بازگشت

الحديث 09


قال ابو محمد بن شاذان - جعل الله الفردوس مثواه و حشره مع من تولاه -: حدثنا محمد بن ابي عمير و احمد بن محمد بن ابي نصر - رضي الله عنهما - جميعا عن ابان بن عثمان الاحمر، عن ابان بن تغلب، عن عکرمه عن ابن عباس، قال: قدم يهودي الي رسول الله - صلي الله عليه و آله - يقال له نعثل، فقال: يا محمداني اسالک عن اشياء تلجلج في صدري منذحين فان اجبتني عنها اسلمک علي يدک، قال -عليه السلام -: سل يا با عماره. قال: يا محمد صف لي ربک، فقال - صلوات الله عليه و آله -: ان الخالق لا يوصف الا بما وصف به نفسه کيف يوصف الخالق الواحد الذي تعجز الحواس ان تدرکه، و الاوهام ان تناله، و الخطرات ان تحده، و البصائر ان تحيط قدرته،اجل عما يصفه الواصفون، ناي في قربه و



[ صفحه 62]



قرب في نايه، کيف الکيف فلا يقال کيف، و اين الاين فلا يقال اين، تنقطع الافکار عن معرفته، و ليعلم ان الکيفيه منه و الاينونيه، و هو الاحد الصمد کماوصف نفسه، و الواصفون لا يبلغون نعته، لم يلد و لم يولد و لم يکن له کفوا احد. قال: صدقت يا محمد، فاخبرني عن قولک انه واحد لا شبه له، اليس الله واحداو الانسان واحد؟ و وحدانيته قد اشبهت وحدانيه الانسان؟ فقال عليه السلام: الله واحد واحدي المعني، و الانسان واحد ثنوي، جسم و عرض و روح، و انما التشبيه في المعاني لا غير. قال: صدقت يا محمد، فاخبرني عن وصيک، من هو؟ فما من نبي الا و له وصي، و ان نبينا موسي بن عمران اوصي الي يوشع بن نون. فقال: نعم، ان وصيي و الخليفه من بعدي علي بن ابي طالب، و بعده سبطاي الحسن والحسين، يتلوه تسعه من صلب الحسين، ائمه ابرار. قال: فسمهم لي يا محمد قال: نعم، اذا مضي الحسين فابنه علي، فاذا مضي علي فابنه محمد، فاذا مضي محمد فابنه جعفر، فاذا مضي جعفر فابنه موسي، فاذا مضي موسي فابنه علي، فاذا مضي علي فابنه محمد، و اذا مضي محمد فابنه علي، فاذا مضي علي فابنه الحسن و بعد الحسن الحجه بن الحسن بن علي، فهذه اثنا عشر



[ صفحه 63]



اماما علي عدد نقباء بني اسرائيل. قال: فاين مکانهم في الجنه؟ قال: معي و في درجتي، قال: اشهدد ان لا اله الاالله و انک رسول الله و اشهد انهم الاوصياء بعدک، و لقد وجدت هذا في الکتب المتقدمه، فاخبرني يا رسول الله عن الثاني عشر من اوصيائک، قال - عليه السلام -: يغيب حتي لا يري و ياتي علي امتي زمان لا يبقي من الاسلام الا اسمه، و من القرآن اللا رسمه، فحينئذ ياذن الله له بالخروج. فانتفض نعثل، و قام من بين يدي رسول الله - صلي الله عليه و آله - و يقول: صلوات الله عليک يا سيد المرسلين و علي اوصيائک الطاهرين، و الحمد لله رب العالمين. يعني عبدالله عباس گفت که يهوديي که او را نعثل مي گفتند به نزد حضرت رسول الله - صلي الله عليه و آله - آمد و گفت: يا محمد من چند چيز از تو مي پرسم که بسيار وقتي است که آن در سينه من مي گردد، اگر جواب مقرون به صواب ادا نمايي بدست تو اسلام مي آورم، و تابع دين تو مي شوم. آن حضرت فرمود که: اي ابا عماره بپرس. گفت:يا محمد پروردگار خود را از براي من وصف کن. آن جناب فرمود که: وصف نمي توانند کرد حضرت خالق را مگر به آن چيزي که خود وصف کرده است به آن خود را، چگونه وصف نمايد خالق واحد و آفريننده يگانه را که عاجزاست حواس از آنکه او را دريابد و ادراک ذات مقدس او نمايد، و فرو مانده است اوهام از آنکه او را بيابد و به کنه ذات او برسد، و درمانده است خطرات از آنکه حدي از براي او پيدا کند، ناتوان است بصاير از آنکه احاطه قدرت او کند، بزرگتراست از آنکه وصف او کنند وصف کنندگان، دور است در نزديکي و نزديک است در دوري،يعني نزديک



[ صفحه 64]



و دور نزد علم او يکسان است، چگونگي را او چگونگي داده، پس نمي توان گفت که چگونه است، و کجائي را او کجائي بخشيده پس نمي توان گفت که کجاست، منقطع مي شود فکرها از شناخت او، پس بايد بدانيد که کيفيت و اينونيت ازو پيدا شده و به قدرت او وجود يافته، احد است يعني تکثر در وحدانيت ذاتش متصور نيست و از ابعاض و اجزا معرا و بريست، و صمد است يعني جسم نيست که توان گفتن که ميان تهي است، و خداوندي است که کل خلايق در حوايج و رغايب روي بدگراه او مي آورند، و ازو حاجتها مي طلبند و ازو مرادها مي يابند، بالجمله آن حضرت فرمود که: خداي تعالي احد و صمد است همچنانکه خود خود را وصف کرده است، و وصف کنندگان نمي رسندبه حد وصف کردن و نشان دادن او، و چنانکه خود وصف خود فرموده لم يلد و لم يولد و لم يکن له کفوا احد است. نعثل گفت: راست گفتي يا محمد پس خبرده مرا از آنکه گفتي خدا يکي است و او را شبيه نيست، آيا نه چنين است که خدا يکي است و انسان نيز يکي است، و يگانگي و وحدانيت خدا مانند شده است وحدانيت و يگانگيي انسان را؟ آن حضرت فرمود که: خدا واحد است واحد المعني يعني هميشه واحد و يگانه بوده، و چيزي با او نبوده، و بي حد و بي اعراض است، و هميشه همچنين بوده و همچنين خواهد بود و انسان واحد ثنوي است يعني غير واحد حقيقي است، چسم است و عرض است وروح است، و جزين نيست که تشبيه در معاني است نه در غير معاني است، يعني هيچ کس در معني وحدانيت با او شرکت ندارد. نعثل گفت: راست گفتي يا محمد پس خبرده مرا که وصي تو کيست؟



[ صفحه 65]



زيرا که هيچ پيغمبري نبوده الا آنکه او را وصيي بوده و پيغمبر ما موسي وصيت کرد به يوشع بن نون. آن حضرت فرمود: بلي خبر دهم ترا بدرستي که وصي و خليفه من بعد از من علي بن ابي طالب است، و بعد ازو دو سبط من حسن و حسين، و به وصايت از پي حسين در مي آيند نه تن از صلب حسين که ائمه ابرار و امامان نيکو کارند. نعثل گفت نام کن ايشان را، يعني به نام ايشان را ذکر کن از براي من يا محمد. حضرت رسول - صلي الله عليه و آله - فرمود: بلي چون حسين درگذرد پسر او علي وصي و خليفه او باشد، و چون مدت وصايت و خلافت علي به نهايت رسد پسر او محمد، و چون مدت وصايت محمد تمام شود پسر او جعفر، و چون مدت وصايت جعفر بگذرد پسر او موسي، و چون موسي ازين عالم مفارقت نمايد پسر او علي، و چون علي رحلت کند پسر او محمد، و چون محمد وفات نمايد پسر او علي، و چون علي به آن جهان روي آورد پسر او حسن، و چون حسن به عالم بقا متوجه شود حجه بن الحسن بن علي، ايشان دوازده امامند به شماره نقباي نبي اسرائيل. نعثل گفت شهادت مي دهم که نيست الهي الا حضرت الله تعالي، شهادت مي دهم که تو رسول و فرستاده خدايي و شهادت مي دهم که ايشانند اوصيا بعد از تو، و به تحقيق که يافته ام اين معني را در کتب متقدمه، پس خبر ده مرا اي رسول خدا از وصي دوازدهم از جمله اوصياي تو. آن حضرت فرمود که: او غايب خواهد شد تا نبينند او را، و زماني پيش آيد امت مراکه نماند از اسلام مگر اسم اسلام، و از قرآن الا رسم قرآن، در آن هنگام رخصت دهد حضرت الله تعالي مر آن خليفه مرا به خروج نمودن.



[ صفحه 66]



پس بلرزيد نعثل و برخاست از پيش پيغمبر - صلي الله عليه و آله - و در آن حال مي گفت: صلوات خدا بر تو باد اي بهترين پيغمبران، و صلوات خدا باد بر اوصياي تو که پاک و منزه اند از عيبها و گناهان، و سپاس و حمد مر خداي را که پروردگار عالميان است. و در بعضي از روايات در اواخر اين حديث زيادتي هست با شعري که نعثل انشاد نموده در مدح و ثناي حضرت خير البشر و ائمه اثني عشر - عليهم صلوات الله الملک الاکبر - اگر در اجل تاخيري باشد يک کتاب علي حده در شرح اين حديث نوشته شود ان شاء الله تعالي. و السلام علي من اتبع الهدي.



[ صفحه 67]