا عبدالرحمن بن ابي نجران، قال: حدثنا عاصم بن حميد، قال: حدثنا ابو حمزه الثمالي و قال رحمه الله تعالي: حدثنا الحسن بن محبوب، قال: حدثنا ابو حمزه الثمالي، قال:حدثنا سعيد بن جبير، قال: حدثنا عبدالله بن عباس، قال: قال رسول الله - صلي الله عليه و آله: لما عرج بي الي السماء بلغت سدره المنتهي، ناداني ربي جل جلاله، فقال: يا محمد فقلت: لبيک لبيک يا رب قال: ما ارسلت رسولا فانقضت ايامه الا اقام بالامر بعده وصيه، فانا جعلت علي بن ابي طالب خليفتک و امام امتک ثم الحسن ثم الحسين، ثم علي بن الحسين، ثم محمد بن علي، ثم جعفر بن محمد، ثم موسي بن جعفر، ثم علي بن موسي، ثم محمد بن علي، ثم علي بن محمد، ثم الحسن بن علي، ثم الحجه بن الحسن، يا محمد ارفع راسک، فرفعت راسي، فاذا بانوار علي و الحسن و الحسين و تسعه اولاد الحسين، و الحجه في وسطهم يتلالا کانه کوکبب دري، فقال الله تعالي: يا محمد هولاء خلفائي و حججي في الارض، و خلفاءک و اوصياءک من بعدک،



[ صفحه 58]



فطوبي لمن احبهم و الويل لمن ابغضهم. شيخ مذکور به سند مزبور روايت مي کند از عبدالله بن عباس که او گفت: پيغمبر - صلي الله عليه و آله - فرمود که: چون مرا عروج به معارج سماوات فرمودند به سدره المنتهي رسيدم، خطاب از حضرت رب الارباب رسيد که: يا محمد گفتم: لبيک لبيک اي پروردگار من خداوند عالميان فرمود که: ما هيچ پيغمبري به دنيا و اهل دنيا نفرستاديم که منقضي شود ايام حيات و روزگار نببوت او الا آنکه به پاي داشت به امر دعوت و بجاي خود گذاشت براي هدايت امت بعد از خود وصي خود را، و بجهت نگاهباني شريعت حجتي را، پس ما که آفريدگار جهان و خداوند عالميانيم گردانيديم علي بن ابي طالب را خليفه تو و امام امت تو، پس حسن را، يعني مقرر گردانيديم که بعد از اميرالمومنين خليفه تو و امام امت تو حسن باشد، و بعد ازو حسين و بعد ازو علي بن الحسين، و بعد ازو محمد بن علي، و بعد ازو جعفر بن محمد، و بعد ازو موسي بن جعفر، و بعد ازو محمد بن علي، و بعد ازو محمد بن علي، و بعد ازو علي بن محمد، و بعد ازو حسن بن علي، و بعد ازو حجت پسر حسن، يا محمد سر بالا کن، چون سر بر آوردم انوار علي و صاحب الزمان - عليه السلام - در ميان ايشان مي درخشيد، که گويا کوکب درخشنده اي بود، پس حضرت الله تعالي فرمود که:اينها خليفه ها و حجتهاي منند در زمين و خليفه ها و اوصياي تواند بعد از تو، پس خوشا حال کسي که دوست دارد ايشان را و ويل و واي بر آن کسي که دشمن دارد ايشان را. و به غير اين دو حديث که گذشت چندين حديث است از احاديث معراجيه که خداوند عالميان در آن سيد انس و جان را به خلافت عترت طاهره



[ صفحه 59]



اشاره فرموده، اگر کسي گويد که در يک شب چندين مرتبه آگاهانيدن براي چيست؟ جواب آنست که شايد همه در يک شب واقع نشده باشد، زيرا که حديثي هست که قضيه معراج دوبار وقوع يافته، و آن حديث را علي بن ابراهيم بن هاشم در تفسيرش ذکر کرده، اما چون خالي از طولي نيست ذکر آن را موقوف مي دارد، طالب اطلاع بايد که به آن کتاب رجوع نمايد. و ابن بابويه - رحمه الله عليه - در کتاب خصال حديثي روايت کرده که صد و بيست مرتبه حضرت رسالت را عروج بر سماء و ارتقا بر عرش حضرت حق تعالي روي داده و آن حديث اينست که: عرج بالنبي - صلي الله عليه و آله - مائه و عشرين مره ما من مره الا و قد اوصي الله تعالي فيها النبي - عليه السلام - بالولايه لعلي بن ابي طالب و الائمه عليهم السلام اکثر مما اوصاه بالفرائض. مي تواند بود که مراد از ولايت درين حديث والي شدن حضرت شاه ولايت باشد بر امت،و تکرار سفارش از جهت تاکيد باشد، چنانکه حضرت رسالت نيز مکرر نصوص جليه و خفيه در باب امامت و خلافت آن حضرت بيان فرمود. سبحان الله با اين همه سفارشها از جانب حضرت حق تعالي و



[ صفحه 60]



حضرت مصطفي درباره علي مرتضي - صلوات الله عليهما و آلهما - به هيچ وجه منافقان دغا متاثر نشدند، و به جاي دوست داشتن دشمني کردند، و از خلافت و ولايت آن حضرت سرباز زدند، و به اين نيز اکتفا ننموده بر آن سرور دين پرور استيلا و استعلا نمودند و به اين هم قناعت نکردند و ظلمها بر آن حضرت و اولاد آن حضرت رواداشتند، و ندانستند که درين جهان حضرت صاحب الزمان - عليه السلام - ازيشان انتقام خواهد کشيد و در آن جهان به عذاب جاودان گرفتار خواهند گرديد



[ صفحه 61]