بازگشت

احاديثي که از طريق عامه درباره امامت رسيده است


حديث هائي که از طريق سنيان روايت شده است [1] .

آنچه از عبد الله بن مسعود روايت شده

1- خبرداد مارا محمد بن عثمان دهني او گفت: حديث کرد مارا عبد الله بن جعفر رقي او گفت: حديث کرد ما را عيسي بن يونس از مجالد بن سعيد و او از شعبي و او از مسروق که گفت: نزد عبد الله بن مسعود بوديم که مردي باو گفت: آيا پيغمبر شما بشما گفته است که جانشينان پس از او چند نفراند؟ گفت: آري و کسي پيش از تو از من اين پرسش را نکرده بود با اينکه تو از همه اين مردم کم سن و سالتري، شنيدم پيغمبر ميفرمود، پس از من بشمار نقيبان موسي عليه السلام بوجود خواهد آمد [2] .

2- و همين روايت راعده اي از عثمان بن ابي شيبه [3] و عبد الله بن عمر بن سعيد اشج و ابي کريب و محمود بن غيلان و علي بن محمد و ابراهيم بن سعيد روايت کرده اند وهمگي اينان گفته اند [4] که حديث کرد ما را ابو اسامه از مجالد



[ صفحه 125]



و او از شعبي و او از مسروق) که گفت: مردي بنزد عبد الله بن مسعود آمد وگفت: (عين روايت سابق بي کم و زياد).

3- ابو کريب و ابو سعيد [5] هردو گفتند که حديث کرد مارا ابو اسامه او گفت: حديث کرد ما را اشعث [6] از عامر و او از عمويش واو از مسروق که گفت: در نزد عبد الله بن مسعود نشسته بوديم و قرآن خواندن مي آموختيم مردي گفت اي ابا عبد الرحمن آيا از رسول خدا صلي الله عليه و آله پرسيديد که اين امت چند نفر خليفه [پس از او]خواهد داشت؟ گفت از هنگاميکه بعراق آمده ام کسي



[ صفحه 126]



از من اين پرسش رانکرده است. آري از رسول خدا صلي الله عليه و آله پرسيديم فرمود: دوازده نفر بشماره نقيبان بني اسرائيل. [7] .

4- عثمان بن ابي شيبه و ابي احمد ويوسف بن موسي قطان وسفيان بن وکيع [8] گفتند حديث کرد مارا جرير [9] از اشعث بن سوار و او از عامر شعبي و او از عمويش قييس بن عبد [10] که گفت: عربي بياباني بنزد عبد الله بن مسعود آمد در حاليکه اصحاب او در نزدش بودند گفت: عبد الله بن مسعود ميان شما است؟ عبد الله را نشان دادند، عبد الله گفت: ويرا يافتي چه ميخواهي؟ گفت: ميخواهم از چيزي بپرسم که اگر مورد سئوال مرا از رسول خدا شنيده اي مارا نيز آگاه کن، آيا پيغمبر شما بشما فرمود که پس از او چند نفر جانشين وي خواهد بود؟ گفت: از هنگاميکه بعراق آمده ام



[ صفحه 127]



کسي اين پرسش را از من نکرده است آري،فرمود: جانشينان [پس از من] دوازده جانشينند بشماره نقيبان بني اسرائيل. [11] .

5- و از مسدد بن مستورد [12] روايت شده که گفت: حديث کرد مرا حماد بن زيد از مجالد و او از مسروق): [که گفت:] پس از مغرب بود که ما نزد عبد الله بن مسعود نشسته بوديم واو قرآن مياموخت مردي از او پرسيد و گفت: اي ابا عبد الرحمن آيا از پيغمبر پرسيدي که اين امت چند جانشين دارد؟ گفت: از هنگاميکه بعراق آمده ام کسي از من چنين سئوالي نکرده است. آري،فرمود:جانشينان [پس از من] شما را دوازده نفرند بشماره نقيبان بني اسرائيل. [13] .

آنچه از انس بن مالک روايت شده است:

6- آنست که روايت کرده آن را عبد السلام بن هاشم بزار [14] او گفت:



[ صفحه 128]



حديث کرد از براي ما عبد الله بن ابي اميه وابست به بني مجاشع از يزيد رقاشي و او از انس بن مالک که گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: اين ار هموراه بپا خواهد بود تا پايان دوازده نفر بپا دارنده از قريش. سپس حديث را تا پايان نقل کرده است. [15] .

آنچه جابر بن سمره سوائي: خواهر زاده سعيد بن ابي وقاص روايت کرده است [16] بعد از آنچه در اصل است

7- عمرو بن خالد بن فروخ حراني [17] گويد: حديث کرد ما را زهير بن معاويه او گفت: حديث کرد ما را زياد بن خيثمه از اسود بن سعيد همداني واو ازجابر بن سمره که گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: کار اين امت هميشه مستقيم و بر دشمنش پيروز خواهد بود تا دوازده چانشين بگذرد که همگي از قريش باشند. و چون آنحضرت بخانه اش بازگشت هيئت هاي قريش آمدند و عرض کردند: سپس چه



[ صفحه 129]



ميشود؟ فرمود: کشتار. و گويد: حديث کرد ما را زهير بن معاويه او گفت: حديث کرد مارا زياد بن خيثمه از ابن جريج [18] از اسود بن سعيد همداني و او از جابر بن سمره که گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود- و حديث را عينا نقل کرده است.

8- عثمان بن ابي شيبه [19] گفت: حديث کرد مرا جرير از حصين بن عبد الرحمن و او از جابر بن سمره که گفت: شنيدم رسول خدا (ص) ميفرمود: پس از من دوازده امير بپا خواهد خاست سپس چيزي گفت که من نشنيدم از مردم پرسيدم و از پدرم که نزديک تر از من بانحضرت بود پرسيدم. گفت حضرت فرمود: همگي از قريش خواهند بود.

9- عثمان بن ابي شيبه گفت: حديث کرد مارا حاتم بن اسماعيل از مهاجر بن مسمار [20] از عامر بن سعد که گفت: بتوسط غلامم بجابر بن سمره نوشت که چيزيرا بمن بازگو که خودت از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيده باشي. بمن نوشت: عصر همان جمعه اي



[ صفحه 130]



که اسلمي سنگ سار شد [21] از رسول خدا شنيدم که ميفرمود اين دين هميشه بر پا خواهد بود تا روز قيامت و دوازده خليفه براي مردم خواهد بود که همگي از قريشند و حديث را تا آخر ذکر کرده است [22] و از عباد بن يعقوب [23] نقل است که گفت: حديث کرد مارا حاتم بن اسماعيل با سند خودش مانند همين روايت را. و از محمد بن عبد الله بن عبد الحکم نقل شده که گفت: حديث کرد مارا ابن ابي فديک ازابن ابي ذئب [24] از مهاجر بن مسمار با سند خودش مانند همين



[ صفحه 131]



حديث را.

10- و از غندر و او از شعبه [25] روايت ميکند که گفت: حديث کرد مارا ابو عوانه [26] از عبد الملک بن عمير واو از جابر بن سمره که گفت: شنيدم رسول خدا صلي الله عليه و آله ميفرمود: همواره اين دين مستقيم خواهد بود تا دوازده خليفه بپاخيزند و سپس کلمه اي گفت که من نفهميدمش و از پدرم پرسيدم گفت: همگي از قريش باشند.

11- و از ابراهيم [بن محمد] بن مالک بن زيد [27] نقل است که گفت: حديث کرد مارا زياد بن علاقه او گفت: حديث کرد مارا جابر بن سمره سوائي که او گفت: با پدرم نزد رسول خدا بودم فرمود: پس از من دوازده امير خواهد بود سپس صدايش را پنهان کرد از پدرم پرسيدم گفت: فرمود: همگي از قريش خواهند بود

12- و [از] خلف بن وليد لولوي [28] از اسرائيل و او از سماک نقل ميکند که گفت: شنيدم جابر بن سمره ميگفت:



[ صفحه 132]



شنيدم رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: پس از من دوازده امير خواهد بود سپس کلمه اي فرمود که من نفهميدم از مردم پرسيدم که حضرت چه فرمود؟ گفتند: فرمود: همگي از قريشند. [ مترجم گويد: در اين روايت ترديدي از راوي هست که رسول خدا فرمود: (يقوم بعده- يا- من بعده) و هر دو بيک معنا است].

13- و از حديث خلف بن هشام بزار [29] است که گفت: حديث کرد مارا حماد بن زيد از مجالد بن سعيد و او از شعبي واو از جابر بن سمره سوائي که گفت: رسول خدادر عرفه خطبه اي از براي ما خواند و فرمود: اين دين همواره نيرومند و عزيز است و بر دشمنش پيروز و از هيچ کس که از اين دين جدا شود ويا مخالفت با آن کند زياني بدين نرسد ا آنگاه که دوازده نفر زمامدار شوند گويد: مردم صحبت ميکردند و من ديگر نفهميدم، بپدرم گفتم: پدر، رسول خدا که فرمود: (همگي) بعد چه فرمود؟ گفت: فرمود: همگي از قريش اند.

و از حديث نفيلي [حراني] [30] است که گفت: حديث کرد مارا زهير بن معاويه او گفت حديث کرد مارا اسود بن سعيد همداني از جابر بن سمره که گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: هميشه کار اين امت مستقيم و بر دشمنش پيروز خواهد بود تا دوازده خليفه که همگي از قريشند بگذرند و چون آنحضرت بخانه اش بازگشت هيئت هاي قريش بخدمتش رسيدند و عرض کردند سپس چه ميشود؟ فرمود کشتار. [31] .



[ صفحه 133]



14- و از حديث علي بن جعد است که گفت: حديث کرد مارا زهير، از زياد بن علاقه، و سماک و حصين و همه اينان از جابر بن سمره) که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: پس از من دوازده امير خواهد بود و در روايت حصين (دوازده خليفه) سپس چيزي فرمود که من آن رانفهميدم و بعضي از اينان در حديث اش گفته: که (از پدرم پرسيدم) و بعضي ديگر گفته که (از مردم پرسيدم) گفتند: فرمود: همگي از قريشند. (و [از] عمرو بن خالد حراني روايت است که گفت: حديث کرد مارا زهير بن معاويه او گفت: حديث کرد مارا زياد بن خيثمه از اسود بن سعيد همداني و او از جابر بن سمره که گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: هميشه کار اين امت مستقيم و بر دشمنش پيروز خواهد بود تا از آنان دوازده خليفه بگذرد. [32] .

15- و از حديث معمر بن سليمان [33] است که گفت: شنيدم اسماعيل بن ابي خالد [34] را که [روايت ميکرد] از مجالد و او از شعبي و او از جابر بن سمره): و او از پيغمبر صلي الله عليه و آله که فرمود: همواره اين دين پيروز خواهد بود و آنکس که با آن ستيزد زياني بدين نرساند تا دوازده خليفه بگذرند سپس کلمه اي فرمود که من نفهميدم بپدرم گفتم: چه فرمود؟ گفت: فرمود (همگي از قريش خواهند بود).



[ صفحه 134]



16- و از يزيد بن سنان [35] و عثمان بن ابي شيبه روايت است که گفتند: حديث کرد مارا موسي بن اسماعيل او گفت: حديث کرد مارا حماد بن سلمه از سماک بن حرب و او از جابر بن سمره که گفت: شنيدم پيغمبر صلي الله عليه و آله ميفرمود: اين اسلام هميشه عزيز خواهد بود تا دوازده خليفه، سپس کلمه اي فرمود که من نفهميدم بپدرم گفتم: چه فرمود؟ گفت: فرمود (همگي آنان از قريش خواهند بود).

17- و از حديث يزيد بن سنان است که گفت: حديث کرد مارا ابو الربيع زهراني [36] او گفت: حديث کرد مارا حماد بن زيد، او گفت: حديث کرد مارا مجالد بن سعيد از شعبي از جابر سمره که گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله براي ما خطبه خواند و شنيدم که آنحضرت ميفرمود: اين کار هميشه عزيز و بلند پايه خواهد بود و برستيزه جويانش پيروز خواهد گشت تا آنگاه که دوازده نفر مالک شوند همگي آنان. سپس مردم هياهو کردند وسخن گفتند و من نفهميدم که آن حضرت پس از کلمه (همگي آنان) چه فرمود بپدرم گفتم: پدر جان بعد از کلمه (همگي آنان) چه فرمود؟ گفت: فرمود (همگي آنان از قريش خواهند بود).

18- واز حديث يزيد بن سنان است که گفت: حديث کرد مارا عبد الحميد



[ صفحه 135]



ابن موسي او گفت: حديث کرد مارا عبيد الله بن عمرو [37] از عبد الملک بن عمير و او از جابر بن سمره که گفت: با پدرم بخدمت پيغمبر صلي الله عليه و آله رسيدم پس شنيدم که ميفرمود: اين امت جاودانه اين دين را از دست نخواهند داد تا آنکه دوازده زمامدار و دوازده خليفه بپا خيزند گويد: کلمه اي را آهسته فرمود وپدرم ازمن نزديکتر بود چون بيرون شدم گفتم: آنچه آهسته فرمود چه بود؟ گفت: فرمود: (همگي آنان از قريشند).

19- و ازحديث يزيد بن سنان است که گفت: حديث کرد مارا حسن بن عمر بن شقيق [38] او گفت: حديث کرد مارا اجرين بن عبد الحميد از حصين بن عبد الرحمن واو از جابر بن سمه که گفت: شنيدم رسول خدا صلي الله عليه و آله ميفرمود: پس از من دوازده زمامداد قيام ميکند سپس چيزي فرمود که من نشنيدم گويد: از مردم پرسيدم واز پدرم که نزديکتر ازمن بود پرسيدم گفت: فرمود (همگي آنان ازقريش ميباشند).

20- و از ابن فديک روايت است که گفت: حديث کرد مرا ابن ابي ذئب، از مهاجر بن مسمار و او از عامر بن سعد که عامر کسي را نزد ابن سمره فرستاد که آنچه را که خودت از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيده اي براي ما بازگوا کن گفت: شنيدم رسول خدا صلي الله عليه و آله ميفرمود: اين دين هميشه بر پا است



[ صفحه 136]



تا آنگاه که از قريش دوازده نفر خليفه بشوند. [39] .

آنچه که ابو جحيفه روايت کرده است [40] .

21- و از عثمان بن ابي شيبه روايت است که گفت: حديث کرد ما را سهل ابن حمدا ابو عتاب دلال [41] او گفت: حديث کرد ما را يونس بن ابي يعفور [42] او گفت: حديث کرد ما را عون بن ابي جحيفه از پدرش که گفت: در محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله بودم که آنحضرت خطبه ميخواند و عمويم در برابر آنحضرت نشسته بود پس رسول خدا (ص) فرمود: هميشه کار امت من شايسته است تا آنکه دوازده خليفه بگذرد که همگي از قريش باشند. (آنچه سمره بن جندب روايت کرده است) عبد الوهاب بن عبد المجيد [43] روايت کرده از داود و او از پدرش و او از شعبي



[ صفحه 137]



و او از سمره بن جندب [44] و او از پيغمبر صلي الله عليه و آله مانند روايتي را که از انس بن مالک در آغاز اين باب نقل کرديم و عبد السلام بن هاشم بزار روايت کرده بود. (آنچه عبد الله بن عمر و عاص روايت کرده است)

22- و از حديث سويد بن سعيد است که گفت: حديث کرد ما را معتمر بن سليمان [45] از هشام واو از ابن سيرين و او ازابي الخير [46] و او از عبد الله بن عمرو... بناچار [47] در کتاب خداي عز و جل نهفته اس که دوازده نفر بر مردم حکومت خواهند کرد.

23- محمد بن عثمان دهني گفت: حديث کرد ما را ابن ابي خيثمه او گفت: حديث کرد ما را يحيي بن معين او گفت: حديث کرد ما را عبد الله بن صالح، او گفت: حديث کرد مارا ليث بن سعد از خالد بن يزيد و او از سعيد بن ابي هلال و او



[ صفحه 138]



از ربيعه بن سيف که گفت: در نزد شفي اصبحي بوديم که گفت: شنيدم عبد الله بن عمرو ميگفت: شنيدم رسول خدا صلي الله عليه و آله ميفرمود: بدنبال من دوازده خليف خواهد بود. [48] .

24- و از ابن ابي خيثمه روايت است که گفت: حديث کرد ما را عفان و يحيي بن اسحاق سيلحيني او گفت: حديث کرد مارا حماد بن سلمه او گفت: حديث کرد مارا عبد الله بن عثمان ازابي الطفيل او گفت: عبد الله بن عمرو گفت: اي ابا طفيل از فرزندان کعب بن لوي دوازده نفر بشمار و سپس زد و خورد خونيني خواهد شد. [49] .

در اينمعنا از طريق سنيان روايات فراوان رسيده که همگي دلالت دارد بر اينکه رسول خدا صلي الله عليه و آله ميفرمود که جانشينان او دوازده نفراند).


پاورقي

[1] اين باب با رواياتش در بعضي از نسخه ها نيست گويا پس از تاليف کتاب مولف اين باب را املاء نموده و نوشته شده است و به اين جهت ما همگي اين باب را در ميان پرانتز نقل کرديم.

[2] اين خبر در باب پيش گذشت.

[3] او عثمان بن محمد بن ابراهيم بن ابي شيبه ي کوفي است که ابن حبان از ثقاتش شمرده است.

[4] مقصود عبدالله بن عمر بن سعيد ابا سعيد اشج است و ابن حجر او را به عنوان عبدالله ابن سعيد اشج عنوان کرده و گفته است: از اهل کوفه وثقه است به سال 257 وفات کرد و مقصود از ابي کريب محمد بن علاء بن کريب همداني است که درالتذهيب عنوانش کرده و گفته است: او از اهل کوفه و حافظ حديث و يکي از نگهداران حديث که در عين حال حديث فراوان دارد مي باشد.

و مقصود از محمود بن غيلان: ابا احمد المروزي عدوي و وابسته ي آنان است و ثقه ي حافظ حديث بود و به سال 239 وفات کرده است چنانچه در التذهيب است و مقصود از علي بن محمد: علي بن محمد طنافسي کوفي است و او نيز راستگو و ثقه است.

و ممکن است که مقصود از او علي بن محمد هاشمي کوفي و شاء باشد که ابن حبان در ثقاتش ياد کرده و هر دو در يک طبقه هستند و از راويان حماد بن زيد ابي اسامه مي باشند.

و مقصود از ابراهيم بن سعيد: ابا اسحاق جوهري طبري است و او چنانچه خطيب گفته است حافظ حديث و ثقه و ثبت است و اما ابواسامه: عبارت است از حماد بن اسامة بن زيد قرشي (مولاهم) که با کنيه اش شهرت يافته و چنانچه در التقريب گفته ثقه و ثبت است و درالتقريب وفاتش را به سال 201 در سن هشتاد سالگي ذکر کرده است، و عجلي و احمد او را توثيق کرده اند و مجالد و شعبي و مسروق را در پيش گفتيم.

[5] ابوکريب کنيه ي محمد بن علاء است و ابوسعيد کنيه ي محمود بن غيلان چنانچه در پيش گفتيم.

[6] در نسخه چنين نوشته شده است و او اشعث بن سوار کندي نجار کوفي وابسته ي ثقيف صاحب التوابيت (صندوق ساز) و او در نزد بيشتر اهل فن ضعيف است و مقصود از عامر، عامر شعبي است و مقصود از عمويش قيس بن عبد و ترجمه اش را در جائي نديده ام و در خبري که پس از اين خواهد آمد و در بعضي از نسخه ها (قيس بن عبيد) است چنانچه اشاره خواهيم کرد.

[7] اين خبر را احمد در مسند خود ج 1 ص 398 آورده است و در سند او جمله (از عمويش) نيست و در پايانش چنين است: فرمود (به شماره ي نقيبان بني اسرائيل).

[8] مقصود از ابي احمد: محمود بن غيلان مروزي است که از پيش گذشت و اما يوسف بن موسي: همان ابويعقوب قطان کوفي است خطيب درج 14 ص 304 تاريخش گويد: اصل او از اهواز بود و در ري بازرگاني داشت سپس در بغداد ساکن شد و در آنجا از جرير بن عبدالحميد حديث نقل کرد - تا آنکه گويد: جمعي از پيشوايان او را ثقه خوانده اند و ابن حبان از ثقاتش دانسته... و اما سفيان بن وکيع حديث اش ضعيف است و جمعي او را تضعيف کرده اند و گفته اند: ثقه نيست.

[9] او جرير بن عبدالحميد بن قرط ضبي ابوعبدالله رازي است او ثقه اي بود که از جاهاي دور به نزدش مي آمدند و از ابن عمار موصلي نقل شده است که گفته است او حجت بود و کتابهايش همگي صحيح است و از نسائي و عجلي نقل شده است که او ثقه است و به سال 188 وفات يافته است.

[10] در يک نسخه (قيس بن عبيد) است.

[11] در روايات اين باب مکرر گفته شده است که خلفاء پيغمبر به شماره ي نقيبان بني اسرائيل و يا نقيبان موسي است مقصود آن است که شماره شان دوازده است زيرا خداي تعالي مي فرمايد: «ولقد اخذ الله ميثاق بني اسرائيل و بعثنامنهم اثني عشر تقيبا» و نقيب به معناي امير و سيد و شاهد است.

[12] او مسدد بن مسرهد بن مسربل بن مستورد اسدي بصري است کنيه اش ابوالحسن و ثقه و حافظ بوده است چنانچه در التقريب است.

[13] او انس بن مالک بن نضر انصاري خزرجي خدمتکار رسول خدا است به سال 102 وفات کمرده است و سال 93 نيز گفته شده است و هنگام مرگ متجاوز از صد سال داشت چنانچه درالتقريب است.

[14] تا به امروز به چنين عنواني برخورد نکرده ام و ممکن است که تصحيف عبدالسلام بن عاصم جعفي باشد که روايت اش مورد قبول است و احتمال مي رود که عبدالسلام بن ابي حازم بصري باشد زيرا بيشتر کساني که از يزيد رقاشي حديث نقل کرده اند محدثين بصره اند و يزيد ابن ابان رقاشي افسانه گو بود و از نظر نقل مورد اعتماد نيست ولي خودش آدم نيکي بود و معروف بود به ابي عمرو بصري زاهد خبرهائي در زمينه ي موعظه و ترس از خدا و گريه کردن نقل کرده است که ضعيف اند و اما کسي که از او روايت مي کند يعني عبدالله بن ابي اميه ظاهرا همان عبدالله بن سليمان بن جنادة بن ابي اميه است و ابن حبان او را از ثقات شمرده است.

[15] ساوي اين خبر را با سند خودش از عبدالله بن ابي اميه و او از رقاشي روايت کرده و در پايانش اضافه کرده: (هنگامي که اينان درگذشتند زمين اهل خودش را فروخواهد برد) و ابو علي طبرسي نيز در اعلام الوري همين طور روايت کرده است.

[16] ترجمه ي جابر بن سمره در پيش ص 105 گذشت و ابن حزم در الجمهرة ص 273 گفته که (ما در جابر بن سمره خواهر پدر و مادري عتبه بن ابي وقاص و خواهر پدري سعد بن ابي وقاص است).

[17] عمرو بن خالد ابو الحسن حراني جزري در مصر سکونت داشت. عجلي گفته است: حافظ حديث و ثقه است و ابو حاتم گفته است: بسيار راستگو است. نقل از التهذيب.

[18] او عبدالملک بن عبدالعزيز بن جريج است ابن حجر گويد او فردي است با فضيلت و مورد اعتماد.

[19] در حديث شماره ي 2 از اين باب گفته شد.

[20] حاتم بن اسماعيل ابواسماعيل مدني حارثي، ابن سعد گويد: او اصلش از کوفه بود ولي به مدينه منتقل شد و در همانجا مسکن گزيد و به سال 186 وفات کمرد و ثقه و امين بود، و حديق فراوان نقل کرده از مهاجر بن مسمار زهري وابسته ي قبيله ي سعد روايت مي کند و او از اهل مدينه است و ابن حبان در ثقاتش شمرده و از عامر بن سعد بن ابي وقاص زهري مدني روايت مي کند، ابن سعد در طبقاتش گفته که اوثقه بود و حديث فراوان نقل کرده است و ابن حبان او را در جمله ي ثقات آورده است.

[21] او ما عز بن مالک اسلمي است و داستانش چنانچه در اسد الغابة و صحيح مسلم و ديگر کتابها نوشته شده چنين است که از ابوسعيد خدري نقل شده که گفته است: ما عز بن مالک به خدمت رسول خدا صلي الله عليه و اله رسيد و عرض کرد: من کار زشتي انجام داده ام حد شرعي را بر من جاري فرما، رسول خدا (ص) چندين بار او را رد کرد سپس از مردم قبيله اش پرسيد: آيا اين مرد ديوانه است؟ عرض کردند: ما اثري از ديوانگي در او نديده ايم. پس رسول خدا دستور سنگسار کردنش را صادر فرمود پس او را به بقيع غرقد آوردند و سنگسارش کردند. گويد: سپس رسول خدا (ص) عصر همان روز براي خطابه بپا ايستاد و خطابه خواند و فرمود تا آخر آنچه فرمود.

[22] باقيمانده ي خبر چنانچه در چند مورد از مسند احمد و صحيح مسلم در کتاب الامارة است چنين است: گروه اندکي از مسلمانان کاخ سفيد خاندان کسري يا فرزندان کسري را فتح مي کنند و شنيدم مي فرمود: پيش از روز رستاخيز دروغگوياني خواهند بود، از آنان بدور باشيد و شنيدم آن حضرت مي فرمود: من پيشرو شما هستم به حوض کوثر.

[23] عباد بن يعقوب اسدي رواجني را ابن حجر در تهذيبش گفته است که ابن خزيمة گويد او در حديث مورد اعتماد است ولي در دينش مورد اتهام و گفته است که ابن عدي گويد: عباد در شيعه گري غلو کرده است.

[24] درالتقريب گويد: محمد بن عبدالله بن عبدالحکم ابوعبدالله بصري فقيه است و مورد اعتماد و محمد بن اسماعيل بن مسلم بن ابي فديک بسيار راستگو است و محمد بن عبدالرحمن که کنيه اش ابن ابي ذئب است مورد اعتماد و فقيه و با فضيلت است.

[25] عندر همان محمد بن جعفر مدني بصري است در التهذيب گويد: او مورد اعتماد و راستگو و درست نويس است و از شعبه بن حجاج بن ورد عتکي ابي بسطام واسطي بصري که ثقه و حافظ و استوار بود روايت مي کند و در التهذيب است که ثوري گويد: او اميرالمؤمنين در حديث است.

[26] ابوعوانه: وضاح بن عبدالله يشکري بزاز است و به کنيه اش معروف است التقريب گويد: او ثقة و نگهدار حديث بود.

[27] در خصال و بحار نيز چنين است و من به اين عنوان در کتابهاي رجال کسي را نديده ام.

[28] اينجا و در خصال نيز چنين است، او خلف بن وليد جوهري ابوالوليد بغدادي است خطيب در مجلد 8 تاريخش ص 320 او را عنوان کرده و گفته است که ابن معين او را توثيق نموده است از اسرائيل بن يونس بن ابي اسحاق ابي يوسف کوفي روايت مي کند ابن حجر در تهذيبش گويد: که ابو حاتم گفته است: که او ثقه و بسيار راستگو است.

[29] خلف بن هشام بن ثعلب بزار (آخرش راء است) ابو محمد مقري بغدادي است و يکي از اعلام است که ابن معين و نسائي توثيقش کرده اند چنانچه در خلاصه ي تذهيب الکممال است و حماد بن زيد همان ابواسامة است که در پيش گفتيم.

[30] او عبدالله بن محمد بن علي بن نفيل است که ثقه و حافظ است.

[31] چون اين خبر به شماره 7 ذکر شده بود از اين رو در اينجا بدون شماره آورديم.

[32] همين خبر با اضافه اي به شماره ي 7 قبلا ذکر شد لذا بدون شماره در اينجا نقل کرديم.

[33] معمر - با تشديد ميم - ابن سليمان نخعي ابوعبدالله کوفي است که مورد اعتماد و فاضل است (التقريب) و بعيد نيست که او معتمر بن سليمان تيمي بصري باشد که او نيز ثقه است.

[34] اسماعيل بن ابي خالد احمسي است که وابسته ي به آنان است احمد بن حنبل گفته است او از همه ي مردم هدر حديث صحيح تر است و عجلي گفته: کوفي تابعي ثقة است و او آسيابان بود و ابو حاتم گفته: من کسي را از اصحاب شعبي بر او مقدم نمي دارم (تهذيب التهذيب).

[35] يزيد بن سنان بن يزيد قزاز بصري کنيه اش ابوخالد است و در مصر اقامت داشت نسائي گفته: او ثقة است و ابن حبان در جمله ي ثقاتش آورده و ابن يونس گفته است: که به عنوان بازرگان به مصر آمد و در آنجا حديث نوشت و حديث گفت و در روز اول جمادي الاولي سال 264 وفات کرد و ثقه ي بزرگواري بود.

[36] ابوالربيع زهراني، او سليمان بن داود عتکي بصري که در بغداد اقامت داشت مي باشد ثقه بود و حماد بن زيد همان ابواسامه است که قبلا گفته شد.

[37] او عبيدالله بن عمرو بن وليد اسدي وابسته ي به آنان و وارد بر آنان بود ابن معين و نسائي توثيقش نموده و عنوان عبدالحميد را که از او روايت مي کند در جائي نديده ام و به احتمال قوي تصحيف شده است.

[38] حسن بن عمر بن شقيق ابو علي بصري بلخي است، عسقلاني گفته است او در ري ساکن شد و تجارت بلخ داشت از اين جهت به بلخي معروف شد بخاري و ابو حاتم گويند: او بسيار راستگو است و ابو زرعه گفته است: او عيبي ندارد و ابن حبان در شمار موثقان اش آورده است.

[39] در صحيح مسلم است (که اين دين هميشه برپا خواهد بود تا آنگاه که رستاخيز برپا شود يا بر شما دوازده نفر خليفه شوند، تا آخر).

[40] ابوجحيفه نامش وهب بن عبدالله سوائي است و منسوب است به سواءة بن عامر ابن صعصعه. و ابن حجر گفته است: که به او وهب الخير گفته مي شود ابن سعد در طبقات گويد: که پيش از سن بلوغ به خدمت پيغمبر رسيد و در الحلية گويد که ابوجحيفه از افراد پليس حکومت علي عليه السلام بود و کارمند...

[41] سهل بن حماد دلال، ابوعتاب بصري مردي راستگو است و ابن حبان در جمله ي ثقاتش شمرده است.

[42] او يونس بن وقدان ابي يعفور عبدي کوفي است که در نزد جمعي ضعيف است و بنا به نقل التهذيب ابوحاتم گفته است که او صدوق بود از عون بن ابي جحيفه که در نزد ابي حاتم و نسائي و ابن معين ثقه است روايت مي کند.

[43] عبدالوهاب بن عبدالمجيد ابو محمد ثقفي بصري ثقه است سه سال پيش از مرگش تغيير حال داد و از داود بن ابي هند ابي بکر و يا ابي محمد بصري که ثقه ي محکمي است روايت مي کند و او از پدرش ابي هند که نامش دينار است روايت مي کند.

[44] سمره بن جندب هم پيمان انصار و از اصحاب رسول خدا است و به سال 58 در بصره وفات کرده است.

[45] سويد بن سعيد ابو محمد حدثاني هروي انباري مردي بود صالح و راستگو ولي در حافظه اش اضطرابي بود، برذعي گويد: ابازرعه را ديدم که درباره ي وي بدگوئي مي کرد به او گفتم: حال او در نظر تو چگونه است؟ گفت: اما کتابهايش همگي صحيح است و من از اصول او پيروي مي کنم و از کتابهايش رونويس مي کنم و اما اگر از حفظ حديثي بگويد، نه، و معتمر بن سليمان تيمي ابو محمد بصري که لقبش طفيل است خود ثقة و از هشام بن حسان ازدي فردوسي ابي عبدالله بصري که ثقه است روايت مي کند جنانچه درالتقريب و التهذيب است.

[46] او مرثد بن عبدالله يزني مصري فقيه است و گفته شده که او در زمان خود مفتي اهل مصر بود و جمعي از رجاليين توثيقش کرده انمد و محمد بن سيرين که ثقه و امام وقت خودش بود از او روايت مي کند.

[47] در نسخه ها بدون فاصله نوشته شده و به جاي (لاجرم) که ما (به ناچار) ترجمه کرده ايم (لاحدهم) است.

[48] در باب پيشين ص 108 گذشت.

[49] در باب پيشين ص 108 گذشت.