بازگشت

الحديث 02


قال الشيخ الصدوق ابو جعفر محمد بن علي بن الحسين بن موسي بن بابويه - رحمه الله عليه و علي والديه - في کتاب کمال الدين و تمام النعمه: حدثنا احمد بن زياد بن جعفر الهمداني - رضي الله عنه - عن علي ابن ابراهيم بن هاشم عن ابيه عن عبدالسللام بن صالح الهروي، قال: سمعت دعبل بن علي الخزاعي يقول: انشدت مولاي الرضا علي بن موسي - عليه السلام - قصيدتي التي اولها:



مدارس آيات خلت من تلاوه

و مهبط وحي مقفر العرصات



فلما انتهيت الي قولي:



[ صفحه 26]





خروج امام لا محاله خارج

يقوم علي اسم الله و البرکات



يميز فينا کل حق و باطل

و يجزي علي النعماء و النقمات



بکي الرضا - عليه السلام - بکاء شديدا، ثم رفع راسه الي فقال [لي]، يا خزاعي نطق روح القدس علي لسانک بهذين البيتين، فهل تدري من هذا الامام و متي يقوم؟ فقلت: لا يا مولاي الا اني سمعت بخروج امام منکم يطهر الارض من الفساد و يملاهاعدلا. فقال: يا دعبل، الامام بعدي محمد ابني، و بعد محمد ابنه علي، و بعد علي ابنه الحسن، و بعد الحسن ابنه الحجه القائم المنتظر في غيبته، المطاع في ظهوره، لولم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلک اليوم حتي يخرج و يملاها عدلا کما ملئت جورا. و امامتي فاخبار عن الوقت، و قد حدثني ابي عن ابيه عن آبائه - عليهم السلام - ان النبي - صلي الله عليه و آله - قيل له: يا رسول الله متي يخرج القائم من ذريتک؟ قال: مثله مثل الساعه لا يجليها الا الله لا تاتيکم الا بغته. ابن بابويه - رحمه الله عليه - به سند مزبور نقل کرده از عبدالسلام ابن صالح هروي که او گفت: شنيدم از دعبل بن علي خزاعي که او گفت: خواندم بر مولاي خود علي بن موسي الرضا - عليه السلام - قصيده ام را که اولش اينست، شعر:



مدارس آيات خلت من تلاوه

و مهبط وحي مقفر العرصات



چون منتهي شدم به گفتارم که، نظم:



خروج امام لا محاله خارج

يقوم علي اسم الله و البرکات





[ صفحه 27]





يميز فينا کل حق و باطل

و يجزي علي النعماء و النقمات



امام رضا - عليه السلام - سخت گريست، و بعد از آن سر بر آورد و به جانب من نگريست، و فرمود که: اي خزاعي روح القدس به زبان تو ناطق شده است به اين دو بيت، آيا مي داني کيست اين امام که خروج خواهد کرد و کي قيام به امر امامت خواهد نمود؟ گفتم: نمي دانم اي مولاي من الا آنکه شنيده ام که امامي از شما خروج کند که پاک سازد زمين را از فساد، و پرکند از عدل. آن حضرت فرمود که: اي دعبل امام بعد از من پسر من محمد است، بعد ازو پسر او علي، و بعد از پسر او حسن، و بعد از حسن پسر او حجت قائم که منتظر است در زمان غيبت بودنش، و مطاعست در زمان ظهورش، اگر باقي نماند از دنيا الا يک روز هر آينه دراز گرداند حضرت الله تعالي آن روز را تا آن امام ظهور کند، و پرکند زمين را از عدل همچنانکه پر شده باشد از ستم. اما آنکه کي ظهور خواهد کرد، آن خبر دادنست از وقت، و به تحقيق که خبر داد مرا پدرم از پدرش از آبائش - عليهم السلام - که از پيغمبر - صلي الله عليه و آله - پرسيدند که قائم از ذريت تو کي خروج خواهد کرد؟ آن حضرت فرمود که: مثل او مثل قيامت است که هويدا نمي گرداند کسي آن را مگر حضرت الله تعالي و نمي آيد به شما مگر ناگاه و بي خبر. محمد بن يعقوب کليني - روح الله روحه - يک باب در اين مطلب که وقت ظهور حضرت خاتم الاوصيا را کسي به غير از حضرت الله تعالي نمي داند در کتاب کافي ايراد نموده و آن را باب کراهيه التوقيت نام کرده، و ابن شاذان - عليه الرحمه و الغفران - در کتاب اثبات الرجعه بابي را که مشتمل برين طور احاديث است به باب شده النهي عن التوقيت موسوم



[ صفحه 28]



ساخته و توقيت را حرام مي داند. يکي از آن احاديث که آن شيخ جليل القدر روايت کرده اين است که مي فرمايد: حدثنا محمد بن ابي عمير - رضي الله عنه - عن حماد بن عيسي عن ابي شعبه الحلبي عن ابي عبدالله - عليه السلام - عن ابيه محمد بن علي عن ابيه علي بن الحسين عن عمه الحسن بن علي بن ابي طالب عليهم السلام. قال: سالت جدي رسول الله - صلي الله عليه و آله - عن الائمه بعده، فقال - عليه السلام -: الائمه بعدي عدد نقباء بني اسرائيل اثنا عشر، اعطاهم الله علمي و فهمي، و انت منهم يا حسن. فقلت: يا رسول الله فمتي يخرج قائمنا اهل البيت؟ قال: يا حسن انما مثله مثل الساعه اخفي الله علمها علي اهل السموات و الارض لا تاتي الا بغته. يعني: حضرت امام حسن - عليه السلام - فرمود که از جد خود رسول خدا - صلي الله عليه و آله - پرسيدم از امامان که بعد از آن سرور عالميان پيشوايي جهانيان خواهند بود، آن حضرت فرمود که: امامان بعد از من به شماره نقباء بني اسرائيل اند يعني آن چنانکه نقباء بني اسرائيل دوازده تن بودند، امامان بعد از من دوازده تن اند، عطا نموده است خداي تعالي به ايشان دانش و فهم مرا، و تو از جمله ايشاني. پس گفتم که اي رسول خدا کي خروج خواهد کرد قائم ما اهل البيت؟ آن حضرت فرمود که: اي حسن جزين نيست که مثل او مثل روز قيامت است که پنهان داشته است حضرت الله تعالي علم آن را بر اهل آسمانها و زمين، نمي آيد روز قيامت مگر ناگاه و بي خبر. يعني آن چنانکه کسي به غير از حضرت خداوند عالميان نمي داند که قيامت کي خواهد بود، کسي به غير از حضرت ملک منان نمي داند که وقت ظهور حضرت صاحب الزمان - عليه السلام - کي خواهد بود. و شيخ ابو جعفر طوسي - رضوان الله عليه - در کتاب الغيبه



[ صفحه 29]



مي فرمايد: اما وقت خروجه فليس بمعلوم لنا علي التفضيل، بل هو مغيب عنا الي ان ياذن الله بالفرج. و چند حديث درين باب نقل کرده که در سند آن احاديث ابن شاذان - رحمه الله عليه -مذکور است، و آن احاديث با ديگر حديث ها درين معني در کتاب اثبات الرجعه به نظررسيده، از آن جمله است اينکه شيخ ابو جعفر مي فرمايد: اخبرنا الحسين بن عبيدالله عن ابي جعفر محمد بن سفيان البزوفري عن علي بن محمد عن الفضل بن شاذان عن احمد بن محمد و عبيس [بن هشام] عن کرام عن الفضيل قال: سالنا ابا جعفر - عليه السلام -: هل لهذا الامر وقت؟ فقال عليه السلام:کذب الوقاتون، کذب الوقاتون، کذب الوقاتون. يعني فضيل گفت: پرسيديم ما از حضرت ابي جعفر يعني امام محمد باقر - عليه السلام- که آيا وقت معيني هست مرا اين امر را؟ يعني ظهور حضرت صاحب الامر - صلوات الله عليه - را؟ حضرت امام سه مرتبه از روي مبالغه فرمود که: دروغ گفتند وقت قرار دهندگان. ديگر روايت کرده از ابن شاذان به اين طريق که: الفضل بن شاذان عن الحسين بن يزيد الصحاف عن منذر الجواز عن ابي عبدالله - عليه السلام - قال کذب الموقتون، ما وقتنا فيما مضي و لا نوقت فيما يستقبل. يعني: حضرت امام جعفر - عليه السلام - فرمود: دروغ گفتند وقت



[ صفحه 30]



قرار دهندگان، ما در زمان گذشته وقت قرار نداده ايم، و در زمان آينده وقت قرارنخواهيم داد. ابن شاذان اين حديث را به چند سند صحيح روايت کرده است، و شيخ طوسي بعد از ذکر اين حديث مي گويد: و بهذا الاسناد عن عبدالرحمن بنن کثير قال کنت عند ابي عبدالله - عليه السلام - اذ دخل عليه مهزم الاسدي، فقال: اخبرني جعلت فداک متي هذا الامر الذي تنتظرونه، فقد طال؟ فقال: يا مهزم کذب الوقاتون، و هلک المستعجلون، و نجا المسلمون،و الينا يصيرون. يعني: عبدالرحمن بن کثير گفت که نزد حضرت ابي عبدالله - عليه السلام - بودم که مهزم اسدي درآمد و گفت: فداي تو شوم خبرده مرا که اين امري که انتظار آن مي کشيد کي خواهد بود؟ يعني امر ظهور حضرت صاحب الامر - عليه السلام -، پس بدرستي که مدت انتظار به دراز کشيد، آن حضرت فرمود که: اي مهزم دروغ گفتند وقت قرار دهندگان، و هلاک شدند شتاب کنندگان، و رستگار شدند تسليم کنندگان، و بسوي ما ميل مي کنند آن تسليم کنندگان. چند حديث ديگر شيخ ابو محمد بن شاذان - رحمه الله تعالي - در اين باب روايت کرده است، و دو جادر توقيعات واقع است که حضرت حجه الرحمن - عليه السلام - خود وقت قرار دهندگان را دروغگوي گفته. يکي آنست که ابن بابويه - رحمه الله عليهه - در کتاب کمال الدين



[ صفحه 31]



مي گويد: حدثنا محمد بن ابراهيم بن اسحاق [الطالقاني] - رضي الله عنه - قال:سمعت ابا علي [محمد] بن همام، يقول: سمعت محمد بن عثمان العمري - قدس الله روحه - يقول: خرج التوقيع بخط اعررفه يقول: من سماني في مجمع من الناس باسمي فعليه لعنه الله. قال ابو علي [محمد] بن همام: و کتبت اساله عن [ظهور] الفرج متي يکون؟ فخرج التوقيع: کذب الوقاتون. يعني: محمد بن همام گفت: شنيدم از محمد بن عثمان - قدس الله روحه - که مي گفت: بيرون آمد توقيع به خطي که مي شناسم آن خط را که مي گفت، يعني حضرت صاحب - عليه السلام - در آن، همچنين فرموده بود که: هر کس در مجمعي از مردمان مرا نام نهد يعني نام مرا بر زبان آورد، برو باد لعنت خدا. محمد بن همام گفت: نوشتم وسوال نمودم از آن حضرت از ظهور فرج که آن کي خواهد بود؟ بيرون آمد توقيع در جواب من که: دروغ گفتند وقت قرار دهندگان. امير محمد باقر داماد - رحمه الله عليه - بعد از نقل اين حديث در کتاب شرعيه التسميه مي فرمايد که: اين حديث را بعينه شيخ مفيد و شيخ



[ صفحه 32]



طوسي و شيخ طبرسي - قدس الله اسرارهم - به سندهاي صحيح خود روايت کرده اند. ديگري از آن دو جا که در توقيعات واقع است آنست که ابن شاذان و ابن بابويه و شيخ طوسي و شيخ طرابلسي - رضوان الله عليهم اجمعين - به سندهاي خود روايت کرده اند. ما به يک سند و به نقل فقره اي از آن به جهت اختصار درين مکان اکتفا مي نمائيم. ابن بابويه - رحمه الله عليه - روايت مي کند از محمد بن [محمد بن] عصام کليني - رضي الله عنه - و او از محمد بن يعقوب کليني و او از اسحاق بن يعقوب که او گفت: مسالت نمودم از محمد بن عثمان [عمري] - رحمه الله تعالي - که او برساند نوشته مرا که سوالل کرده بودم در آن از مسايلي که مشکل بود بر من. پس وارد شد توقيع در جواب، مجملا از جمله آن مسايلي يکي اين بوده که از وقت ظهور آن حضرت پرسيده، آن حضرت در جواب اين سوال نوشته است که: و اما ظهور الفرج فانه الي الله تعالي و کذب الوقاتون. يعني: اما ظهور فرج بازبسته است به اراده و مشيت حضرت حق تعالي، و دروغ گفتند وقت قرار دهندگان. قبل ازين مذکور شد که ابن شاذان - عليه الرحمه و الغفران - حديث ها درين باب روايت کرده سواي آنچه شيخ ابو جعفر طوسي - قدس الله سره - از او روايت نموده. از آن جمله يکي اينست که مي فرمايد: حدثنا عبدالرحمن بن ابي نجران - رضي الله عنه - عن عاصم بن حميد عن ابي حمزه الثمالي عن ابي جعفر - عليه السلام - قال: قال رسول



[ صفحه 33]



الله - صلي الله عليه و آله - لامير المومنين - عليه السلام -: يا علي ان قريشا ستظهر عليک ما استبطنته، و تجتمع کلمتهم علي ظلمک و قهرک، فان وجدت اعوانا فجاهدهم، و ان لم تجد اعوانا فکف يدک و احقن دمک، فان الشهاده من ورائک، فعلم ان ابني ينتقم من ظالميک و ظالمي اولادک و شيعتک في الدنيا، و يعذبهم الله في الاخره عذابا شديدا. فقال سلمان الفارسي: من هو يا رسول الله؟ قال: التاسع من ولد ابني الحسين الذي يظهر بعد غيبه الطويله، فيعلن امر الله و يظهر دين الله و ينتقم من اعداء الله و يملا الارض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما. قال: متي يظهر يا رسول الله؟ قال - عليه السلام -: لا يعلم ذلک الا الله، ولکن لذلک علامات، منها نداء من السماء، و خسف بالمشرق، و خسف بالمغرب، و خسف بالبيداء. يعني: حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود که: پيغمبر - صلي الله عليه و آله -باميرالمومنين - عليه السلام - گفت که: يا علي زود باشد که قريش ظاهر سازد بر تو آنچه پنهان داشته اند آن را، يعني کين و عداوتي را که در زمان من نسبت به توپنهان مي داشته اند بعد از من آن را ظاهر سازند و مجتمع شود کلمه ايشان بر ستم نمودن و غلبه کردن بر تو، يعني اتفاق کنند بر ظلم و جور کردن و قهر و غلبه کردن بر تو، پس اگر اعوان و انصار بيابي جهاد کن با ايشان و اگر نيابي بازدار دست خود را، و نگاه دار خون خود را، پس بدرستي که شهيد شدن از پي است ترا، و بدان که فرزند من انتقام خواهد کشيد در دنيا از آنها که بر تو و اولاد و شيعه تو ظلم کنند، و خداي تعالي در آن جهان ايشان را به عذاب شديد گرفتار خواهد گردانيد. سلمان فارسي - عليه الرحمه - گفت: اي رسول خدا آن فرزند تو که



[ صفحه 34]



اين کار خواهد کرد کيست؟ پيغمبر - صلي الله عليه و آله - گفت که: او نهمين است از اولاد فرزند من حسين، آنکه ظاهر و هويدا گردد بعد از پنهان بودن دراز، پس اعلان نمايد امر خدا را و ظاهر سازد دين خدا را، و انتقام کشد از دشمنان خدا، و پرکند زمين را از عدل و داد همچنانکه پرشده باشد از جور و ظلم. سلمان فارسي گفت: کي ظهور خواهد نمود اي رسول خدا؟ پيغمبر - صلي الله عليه و آله - فرمود: آن را کسي نمي داند الا خداي تعالي، ليکن آن را نشانه هاست، از جمله نشانه ها ندائي است از آسمان، و فرو رفتن جمعي به زمين در مشرق، و فرو رفتن گروهي به زمين در مغرب، و فرو رفتن طايفه اي به زمين در بيداء. و السلام علي من اتببع الهدي. ابن بابويه - رحمه الله عليه - در کتاب کمال الدين و تمام النعمه مي گويد: حدثنا عبدالواحد بن محمد بن عبدوس العطار، قال: حدثنا علي بن محمد بن قتيبه النيشابوري، عن حمدان بن سليمان، قال: حدثنا الصقر بن ابي دلف، قال: سمعت ابا جعفر محمد بن علي الرضا - عليهما السلام - يقول: ان الامام بعدي ابني علي امره امري و قوله قولي و طاعته طاعتي، و الامام بعده ابنه الحسن، امره امر ابيه، و قوله قول ابيه، و طاعته طاعه ابيه. ثم سکت، فقلت له: يا ابن رسول الله فمن الامام بعد الحسن؟ فبکي - عليه السلام - بکاء شديدا، ثم قال: ان من بعد الحسن ابنه القائم بالحق المنتظر. فقلت له: يا ابن رسول الله لم سمي القائم؟ قال: لانه يقوم بعد موت ذکره



[ صفحه 35]



و ارتداد اکثر القائلين بامامته، فقلت له: و لم سمي المنتظر؟ قال: لان له غيبه تکثر ايامها و يطول امدها، فينتظر خروجه المخلصون، و ينکره المرتابون، ويستهزي ء بذکره الجاحدون، و يکذب فيه الوقاتون، و يهلک فيها المستعجلون، و ينجو فيها المسلمون. يعني: صقر بن ابي دلف گففت: شنيدم از حضرت امام محمد تقي - عليه السلام - که مي گفت:امام بعد از من پسر من علي است، امر او امر منست، و قول او قول منست، و طاعت او طاعت منست، و بعد از او امام پسر او حسن است، امر او امر پدر اوست، و قول او قول پدر اوست، و طاعت او طاعت پدر اوست. بعد از آن امام - عليه السلام - خاموش شد. پس گفتم: اي فرزند رسول خدا امام بعد از حسن کيست؟ آن حضرت گريست گريستني سخت، بعد از آن فرمود که: امام بعد از حسن پسر او قائم بحق [است] که منتظر است، گفتم: اي فرزند رسول خدا او را چرا قائم نام کرده اند؟ فرمود: به جهت آنکه قيام خواهد نمود به امر امامت بعد از موت ذکرش و مرتد شدن اکثر قائلين به امامتش، گفتم: چرا او را منتظر نام کرده اند؟ فرمود: از براي آنکه او راست غايب بودني که بسيار خواهد بود روزهاي آن، و به طول خواهد کشيد مدت آن، پس انتظار خواهند کشيد خروج او را مخلصان، و انکار خواهند کرد او را شک کنندگان، و استهزا خواهند نمود به ياد کردن او جاحدون، و دروغ خواهند گفت وقت قرار دهندگان و هلاک خواهند شد در آن غايب بودن شتاب کنندگان، و رستگاري خواهنديافت در آن غايب بودن تسليم کنندگان، يعني آنهائي که گردن تسليم بگذارند، و به چون و چرا که سبب توقف چيست و چرا خروج نمي کند کار ندارند. اين حديث را ابن شاذان بي واسطه از امام به اندک اختلاف عبارتي



[ صفحه 36]



نقل کرده با چند ديگر، و بعد از آن مي گويد: قد تحقق من هذه الاخبار و امثالهاان وقت ظهوره مغيب عن الخلق و لا يعلمه الا الله. و حسن بن حمزه علوي طبري در کتاب الغيبه مي گويد: قال ابو علي محمد بن همام - رضي الله عنه - في کتابه نوادر الانوار حدثنا محمد بن عثمان بن سعيد الزيات - رضي الله عنه - قال: سمعت ابي يقول: سئل ابو محمد - عليه السلام - عن الخبر الذي روي عن آبائه - عليهم السلام -: ان يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه.فقال: ان هذا حق کما ان النهار حق. فقيل له: يا ابن رسول الله: فمن الحجه و الامام بعدک؟ قال: ابني هو الامام و الحجه بعدي، من مات و لم يعرفه مات ميته جاهليه، اما ان له غيبه يحار فيها الجاهلون، و يهلک فيها المبطلون، و يکذب فيها الوقاتون، ثم يخرج کاني انظر الي الاعلام التي تخفق فوق راسه بنجف الکوفه. يعني: عثمان بن سعيد که از وکلاي حضرت امام حسن عسکري و حضرت صاحب الزمان - عليهما السلام - بوده گفت که: از حضرت ابو محمد يعني امام حسن عسکري - عليه السلام - پرسيدند از معني حديثي که روايت کرده اند از آباي کرام آن حضرت که ايشان فرموده اند که: خالي نمي ماند زمين از حجتي که مر خداي را باشد بر خلق تا به روز قيامت، بدرستي که هر کس بميرد و امام زمان خود را نشناخته باشد مرده است مردن جاهليت. آن حضرت فرمود که: اين حق است همچنانکه روز حق است. يعني همچنانکه روز ظاهر و روشن است، اين حديث نيز مبين و مبرهن است. پس گفتند که: اي فرزند رسول خدا کيست حجت و امام بعد از تو؟ آن



[ صفحه 37]



حضرت فرمود: فرزند من امام و حجت است بعد از من، هر کس بميرد و او را نشناخته باشد مرده است مردن جاهليت، يعني حکم آن دارد که اسلام و زمان اسلام را درنيافته و کافر مرده. بالجمله امام - عليه السلام - فرمود که: بدان و آگاه باش که او را غايب شدني خواهد بود که حيران خواهند شد در آن جاهلان، و هلاک خواهند شد در آن مبطلان، ودروغ خواهند گفت در آن زمان وقت قرار دهندگان، بعد از آن خروج خواهد نمود، گويا نظر مي کنم به علمهايي که مي درخشد و حرکت مي کند بر بالاي سر او در نجف کوفه. پس معلوم مي شود ازين احاديث که شيخ طوسي و ابن بابويه و محمد بن يعقوب کليني و شيخ نيشابوري که مقدم است بر ايشان - چه جاي آنها از علما که موخرند ازيشان - و پيغمبر و ائمه اثنا عشر - عليهم السلام - بر وقت ظهور حضرت صاحب الزمان - عليه السلام - مطلع نبوده اند، و حضرت صاحب الامر - صلوات الله عليه - خود بر آن اطلاع ندارد.



[ صفحه 39]