بازگشت

آنچه درباره غيبت امام زمان رسيده است از جميع ائمه


آنچه در باره غايب شدن امام منتظر امام دوازدهم رسيده است و اينکه مولاي ما امير المومنين و امامان بعد از او عليهم السلام بياد آنحضرت بوده اند و مردم را بغايب شدن آنحضرت هشدار داده اند

1- حديث کرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث کرد ما را جعفر بن محمد بن مالک، او گفت: حديث کرد ما را اسحاق بن سنان،او گفت: حديث کرد ما را عبيد بن خارجه از علي بن عثمان و او از فرات بن احنف و او از): ابي عبد الله جعفر بن محمد و آنحضرت از پدرانش عليهم السلام: فرموده: در دوران امير المومنين آب فرات طغيان کرد، امير المومنين و دو فرزندش حسن و حسين سوار شدند و چون بطايفه ثقيف گذر کردند آنان گفتند که علي عليه السلام آمده است که آب را برگرداند، علي عليه السلام فرمود: هان بخدا قسم که من خودم و اين دو فرزندم بطور مسلم کشته خواهيم شد و حتما خداوند مردي را از اولاد من آخر الزمان بخون خواهي ما برميانگيزد و او حتما از آنان پهنام خواهد شد تا گمراهان مشخص شوند، تا آنجا که يک فرد نادان خواهد گفت: خدا را در آل محمد نيازي نسيت.

2- خبر داد ما را محمد بن همام و محمد بن حسن بن محمد بن جمهور هر دو از حسن بن محمد بن جمهور او گفت: حديث کرد ما را پدرم از بعض رجال



[ صفحه 159]



خود و او از مفضل بن عمر او گفت: ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام فرمود: اگر يک خبر را خوب درک کني بهتر از ده خبر است که بازگوي آن ها باشي همانا هر حقي حقيقتي دارد و هر صوابي را نوري هست. سپس فرمود: بخدا قسم که ما مرد شيعي خودمان را بشمار فقيه و چيز فهم نمي آوريم تا آنکه با او برمز و کنايه حرف بزنيم و او معناي رمز و کنايه ما را بفهمد که امير المومنين بر منبر کوفه فرمود: در پشت سر شما فتنه هائي است تاريک و کوري آفرين و بي نور و از آن فتنه ها بجز (نومه) [1] نجات نمي يابد. عرض شد يا امير المومنين (نومه) چيست؟ فرمود: کسيکه مردم را بشناسد ولي مردم او را نشناسند و بدانيد که زمين از حجت خدا خالي نمي ماند ولي خداوند بزودي مردم را بخاطر ستم و تعدي و اسراف بر خودشان از ديدار او کور خواهد کرد و اگر زمين يک ساعت از حجت خدا خالي بماند اهل خود را فرو مي برد، ولي آن حجت خدا مردم را مي شناسد و مردم او را نمي شناسند همانطور که يوسف مردم را مي شناخت ولي آنان او را نمي شناختند سپس اين آيه را تلاوت فرمود (يا حسره علي العباد ما ياتينهم من رسول الا کانوا به يستهزون، يس: 30) چه حسرتي بندگان را که هيچ فرستاده براي آنان نيامد مگر آنکه او را مسخره ميکردند.

3- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده کوفي او گفت: حديث



[ صفحه 160]



کرد ما را احمد بن محمد دينوري، او گفت: حديث کرد ما را علي بن حسن کوفي از عميره دختر اوست او گفت: حديث کرد مرا جدم حصين بن عبد الرحمن [2] از پدرش و او از جدش عمرو بن سعد و او از): امير المومنين علي بن ابي طالب عليه السلام که آنحضرت روزي بحذيفه بن يمان فرمود: اي حذيفه بمردم آنچه را که نمي دانند: (نمي فهمند) مگو که طغيان ميکنند و کافر ميشوند که پاره اي از دانش ها سخت است و باري است سنگين که اگر بر کوههايش نهي از کشيدن آن ناتوانند همانا بهمين زودي دانش با اهل بيت انکار خواهد شد و باطلش خواهند پنداشت و بازگويانش کشته خواهند شد و با کسي که دانش ما را بخواند بد رفتاري خواهد شد از راه ظلم و حسد بر آنچه خداوند بعترت وصي پيغمبر تفضل فرموده است. اي فرزندم يمان همانا که پيغمبر صلي الله عليه و آله آب دهان خود را بدهان من انداخت و دست اش را بر سينه من کشيد و عرض کرد بار الها خليفه مرا و وصي مرا و پرداخت کننده قرض مرا و بجار ساننده وعده و امانت مرا و ولي مرا و ياور مرا عليه دشمن تو و دشمن من، و زداينده غبار اندوه از چهره مرا عطا فرما آنچه را که بادم عطا فرموده اي از دانش و آنچه را ه بنوح عطا فرموده اي از برد باري و آنچه را که بابراهيم داده اي از اولاد پاک و بزرگواري و آنچه را که عطا فرموده اي بايوب از شکيبائي در بلا و گرفتاري و آنچه را که عطا فرموده اي بداود از پايداري در نبرد با همگنان و آنچه را که عطا فرموده اي بسليمان از فهم. بار الها چيزي از دنيا را از ديدگاه علي پنهان مدار تا همه دنيا را در پيش ديدگان او مانند سفره کوچکي که در جلوش گستره باشد قرار دهي. بار الها دليري موسي



[ صفحه 161]



را باو عطا کن و در نسل او قرار بده کسي را که شبيه عيسي عليه السلام باشد. بار الها تو خلفيه مني بر او و بر عترت و ذريه [پاک] و پاکيزه اش، عترتي که تو از آنان پليدي [و نجاست] را برده اي و بر خورد شياطين را از آنان برگردانده اي. بار الها اگر قريش در باره او ستم کند و ديگري را بر او مقدم بدارد او را بمنزله هارون از موسي قرار بده هنگاميکه موسي [از نزد هارون] غايب گشت. سپس مرا فرمود: اي علي چقدر در ميان فرزندان با فضيلت تو- [چقدر از فرزندان با فضيلت تو]باشند که کشته شوند و مردم هم چنان ايستاده و بي تفاوت تماشا کنند زشت باد امتي که به بيند فرزندان پيغمبرش بستم کشته ميشوند و آنان بي تفاوت باشند [کمک نکنند] همانا کشنده و کسيکه دستور کشتن بدهد و کسيکه به بيند و بي تفاوت باشد همگي در گناه و لعنت برابر و شريکند. اي پسريمان، قريش نسبت به بيعت علي و ولايت او سينه هايشان گشوده نگردد و دلهايشان راضي نشود و زبانشان روان نگردد مگر از روي بي ميلي و کوري و زبوني. اي پسريمان، بزودي قريش علي را بيعت ميکند و سپس بيعت را ميشکند و با او بجنگ و ستيز بر ميخيزد و نسبت هاي بزرگ باو ميدهد و پس از علي زمان کار را حسن بدسمت ميگيرد و بيعت او هم شکسته ميشود سپس حسين بولايت ميرسد و امت جدش او را ميکشند. اي لعنت بر امتي که پسر دختر پيغمبر خودش را بکشد و چنين امتي عزيز مباد، و لعنت بر پيشاهنگش، و کسيکه کارهاي فاسق امت را ترتيب ميدهد. سوگند بانکه جان علي در دست اوست اين امت پس از آنکه فرزندم حسين کشته شود همواره در گمراهي و ستم و کجروي و تعدي و اختلاف در دين و تغيير و تبديل احکام خدا که در قرآن است و در ظاهر نمودن بدعتها و باطل ساختن سنت ها و اختلال و قياس هاي شبهه ناک [3] و ترک دستورات صريح قرآن خواهند بود تا آنکه



[ صفحه 162]



از اسلام بيرون روند و در کوري و سرگرداني و گمراهي داخل شوند. اي بني اميه تو را چه شده است؟ اي بني اميه هرگز هدايت نشوي. اي بني عباس تو را چه شده است؟ اي مرگ بر تو که در ميان بني اميه بجز سمتگر نيست، و در ميان بني عباس بجز متجاوزيکه با گناهان بر خدا تمرد کند کسي نيست کشندگان فرزندان منند و پرده دران حرمت من، پس هميشه اين امت را ستمکاران تشکيل خواهند داد که بر حرام دنيا همچون سگان با يکديگر بستيزند و در درياهاي هلاکت ها و گود الهاي خون فرو خواهند رفت تا آنگاه که غايب شونده از فرزندان من از چشم مردم پنهان گشته و مردم بجوش و خروش افتادند که آيا او در دسترس نيست؟ يا آنکه کسته شده است؟ در اينهنگام چهره فتنه نمودار شود و بلا فرود آيد و آتش جنگ قبيله اي زبانه کشد مردم در دينشان تندروي کند و همگي يکصدا شوند بر اينکه حجت از ميان رفته و امامت باطل شده است و در آن سال حاجيان چه شيعه علي و چه ناصبي بدان منظور بحج روند که از يادگار گذشتگان خبري بگيرند ولي نه اثري از او مي بينند و نه خبري و بازمانده اي از او مي شناسند. چون چنين شود شيعه علي از دشمنان خود فحش ها ميشنود و بدکاران و تبهکاران در گفت و شنودي که با شيعيان دارند پيروز ميشوند تا آنجا که امت، حيران و سرگردان و وحشت زده ميشود و اين سخن بر سر زبانها فراوان گفته ميشود: که حجت از ميان رف ت و امامت باطل شد. ولي به پرودگار علي سوگند که همان وقت حجت امت بر پا است و در کوچه هايش رفت و آمد ميکند و بخانه ها و کاخهايش داخل ميشو دو در خاور و باختر بگردش است سخن مردم را ميشنود و بر جماعت شان سلام ميکند مي بيند و ديده نمي شود تا وقت و وعده اش فرا رسد و منادي از آسمان ندا دهد (هان که امروز روز شادي فرزندان و شيعيان علي است). و در اين حديث عجائبي است و شواهدي بر حانين آنچه اماميه بان معتقد



[ صفحه 163]



و متدين است و سپاس خدايرا، از جمله آنها اينکه فرموده است: تا آنگاه که غايب شونده از فرزندانم از جشم مردم پنهان گشته) آيا اين، اشاره بهمين غيبت نيست؟ و بر صحت گتار کسيکه اعتراف برغيبت دارد و بامامت صاحب غيبت متدين است گواه نيست؟ سپس فرموده است: (و مردم بجوش و خروش افتند که آيا او در دست رس آنان نيست يا آنکه کشته شده است و يا آنکه از دنيا رفته است و همگي ميگويند که حجت از ميان رفت و امامت باطل شد). آيا اين فرمايش يا همان که الان همه مردم بر آنند و گفتار اماميه ار در باره وجود صاحب غيبت (امام زمان) تکذيب ميکنند موافق نيست؟ در صورتيکه وجود آنحضرت محقق است گر چه ما او را نه بينيم و ديگر آنکه فرموده است: (حاجيان آن سال براي جستجو ميروند) و همين کار را کردند ولي اثري از او نديدند. و فرموده است: اينهنگام دشمنان شيعه بشيعه ناسزا گويند و اشرار وفاسقان در گفت و شنودشان بر شيعه پيروز ميشوند) يعني در گفت و شنود ظاهري که ميگويند: پس امام شما کجا است؟ بما نشانش دهيد، و ناسزاشان گويند و بخاطر اينکه شيعيان بوجود امامي معتقدند که از ديده جهان پنهان است و دشمنانشان را بشخصي که غايب است حواله ميدهند شيعيان را بنقص و ناتواني و ناداني نسبت ميدهند و همين نسبت است که فحش و ناسزا بانان است پس شيعيان بحسب ظاهر در نزد اهل غفلت و کوردلان پاسخي ندارند و همين فرمايش امير المومنين در اينجا گواه است که شيعيان راست ميگويند و مخالفين شان در جهل و عناد باحق اند. سپس آنحضرت به پروردگار خود سوگند ياد کرده و فرموده است: (به پروردگار علي قسم که همانوقت حجت خدا در زمين بر پا است و در کوچه ها در رفت و آمد است بخانه ها کاخهايش داخل ميشود و در خاور و باختر گردش ميکند او مي بيند ولي ديده نميشود). آيا اين پيش گوئي موجب آن نيست که شک در باره امام عليه السلام از ميان



[ صفحه 164]



برود و باعث آن گردد که ما معتقد شويم بر وجود او و بصحت آنچه در حديث پيش از اين حديث ثابت شد که فرمود: (بطور مسلم زمين از حجت خدا خالي نمي ماند ولي خداوند، مردم را بخاطر ستم وجورشان و بواسطه اسراف بر خودشان از ديدار او کور ميکند). سپس يوسف را بعنوان مثال ذکر کرد که امام عليه السلام عينا و شخصا وجود دارد ولي در آن زمان مي بيند و ديده نميشود چنانچه امير المومنين فرمود که تا روز و وقت وعده و نداي منادي از آسمان برسد بار الها تو را ستايش و سپاس ميکنيم بر نعمتهائي که از شماره بيرون است و بر منت هائي که قابل جبران نيست و از تو ميخواهيم که ما را با رحمت خود بر اين هدايتي که در اختيار ما گداشته اي ثابت- قدم بداري.

4- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما را امد ابن محمد دينوري او گفت: حديث کرد ما را علي بن حسن کوفي [4] او گفت: حديث کرد ما را عميره دختراوس [5] او گفت: حديث کرد مرا جدمم حصين بن عبد الرحمن از عبد الله بن ضمره [6] و او از کعب الاحبار [7] ) که گفت: چون روز رستاخيز شود مردم بر چهار صنف بمحشر ميايند: صنفي سواره و صنفي پياده و صنفي وارونه و سربزير و صنفي در حاليکه بصورت هاشان افتاده اند



[ صفحه 165]



و کر و لال و کور و ديوانه وار نه کسي با آنان سخني گويد و نه اجازه بانان داده ميشود که عذر کردارهايشان را بخواهند آنان کساني هستند که آتش چهره هاي آنان را کباب ميکند و آنان در آتش زشت رويانند. بکعب گفته شد: اي کعب آنان که بصورت هايشان افتاده اند و در چنان حالند کيانند؟ کعب گفت: آنان در گمراهي و ارتداد و پيمان شکني بوده اند، چه بد چيزي که براي خودشان از پيش فرستادند، هنگاميکه خدا را ملاقات کنند در حاليکه با خليفه شان و وصي پيغمبرشان و دانشمندشان و آقاشان و برترشان جنگ کرده اند، و با کسيکهه آن روز پرچمدار است و صاحب حوض است و مايه اميد و اميد بخش در آن جهان آست، و نشانه اي که هرگز گم نام نمي ماند، و راه روشني که هر کس از آن راه بکنار رت هلاک شد و در آتش سرنگون گرديد، به پروردگار کعب سوگند که اين شخص همان علي است که از همه دانشمندتر و در اسلام از همه پيش قدم تر [8] و در حلم و بردباري از همه بيشتر است. شگفت کعب از آنکس است که غير علي را بر علي مقدم شمرد. (باري) و از نسل (اين) عليست ان مهدي قائمي که زمين را بزمين ديگري مبدل سازد، و عيسي بن مريم بوجود او بانصار اي روم احتجاج کند، آري قائم مهدي از نسل علي است و از حيث خلقت و اخلاق و قيافه و هيبت شبيه ترين مردم است بعيسي خداوند آنچه را که بهمه انبياء عطا فرموده است باو عطا فرمايد و بيشتر و برتر، همانا از براي قائم که از فرزندان علي است غيبتي است مانند غيبت يوسف و بازگشتي است همچون بازگشت عيسي بن مريم و پس از آنکه مدتي غايب شد ظاهر ميشود در وقتي که ستاره سرخ طلوع کرده و زوراء که شهر ري است ويران شده و مزوره که بغداد است فرو رفته و سفياني خروج نموده و جنگ ميان اولاد عباس و جوانان ارمنيه



[ صفحه 166]



و آذربايجان در گرفته باشد و آن جنگي است که هزاران هزار کشته دارد هر کسي دست بر قبضه شمشير جواهرنشان دارد پرچه هاي سياه بر او در اهتزاز است آن همان جنگ است که بامرک سرخ و طاعون خطرناک آميخته است.

5- و بهمين سند از حصين بن عبد الرحمن و او از پدرش و او از جدش عمرو ابن سعد [9] روايت کرده است که گفت: امير المومنين عليه السلام فرمود: رستاخيز بپا نميشود تا چشم دنيا از حدقه بيرون آيد و در آسمان سرخي مخصوصي پديد گردد و آن رمزي است از اشک حاملين عرش که بر اهل زمين ميگيند تا آنکه در ميان مردم جمعي بهم رسند که از دين نصيبي ندارند براي فرزند من دعوت ميکنند، و در حقيقت از فرزند من بيزارند اينان جمعي هستند پست فطرت و بي نصيب که بر اشرار مسلطند و فتنه انگيز ستمگران و مرگ آفرين حکمرانان، آنان در شهر کوفه پديد آيند، در پيشاپيش آنان مردي باشد سياه دل و بي دين و بي نصيب و بي اصل و نسب و پست فطرت و بدخو که در دامن مادران نابکار بزرگ شده و از بدترين نسل ها است که خدا باران خود را از آنان دري دارد. اين پيش آمد بسالي است که غيبت کبري فرزند غايبم اعلام ميشود [10] صاحب



[ صفحه 167]



پرچم سرخ و بيرق سبز است وه که چه روزي است مرنو ميدان را آن روز ميان اين دو شهر انبار و هيت . آن روز روز مصيبت بزرگ براي کردها و خوارج خواهد بود، روز ويراني کاخ فرعونها و جايگاه ستمگران و فرمانداران ظالم است، و روز خرابي ما در شهرها و همرديف شهر عاد (يا شهر ننگ) است و اي عمرو بن سعد اين شهر بپروردگار علي سوگند شهر بغداد خواهد بود. اي لعنت خدا بر گنهکاران از بني اميه و بني عباس خائنانيکه پاکان از فرزندان مرا مي کشند و حق مرا که بر آنان دارم ملاحظه نمي کنند و در آنچه بحريم من روا ميدارند از خدا نميترسند، همانا روزي در انتظار بني عباس است بسيار سخت که در آن روز همچون زن باردار فرياد بر آرند واي بحال شيعه اولاد عباس از جنگي که در فاصله نهاوند و دينور روي ميدهد و آن چنگ فقراء شيعه علي است که به پيش آنگي مردي از همدان خواهد بود همنام با پيغمبر صلي الله عليه و آله و داراي اخلاق معتدل و خوش خلق و خوش رنگ، صداي ترس آوري دارد، و مژگانهايش دراز، و گردنش بلند، و ميانه زلفش از هم باز، و داندانهاي پيشينش با فاصله، سوار بر اسبش هم چون ماه شب چهارده که در تاريکي ميدرخشد همراه با جمعيتي که بهترين جمعيتها باشند، که پناه بدين برده اند، و بان تقرب بخدا جسته اند و متدين بان دين گشته اند، آنان قهرماناني هستند از عرب که خود را آن روز بان جنگ سخت و شکست دهنده ميرساند و با دشمنان ميجنگند آن روز براي دشمن روز مصيبت و بيچاره گي است. [11] در اين دو حديث از غيبت و صاحب غيبت بمقدار کافي ياد شده است و ز براي کسيکه جوياي حقيقت باشد شفا بخش و بر اهل انکار و عناد حجت را تمام



[ صفحه 168]



کرده است و در حديث دوم بجمعيتي اشاره شده است که از پيش چنين جمعيتي شناخته نشده و فقط بسال تقريبي 260 و همان حدود برانگيخته خواهد شد چنانچه امير المومنين عليه السلام فرمود: بساليکه غيبت کبري بمردم اعلام خواهد شد و همانطور شد که امير المومنين توصيف کرد و خصوصيات آن گروه و صفت کسيکه پرچمش را بدست ميگيرد بيان فرمود. اگر هوشمند اهل دلي (چنانچه خدايتعالي فرموده است ر او القي السمع و هو شهيد : (يا گوش فرا دهد در حاليکه شاهد باشد) در اين اشاره، تامل کند نيازي به تصريح نخواهد داشت از خداي رحيم خواستاريم که با رحمت خودش بما توفيق وصول بحقيقت را عنايت فرمايد.

6- خبر داد ما را سلامه بن محمد او گفت: حديث کرد ما را علي بن داود او گفت: حديث کرد ما را احمد بن حسن از عمران بن حجاج و او از عبد الرحمن بن ابي نجران و او از محمد بن ابي عمير و او از محمد بن اسحاق و او از اسيد بن ثعلبه و او از ام هاني که گفت: ابي جعفر محمد بن علي امام باقر عليه السلام را عرض کردم معناي آيه شريفه: فلا اقسم بالخنس (پس قسم نميخورم بچيزهائي که خود را بتاخير مياندازند) چيست؟ فرمود: اي ام هاني مقصود امامي است که خود را از مردم کنار ميکشد تا مردم ندانند او کجا است بسال 260 [12] سپس همچون ستاره اي که در شب تار فروزان است نمايان گردد اگر آن زمان را درک کني چشمت روشن خواهد شد. مترجم گويد: خنس جمع خانس است از خنس بمعناي تاخير و دور افتدن است و مقصود از آن در آيه شريفه ستارگانند که بروز ديده نميشوند و بشب هويدا و نمايانند و در اين روايت باماميکه از مردم دور باشد و غايب شود تفسير شده است و جمع بودنش يا باعتبار همه اوصيا است و يا آنکه از باب تعظيم است و يا آنکه



[ صفحه 169]



امام عليه السلام تشبيه کرده است امام غايب را بستارگان که بنابراين معني تشبيه است نه تفسير. (و خبر داد ما را محمد بن يعقوب از علي بن محمد و او از جعفر بن محمد و او از موسي بن جعفر بغدادي و او از وهب بن شاذان و او از حسن بن ابي الربيع همداني که گفت: حديث کرد ما را محمد بن اسحاق از اسيد بن ثعلبه و او از ام هاني) مانند همين روايت را نقل کرده است فقط باي کلمه (کالشهاب الواقد) کلمه (کالشهاب يتوقد) است يعني ستاره در شب تاريک ميدرخشد.

7- محمد بن يعقوب از جمعي از رجالش روايت ميکند و آنان از سعد بن عبد الله و او از احمد بن حسن و او از عمر بن يزيد و او از حسن بن ابي ربيع همداني او گفت: حديث کرد ما را محمد بن اسحاق از اسيد بن ثعلبه و او از ام هاني که گفت: ابي جعفر محمد بن علي امام باقر راملاقات کردم و از آنحضرت معناي اين آيه را پرسيدم: فلا اقسم بالخنس الجوار الکنس يعني پس سوگند ياد نميکنم بچيزهائي که بتاخير ميافتد، وسياراتي که پنهان ميشود، فرمود: امامي است که خود را در زمان خودش بکنار ميکشد هنگاميکه مردم را اطلاعي از او بدست نباشد بسال 260 سپس همچون ستاره فروزان در شب تار نمايان ميشود اگر آن روزگار را درک کردي چشمت روشن روشن خواهد شد.

8- محمد بن همام گفت: حديث کرد ما را احمد بن مابنداذ [13] او گفت: حديث کرد ما را محمد بن مالک [14] او گفت: حديث کرد ما را محمد بن سنان از کاهلي [15] .



[ صفحه 170]



و او از): ابي عبد الله امام صادق عليه السلام که فرمود: با همديگر پيوند و نيکوکاري و مهرباني داشته باشيد سوگند بخدائي که دانه را شکافت و آدميزاد را آفريد روزي فرا رسد که يکنفر از شما نتواند محلي بيابد که ديناري و يا درهمي از مال خودش در آنجا مصرف کند- يعني در زمان ظهور امام قائم محلي يافت نميشود که مصرف پول باشد چون همگي مردم از فضل خدا و فضل ولي او بي نياز ميشوند-. عرض کردم کي چنين خواهد شد؟ فرمود: هنگاميکه امام خودتان را از دست بدهيد و بهمين حال بمانيد تا آنگاه که بر شما نمايان شود همچون خورشيد که سر بر زنده در حاليکه در کمال ياس و نوميدي بوده باشيد پس مبادا شک و ترديدي داشته باشيد و شک را از خود دور سازيد، من شما را بر حذر داشتم پس شما نيز بر حذر باشيد، و من از خداوند توفيق و ارشاد شما را خواستارم. بيننده راست که در اين نهي از شک در صحت غيبت غائب عليه السلام و صحت ظهورش نيکو بنگرد و در اينکه پس از نهي از شک در غيبت ميفرمايد من شما را بر حذر داشتم پس برحذر باشيد يعني از شک، پناه بخدا ميبريم از شک و ريب و از پيمودن راهي که بهلاکت ميکشاند و از خدا ميخواهيم که بمنت و قدرتش ما را در راه هدايت و پيمودن بهترين راه ثابت قدم فرمايد راهي که ما را بهمراه برگزيدگان از نيکانش بکرامت ميرساند. [مصحح گويد: از جمله: يعني در زمان ظهور... تا بي نياز ميشوند گفته مولف است و اينکه مولف فرموده است از فضل خدا بي نياز ميشوند معنايش روشن است. و امام معناي اينکه از فضل وليش بي نياز شوند آنست ه در اثر تربيت آنحضرت آنچنان اصول عدالت اجتماعي رعايت ميشود که در آمد سرانه بالا ميرود و همه افراد اجتماع از مواهب اوليه زندگي برخوردار ميشوند و مستمند و بيچاره اي يافت نميشود که براي رفت نياز او پولي خرج شود.



[ صفحه 171]



در اينجا ذکر روايتي مناسب است که کراجکي در کنز الفوائد آورده است و آن اينکه: ابو حنيفه با امام صادق عليه السلام غذائي خورد، و چون دست از غذا کشيد فرمود الحمد لله رب العالمين بار الها اين نعمت از تو و از رسول تو است. ابو حنيفه عرض کرد: با خدا شريک قرار دادي؟ حضرت فرمود: و اي بر تو خدا در قرآن ميفرمايد و ما نقموا الا ان اغناهم الله و رسوله من فضله يعني (آنان اعتراضي جز اين نداشتند که خدا و رسولش آنان را از فضل خود بي نياز کرده بودند) و در جاي ديگر ميفرمايد و لو انهم رضوا ما آتاهم الله و رسوله و قالوا حسبنا الله سيوتينا الله من فضله و رسوله يعني (اگر آنان بانچه خدا و رسول بانان داده است راضي ميبودند و ميگفتند خدا ما را بس است بزودي خدا و رسولش از فضل خود بما خواهند داد) ابو حنيفه گفت: بخدا قسم گوئي من ايندو آيه را از قرآن هرگز نخواهد بودم و نشنيده بودم مگر همين الان].

9- خبر داد ما را عبد الله بن يونس او گفت: حديث کرد ما را احمد بن محمد بن رباح زهري از احمد بن علي حميري و او از حسن بن ايوب و او از عبد الکريم بن عمرو خثعمي و او از محمد بن عصام او گفت: حديث کرد مرا مفضل بن عمر گفت: در محضر ابي عبد الله امام صادق عليه اللام بودم و کس ديگر نيز با من بود بما فرمود: مبادا مشهور کنيد- يعني نام قائم عليه السلام را- و بنظر من مخاطب آنحضرت ديگري بود نه من. پس فرمود: اي ابا عبد الله مبادا مشهور کنيد بخدا سوگند بطور حتم مدت زماني غايب خواهد شد و نامش از زبانها خواهد افتاد تا آنجا که گفته شود مرد؟ يا هلاک شد؟ آيا کدام بيابان را پيمود؟ و ديدگان مومنين بر فراقش اشکها خواهد ريخت، و مردم همچون کشتي که در دست امواج خروشان دريا زير و رو ميشود زير و رو خواهند شد تا آنکه نجات نيابد مگر آنکسي که خداوند پيمان از او گرفته و ايمان را در دل او نوشته و او را بواسطه روحي که از جانب خدا است تاييد کرده



[ صفحه 172]



باشد، و به طور حتم بايد دوازده پرچم نامعلوم برافراشته شود که شناخته نشود کداميک از کدام است.

مفضل گويد: من گريستم، به من فرمود چرا گريستي؟ عرض کردم: من به فدايت چگونه نگريم و شما مي فرمائيد دوازده پرچم نامعلوم برافراشته شود که مشخص نيست کداميک از کدام است. گويد: آن حضرت به شکافي که در ديوار خانه بود و آفتاب از آنجا به مجلس اش مي تابيد نگاه کرد و فرمود: اين آفتاب است که مي تابد؟ عرض کردم آري فرمود: به خدا قسم که امر ما از اين آفتاب، تابنده تر و روشن تر است.

] شرح: اينکه حضرت (ع) فرمود: شناخته نشود کداميک از کدام است ظاهرا معنايش آن نيست که حق از باطل شناخته نمي شود يعني حقي در ميان آنها هست ولي تميزي از باطل ندارد بلکه معنايش آن است که در بطلان، هيچکدام از همديگر امتياز ندارند و همگي مانند هم باطلند نظير روايتي که مفيد (ره) در ارشادش از ابي خديجه سالم بن مکرم و او از امام صادق عليه السلام نقل مي کند که آن حضرت فرمود:) لا يخرج القائم حتي يخرج اثنا عشر من بني هاشم خروج کنند که همگي دعوت به خويشتن کنند[.

10-)محمد بن همام گفت: حديث کرد ما را جعفر بن محمد بن مالک و عبد الله بن جعفر حميري هر دو گفتند: حديث کرد ما را محمد بن حسين بن ابي الخطاب و محمد بن عيسي و عبد الله بن عامر قصباني همگي از عبد الرحمن بن ابي نجران و او از محمد بن مساور و او از مفضل بن عمر جعفي که گفت:

شنيدم شيخ - يعني ابا عبد الله - عليه السلام مي فرمود: مبادا مشهور کنيد، به خدا قسم حتما مدتي از روزگارتان را پنهان خواهد بود و از يادها خواهد رفت تا آنکه گفته شود: او مرد؟ هلاک شد؟ کدام بيابان را پيمود و چشمهاي مؤمنين بر او اشکها خواهد ريخت و همچون زير و رو شدن کشتي در ميان امواج دريا زير و رو خواهند شد و نجات نخواهد يافت مگر آن کس که خداوند از او پيمان گرفته باشد



[ صفحه 173]



و ايمان را در دلش نوشته و او را بروحي که از جانب او است تاييد کرده باشد و حتما دوازده پرچم نا معلوم برافراشته شود که مشخص نباشد کدام از کدام است. گويد: من گريستن و سپس عرض کردم: ما چه بکنيم؟ فرمود: اي ابا عبد الله و سپس بافتابي که بسکوي خانه تابيده بود نگاه کرد و فرمود: اين آفتاب را مي يني؟ عرض کردم: آري، فرمود امر ما از اين آفتاب روشن تر است. (محمد بن يعقوب کليني از محمد بن يحيي و او از احمد بن محمد و او از عبد الکريم و او از عبد الرحمن بن ابي نجران و او از محمد بن مساور و اواز مفضل ابن عمر نقل ميکند): مانند همين روايت را جز آنکه ميگويد: و حتما سالها از روزگار شما را پنهان خواهد بود). خداوند شما را بيش از پيش هدايت فرمايد نمي بينيد اين نهي از افشاء نمودن نام امام غائب را که فرموده است: (مبادا مشهور کنيد) و اينکه فرموده است: (حتما مدتي از روزگار شما را غايب خواهد بود) و از يادها خواهد رفت تا آنکه گفته شود مرد؟ هلاک شد؟ کدام بيابان را پيمود؟ و چشمهاي مومنين بر او اشک ريز خواهد گرديد و همچون کشتي در امواج دريا زير و زبر خواهند شد. مقصود آنحضرت از اين سخن ها گرفتاريهاي گمراه کننده هولناکي است که براي شيعه رخ ميدهد و مذهب هاي باطلي که از شيعه جدا ميشود و موجب تحير و سرگرداني است و پرچمهاي نامعلوم که برافراشته ميشود يعني از مدعيان امامت که از اولاد ابي طالب در هر زماني خروج ميکنند و بدنبال رياست هستند. و اينکه فرمود (پرچم مشتبه) از آنجهت است که پرچم از آن کسي خواهد بود که از ا ين خاندان است از کساني که مدعي امامت گردد و امام نباشد و چون باين خاندان نسبت دارد امر بر مردم مشتبه ميشود و ضعيفان از شيعه و غير شيعه گمان ميکنند که آنان بر حقند زيرا از خاندان حق و صدق اند در صورتيکه چنين



[ صفحه 174]



نيست زيرا خداي عز و جل اين امر را (که جان عده اي از آنانکه امام نيستند و هيچ گونه صلاحيت امامت هم ندارند ولي از اهل بيتند و در اينکه بدنبال مقام امامتند بي شک، گنهکارند. و جان عده اي از پيروان شان که بگمان و فريب بدنبال آنان افتاده اند در اين راه از دست خواهد رفت) در انحصار صاحب حق و معدن صدق قرار داده است و همان کسيکه خداوند او را براي همين کار قرار داده و هيچ کس را در اينکار شريک او نکرده و جز او کسي را از اهل عالم نرسد که ادعاي اين امر کند و يا اينکه فتنه ها رخ ميدهد و مذاهب گوناگون بهم ميرسد و دلها متزلزل ميشود و سخن مختلف و رايها پراکنده ميشود و منحرفين، از راه راست منحرف ميشوند ولي خداوند مومنين را بر نظام امامت و حقيقت امر و نگهداري آن ثابت قدم نگاه ميدارد و فريب درخشندگي سراب و برقهاي فريبا را نمي خورند و با گمان هاي دروغين همراهي نميکنند تا آنگاه که بدون تبديل و تغيير بصاحب امر عليه السلام به پيوندند و افراديکه پيش از ظهور از دنيا ميروند بدون آنکه شک و ترديدي داشته باشند و فات ميکنند و مقام و منزلت هر کس بفراخور حالش باو داده ميشود و در دنيا و آخربت در مرتبه خودش قرار ميگيرد. از خداوند جل اسمه خواستاريم که بما پايداراي عنايت فرمايد و دانش ما را روز افزون گرداند که او بخشنده ترين عطا کنندگان و بزرگوارترين سوال شده گاه است.

11- حديث کرد ما را محمد بن يعقوب کليني- رحمه الله- از علي بن محمد و او حسن بن عيسي بن محمد بن علي بن جعفر و او از پدرش و او از جدش و او از علي بن جعفر و او از برادرش): ميسي بن جعفر عليه السلام که فرمود: هنگاميکه پنچمين فرزند از هفتمين گم شود خدا را خدا را دينتان که مبادا شمارا از دين بيرون برند که صاحب اين امر را بناچار غيبتي خواهد بود تا آنجا که از افراديکه معتقد باين امراند ازاعتقاد بازگردند



[ صفحه 175]



و اين غيبت فقط آزمايشي است از جانب خداوند که خلق را بدان مي آزمايد و اگر پدران و نياکان شنما ديني را درست تر از اين دين ميدانستند از آن دين پيروي مي کردند. عرض کردم: اي آقاي من پنجمين از اولاد هفتمين کيست؟ فرمود: پسرک من خردهاي شما از دريافت اين مطلب کوچکتر است و برداشت اين معنا به پندارهاي شما نمي گنجد ولي اگر زنده مانديد آن روز را خواهيد ديد.

12- خبر داد ما را ابو سليمان احمد بن هوذه باهلي او گفت: حديث کرد ما را ابراهيم بن اسحاق نهاوندي بسال 273 او گفت: حديث کرد ما را عبد الله بن حماد انصاري بسال 229 از ابي الجارود و او از): ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام که آنحضرت مرا فرمود: اي ابا الجارود هنگامنکه فلک آنقدر بچرخد که بگويند: مرد؟ يا هلاک شد؟ و کدام بيابان را پيمود؟ و آنکه در جستجوي او است گويد کي چنين خواهد شد و حال آنکه استخوانهايش نيز پوسيد در اينهنگام باميد او باشيد و چون شنيديد که ظهور کرده است خود را بر روي يخ کشان کشان هم که شده است بخدمتش برسانيد.

13- خبر داد ما را محمد بن همام- رحمه الله- او گفت: حديث کرد ما را حميد بن زياد از حين بن محمد بن سماعه و او از احمد بن حسن ميثمي و او از زائده بن قدامه و او از بعضي از رجالش و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام که فرمود: حضرت قائم وقتي قيام ميکند مردم ميگويند چطور ممکن است؟ و حال آنکه استخوانهايش هم پوسيده است.

14- حديث کرد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن يونس او گفت: حديث کرد ما را احمد بن محمد بن رباح الزهري از احمد بن علي حميري و او از حسن بن ايوب و او از عبد الکريم بن عمروا و او از محمد بن فضيل و او از حماد بن عبد الکريم جلاب) که گفت: در محضر ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام سخن از حضرت قائم بميان



[ صفحه 176]



آمد فرمود: هنگاميکه آن حضرت قيام ميکند مردم ميگويند اين چگونه شدني است و حال آنکه چندان و چندان سال است که استخوانهايش پوسيده است.

15- حديث کرد ما را علي بن احمد بندنيجي او گفت: حديث کرد ما را عبيد الله بن موسي علوي عباسي از موسي بن سلام و او از احمد بن محمد بن ابي نصر و او از عبد الرحمن و او از خشاب [16] و او از): ابي عبد الله عليه السلام و آنحضرت از پدرانش عليهم السلام که فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: اهل بيت من هم چون ستارگان آسمانند که چون ستاره اي فرو نشيند ستاره اي ديگر بر آيد تا آنجا که چون ستاره اي طلوع کند و شما آن را با ديدگانتان ديديد و انگشت نمايش ساختيد فرشته مرگ بيايد و او را ببرد و سپس شما در اين حال مدت زماني خواهيد ماند و فرزندان عبد المطلب همگي يکسان خواهند گرديد که معلوم نشود کدام از کدام است در اين هنگام ستاره شما نمايان شود پس خدا را سپاس گوئيد و او را بپذيريد.

16- و خبر داد ما را محمد بن همام او گفت: حديث کرد مرا جعفر بن محمد ابن مالک و عبد الله بن جعفر حميري آندو گفتند: حديث کرد ما را محمد بن حسين بن ابي الخطاب و محمد بن عيسي و عبد الله بن عامر قصباني همگي از عبد الرحمن بن ابي نجران و او از خشاب و او از معروف بن خربوذ و او از): ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام که گفت شنيدم آنحضرت ميفرمود: رسول خدا فرمود است: اهل بيت من در اين امت همچون ستارگان آسمانند که چون ستاره اي فرو نشيند ستاره اي ديگر بر آيد تا آنگاه که شما چشمها را بسوي ستاره اي که سر زده است بدوزيد و انگشت نمايش کنيد فرشته مرگ بيايد و او را ببرد و سپس مدتي از روزگارتان اين چنين بمانيد که ندانيد کدام از کدام است و همه فرزندان



[ صفحه 177]



عبد المطلب در اين باره يکسان شوند شما در چنين حالي باشيد که ناگاه خداوند ستاره شما را بر آرد پس خدا را سپاس کنيد و امام را پذيرا شويد.

17- حديث کرد ما را محمد بن يعقوب کليني او گفت: حديث کرد ما را علي بن ابراهيم بن هاشم از پدرش و او از حنان بن سدير و او از معروف بن خربوذ و او از). ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام که فرمود: ما همچون ستارگان آسمانيم که چون ستاره اي فرو نشيند ستاره اي بر آيد تا آنگاه که با انگشت نشان دهيد و با ابروان اشاره کنيد خداوند ستاره شما ا از شما پنهان کند و فرزندان عبد المطلب يکسان شوند و شناخته نشود کدام از کدا است پس هرگاه ستاره شما بر آمد پروردگار خود را ستايش کنيد. [مترجم گويد: مقصود از يکسان شدن فرزندان عبد المطب آنست که مدعيان مهدويت و امامت که از فرزندان عبد المطلبند همگي يکسان ميشوند و هيچکدام براي مدعاي خود دليلي نتوانند آورد].

18- حديث کرد ما را علي بن الحسين او گفت: حديث کرد ما را محمد ابن يحيي [17] او گفت: حديث کرد ما را عيسي بن عبد الله بن محمد بن عمر بن علي بن ابي طالب از پدرش و او از جدش و او از پدرش): امير المومنين عليه السلام که فرمود: صاحب اين امر از فرزندان من همان است که درباره اش گفته خواهد شد: مرد؟ يا هلاک شد؟ نه بلکه در کدام بيابان پانهاد

19- و بهمين سند از محمد بن علي کوفي روايت است که گفت: حديث



[ صفحه 178]



کرد ما را يونس بن يعقوب از مفضل بن عمر که گفت: ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام را عرض کردم: نشانه قائم چيست؟ فرمود: هنگاميکه گردون آنقدر بگردد که بگويند: مرد؟ يا هلاک شد؟ در کدام بيابان پا نهاد؟ عرض کردم: فدايت شوم سپس چه ميشود؟ فرمود: ظهور نميکند مگر با شمشير.

20- حديث کرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث کرد ما را حميد بن زياد کوفي او گفت: حديث کرد ما را حسن بن محمد بن سماعه از احمد بن حسن ميثمي و او از زائده بن قدامه و او از عبد الکريم که گفت: در محضر ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام سخن از حضرت قائم بميان آمد فرمود: کي اين خواهد شد وحال آنکه چرخ گردون آنقدر نگرديده است که گفته شود: مرد يا هلاک شد، کدام بيابان را پيمود؟ عرض کردم چرخيدن گردون چيست؟ فرمود اختلاف شيعه ميان خودشان. [مترجم گويد: چرخيدن گردون کنايه از گذشت زمان است و آنچه در اين روايت معني شده لازمه آن روزگار است که حضرت تعبير بلازم فرموده است]. از مولف: اين حديث ها احوالات گروه هائي را بيان ميکند که انتساب بشيعه دارند و با جمعيت اندکي که بر امامت فرزند حسن بن علي عليهما السلام پايدارند مخالفند زيرا اکثريت آنان در باره اين بازمانده عليه السلام ميگويند: کجا است؟ و کي اين شدني است؟ و تا کي پنهان خواهد بود؟ و ان تا کي ميتواند زنده بماند؟ در حاليکه آنحضرت هم اکنون هشتاد و چند سال دارد و بعضي از آنان معتقدند که او مرده است و بعضي از آنان ولادتش را انکار نميکند و اصل وجودش را منکر است و کسيرا که وجود او را تصديق ميکند بمسخره ميگيرد و بعضي از آنان اين مدت را بعيد ميشمارد و اين زمان را طولاني مي انگارد و معتقد نيست که خداوند در محيط قدرت و نفوذ سلطنت و قاطعيت امر و تدبيرش ميتواند عمر ولي خود را بقدر برترين



[ صفحه 179]



مدت عمري که بيکي از معاصرين و غير معاصرين داده طولاني سازد و پس از گذشت چنان زمان و بلکه بيشتر از آن ظاهر شود. و ما از اهل زمان خود را فراوان ديديم که صد سال و بيشتر عمر کرده است و هنوز با تمام نيرو و کمال عقل است، پس چگونه انکار ميکند که داوند حجتش را بيش از اين عمر بدهد، و اين خود يکي از بزرگترين نشانه هاي قدرت الهي باشد که از ميان همه اهل عصر تنها در حجت خدا وجود داشته باشد زيرا او بزرگترين حجت خدا است که دين خدا را بر همه اديان پيروز خواهد کرد و بوسيله او پليديها و نا پاکيها را شستشو خواهد داد. گوئي در همين قرآن داستان ولادت موسي را نخوانده است که چه بر سر زنان و کودکان آمد و آنان را کشته و سر بريدند تا آنکه گروه بسياري از بين رفت مگر نگذارند قضاي الهي و امر حتمي خدا واقع شود ولي خداوند علي رغم دشمنانش موسي را بوجود آورد و همان کس را که بدنبال او در جستجو بود و کودکان را بخاطر او مي کشت و سر ميبريد سرپرست و تربيت دهنده او ساخت که داستان بزرگ شدن موسي و بحد بلوغ رسيدن و فرار کردنش را که چندين سال طول کشيد خداوند در قرآن بيان ميفرمايد تا هناميکه خداوند اجازه ظهورش را داده بود فرا رسيد و سنت خدا که از پيش نيز چنين بوده و تبديل بان راه ندارد ظاهر گرديد. اي صاحبان بصيرت عبرت بگيريد، و اي شيعيان نيکوکار بر آنچه خداوند شما را بر آن دلالت فرموده و بان راهنمائي کرده است پا بر جا باشيد و خدا را بر اين نعمت که بشما ارزاني داشته و تنها شما را از آن بهره مند ساخته سپاسگزار باشيد که خداوند سزاوار ستايش و سپاس است.

1- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما را قاسم ابن نخند بن حسن بن حازم، او گفت: حديث کرد ما را عبيس بن هشام ناشري از



[ صفحه 180]



عبد الله بن جبله و او از فضيل [صائغ] و او از محمد بن مسلم ثقفي و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام که فرمود هنگاميکه مردم امام را گم کنند سالها خواهند ماند که نفهمند کدام از کدام است سپس خداي عز و جل صاحب شان را براي آنان ظاهر کند.

2- و بهمين سند از عبد الله بن جبله روايت ميکند و او از علي بن حارث ابن مغيره و او از پدرش که گفت: بامام صادق عرض کردم: آيا دوران فترتي پيش ميايد که مسلمانان در آن دوران امام خود را نشناسند؟ فرمود: چنين گفته ميشود، عرض کردم پس ما چه بکنيم؟ فرمود: چون اين چنين شود امر نخستين را از دست مدهيد تا پايانش براي شما روشن شود. [شرح: امر نخستين يعني قرآن و عترت. و مترجم گويد: معناي اين حديث از تامل در حديث ذيل معلوم ميشود].

3- و بهمين سند از عبد الله بن جبله و او از محمد بن منصور صيقل و او از پدرش منصور نقل ميکند که گفت: ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام فرمود: هرگاه صبح و شام کردي و امامي را از آل محمد در آنوقت نديدي همان کس را که دوست ميداشتي دوست بدار و همان را که دشمن ميداشتي دشمن ميداشتي دشمن بدار و با هر کس که پيوند ولايت داشتي داشته باش و صبح و شام منتظر فرمان باش. (و خبر داد ما را محمد بن يعقوب کليني از محمد بن يحيي واو از احمد بن محمد و او از منصور و او از کسيکه نامش را گفت و او از ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام مانند همين حديث را). [18] .

4- حديث کرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث کرد ما را عبد الله بن



[ صفحه 181]



جعفر حميري از محمد بن عيسي و حسن بن ظريف و آندو از حمد بن عيسي و او از عبد الله بن سنان که گفت: من و پدرم بمحضر ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام رسيديم فرمود: چگونه خواهيد بود اگر در حالي قرار گيريد که در آن حال نه رهبري را به بينيد، و نه نشانه چشم گيري بدست باشد، از اين حيرت نجات نيابد مگر آن کس که مانند گرفتار غرقاب دست بدعا بردارد. پدرم گفت: اين بخدا قسم بلائي است پس ما در آنهنگام چکار کنيم فدايت شوم؟ فرمود: چون چنين شود- و شخص تو هرگز بان روز نخواهي رسيد- همان عقيده اي را که داريد از دست مدهيد تا وضع براي شما روشن شود.

5- و به همين سند از محمد بن عيسي و او از حسن بن ظريف و او از حارص ابن مغيره تصري و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام روايت ميکند که گفت: بانحضرت عرض کردم: بما روايت شدهاست که صاحب اين امر روزگاري در دست رس مردم نخواهد بود در چنين وضعي ما چه بکنيم؟ فرمود: همان امر اول را که بر آن هستيد از دست مدهيد تا کار براي شما روشن شود.

6- محمد بن همام با سند خودش حديث را به ابان بن تغلب ميرساند که): از ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام نقل ميکند که فرمود: روزگاري بر مردم بيايد که (سبطه) بر آنان دست دهد و علم در آن هنگام جمع شود همچون مار که در سوراخش جمع ميشود مردم در چنين حالي که هستند بناگاه ستاره اي بر آنان طلوع کند عرض کردم: (سبطه) چيست؟ فرمود: فترت: (سستي) عرض کردم ما در اين ميان چه بکنيم؟ فرمود: بر همان اعتقاد که اکنون هستيد باشيد تا آن هنگام که خداوند براي شما ستاره شما را بر آورد.

7- بهمين سند از ابان بن تغلب و او از:



[ صفحه 182]



ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام نقل ميکند که فرمود: چگونه خواهيد بود هنگاميکه (سبطه) ميان دو مسجد رو دهد [19] پس علم در آنجا جمع شود همانطور که مار در سوراخش جمع ميشود و شيعه با همديگر اختلاف کنند و يکديگر را دروغگو بنامند و بروي يکديگر آب دهن بيندازند. عرض کردم: در چنين اوضاعي ديگر خيري وجود نخواهد داشت فرمود: همه خيرها در آن وقت است و سه بار اين جمله را تکرار فرمود و مقصودش آن بود که فرج نزديک خواهد بود. (حديث کرد ما را محمد بن يعقوب کليني- رحمه الله- از جمعي از رجالش و آنان از احمد بن محمد و او از حسن بن علي وشاء و او از علي بن حسن [20] و او از ابان بن تغلب که گفت: ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام فرمود: چگونه خواهيد بود هنگاميکه (بطشه) واقع شود و باقي روايت را عينا مانند روايت 6) نقل کرده است. توضيح: بطشه بمعناي گرفتار شدن به چنگال زورگو است.

8- حديث کرد ما را احمد بن هوذه باهلي ابو سليمان او گفت:حديث کرد ما را ابراهيم بن اسحاق نهاوندي او گفت: حديث کرد ما را عبد الله بن حماد انصاري از ابان بن تغلب): و او از ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام که آنحضرت فرمود: اي ابان جهان را (سبطه) فرا خواهد گرفت و دانش در ميان دو مسجد جمع خواهد شد همانطور که مار در سوراخش جمع ميشود.



[ صفحه 183]



عرض کردم: (سبطه) چيست؟ فرمود: اندکي سستي، و مردم که در چنين وضعي باشند بناگاه ستاره شان بر آنان طلوع کند. عرض کردم: فدايت شوم پس ما چه بکنيم و در اين فاصله چطور خواهد شد؟ فرمود بر همان که بر آن هستيد باشيد تا خداوند صاحبش را برساند. [مترجم گويد: احتمال هست که در اين روايت کلمه (کونوا علي) ساقط شده باشد يعني بر همان که معتقديد باشيد و محتمل است جمله ما انتم عليه .. پاسخ کيف يکون ... باشد نه پاسخ کيف نصنع و بنابراين سقطي در روايت نيست و معناي روايت آنست که در اين فاصله تکليف تازه اي از طرف خدا براي شما نمي آيد بلکه همان است که بر آن بوده ايد تا صاحبش بيايد و سبط بمعناي ترس است، بلکه همان است که بر آن بوده ايد تا صاحبش بيايد و سبط بمعناي ترس است، اسبط يعني از ترس خاموش شد، و اسبط بالارض يعني در اثر کتک خوردن بزمين چسبيد و بر زمين دراز کشيد. و زمان فترت دوراني است که چرغ هدايت انبيا در آن دوران خاموش باشد و پيغمبري از طرف خداوند مبعوث نباشد. بنابراين سبطه را که امام بمعناي فترت معنا فرموده ظاهرا تعبير بلازم باشد يعني از ترس و وحشت و اختناق که در اثر ترک شدن دستورات دين است گريبان گير مردم ميشود. و در روايت 8 که فرمود: سبطه يعني کمتر از فترت شايد باين عنايت باشد که در دوران فترت پيمبري از طرف خداوند وجود ندارد و اما در دوراني که مقصود آنضرت است امام هست ولي ديده نميشود و از انظار پنهان است. و بنابراين محتمل است که (يارز العلم) را که بمعناي جمع شدن ترجمه کرديم مقصود آن باشد که علم دامن خود را جمع ميکند و کنايه از کمبود علم باشد چون عالم بعلم دين در ميان مردم نيست نه آنکه بمعناي گرد آمدن و اجتماع علم باشد که کنايه از فراواني علم است و مولف را توجيه ديگري است که خواهد آمد. پايان کلام مترجم].



[ صفحه 184]



اين روايات که بطور متواتر رسيده است گواهند بر درستي و پنهان شدن دانش و مراد از دانش همان حجت عالم است و اين روايات مشتمل است بر بيان وظيفه شيعه در باره امامان که بايد بر همان عقيده اي که بوده اند باشند و متزلزل نشوند و جا بجا نگردند بلکه پا بر جا باشند و حالشان دگرگون نشود و چشم بانتظار باشند تا آنچه بر آنان وعده داده شده برسد و آنان در اينکه حجت شان را و امام زمانشان را در دوران غيبت نمي بينند معذورند و پيش از ظهور در هر عصر و زماني بر آنان تنگ آيد شخص امام و نام و نسب اش را نتوانند بشناسند و جستجو از امام و کشف صاحب غيبت و بدنبال نام و محل سکونت و محل غيبت او بودن و يا اشره بذکر او کردن بر آنان قدغن باشد تا چه رسد بر آنکه بخواهند عيانا او را به بينند. روايت بما فرموده است که نامش را بلند نگوئيد و بر آنچه هستيد پا بر جا باشيد و مبادا شک بخود راه دهيد ولي ناداناني که از اينگونه روايات که از امامان راستگو در باره غيبت و صاحب غيبت بما رسيده است بي خبراند در پي آنند که بشخص آنحضرت راهنمائي شوند و جايگاهش را بدانند و پيش نهاد ميکنند که ما آنحضرت را بانان نشان دهيم و غيبت اش را منکراند زيرا آنان از علم بر کنارند ولي اهل معرفت بانچه مامورند تسليم و در مقام امتثال آن هستند و بر آنچه مامور بصبراند شکيبايند و دانش و فهمي که دارند آنان را در جايگاه رضايتمندي از خدا و تصديق اولياء خدا و امتثال امرشان و بازماندن از آنچه نهي کرده اند قرار داده است. و از آنچه خدا در قرآنش ترسانده ميترسند يعني مخالفت رسول خدا (ص) و اماماني که وجوب اطاعت بجاي پيغمبرند که فرموده است فليحذر الذين يخالفون عن امره ان تصيبهم فتنه او يصيبهم عذاب اليم کسانيکه مخالفت امر او را ميکنند بايد بترسند که بگرفتاري دچار شوند و يا آنکه شکنجه دردناکي گريبان گيرد آنان بشود- نور: 63 و فرموده است اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم (خدا را اطاعت کنيد و پيغمبر را و بصاحبان امرتان فرمان بردار باشيد- نساء: 57)



[ صفحه 185]



و فرموده است و اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و احذروا فان توليتم فاعلموا انما علي رسولنا البلاغ المبين (خدا را اطاعت کنيد و پيغمبر را فرمان بريد و بترسيد واگر سرباز زنيد آنچه بر عهده رسول ما است آن است که بطور آشکار پيام ما را برساند- مائده: 92). و حديث چهارم از اين فصل در حديث عبد الله بن سنان که فرمود: چگونه خواهد بود هنگاميکه در حالي قرار گيريد که نه امام هدايتي را به بينيد و نه نشان روشن گري را مشاهده کنيد دلالت بر همين دارد که روي داده است و شاهد است بر آنچه واقع شد که سفيران آنحضرت که واسطه ميان او و شيعه بودند از دنيا رفتند ونظام شان گسيخته شد زيرا در زمان غيب، اگر سفيران ميان امام و شيعه باشند اين خود گونه اي از علم بامام است ولي چون گرفتاري خلق بنهايت رسيد اين نشانه ها نيز برداشته شد و بچشم نميخورد تا آنکه صاحب حق عليه السلام ظهور کند و همان حيرت و سرگرداني که گفته شده بود و اولياء خدا بما اعلام کرده بودند واقع شد و کار غيبت دوم که شرح و تاويلش در حديثهاي بعد از اين فصل خواهد آمد درست شد از خداوند ميخواهيم که بينائي و راهيابي ما رابيشتر کند و بخاطر رحمتش ما را بانچه او را از ما خشنود ميسازد موفق فرمايد.

1- خبر داد ما را محمد بن همام از بعضي از رجالش و او از احمد بن محمد ابن خالد واو از پدرش و او از مردي و آن مرد از مفضل بن عمر و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام که فرمود: نزديکترين حالات اين گروه بخدا و خوشنودترين وقتي که خدا از آنان خواهد بود هنگامي است که حجت خدا را از دست بدهند و او در پس پرده غيبت باشد و براي آنان ظاهر نگردد و جايگاهش را ندانند و با اينحال علم و يقين داشته باشند که حجت خدا و پيمان الهي باطل



[ صفحه 186]



نميشود در آن هنگام هر صبح و شام بانتطار فرج باشيد که سخت ترين خشم خدا بر دشمنانش هنگامي است که حجت او را از دست ميدهند و براي آنان ظاهر نمي شود و خداي عز و جل ميداند که دوستانش در شک و ترديد نمي افتند و اگر خدا ميدانست که آنان بشک ميافتند حجت خود را يک چشم بهمزدن غايب نميکرد ولي اين غيبت پيش نخواهد آمد مگر بخاطر بدان از مردم. [21] .

2- حديث کرد ما را محمد بن يعقوب کليني او گفت: حديث کرد ما را علي بن ابراهيم بن هاشم، و از از محمد بن خالد و او از کسيکه حديث اش کرد، و او مفضل بن عمر، کليني گويد: و حديث کرد ما را محمد بن يحيي از عبد الله ابن محمد بن عيسي و او از پدرش و او از بعضي رجال خود و او از مفضل بن عمر و او از): ابي عبد الله عليه السلام (امام صادق) که آنحضرت فرمود: نزديکترين حالتي که بندگان نسبت بخداي تعالي دارند و خشنودترين هنگامي که خدا از آنان است هنگامي است که حجت خداي عز و جل را از دست بدهند و براي آنان ظاهر نگردد و جايگاهش را ندانند و در عين حال اعتقاد داشته باشند که نه حجت خدا جل ذکره باطل ميشود و نه پيمانش. در چنين وقت هر بامداد و شبانگاه بانتظار فرج باشيد که سخت ترين خشم خدا بدشمنانش هنگامي است که حجت او را گم کنند و براي آنان هويدا نباشد و خدا ميداند که دوستانش شک نميکنند و اگر ميدانست که آنان بشک مي افتند حجت خويش را يک چشم بهم زدن غايب نميکرد ولي اين غيبت پيش نمي آيد مگر از ناحيه بدان از مردم. اين ستايش امام صادق است دوستان خود را در حال غيبت و ميفرمايد: آن هنگام خداوند از آنان خوشنودتر است که حجت خدا را از دست بدهند و حجت اش را از ديدگاه آنان به پشت پرده برده باشد و آنان با اين حال اعتقاد داشته



[ صفحه 187]



باشند که حجت خدا باطل نشده است و آنان را توصيف فرموده که آنان شک نميکنند و اگر خدا بداند که آنان شک ميکنند يک چشم بهم زدن حجت خود را غايب نميکند- سپاس خدائيرا که ما را از آن جمله قرار داد که يقين دارند و شک و ترديد بخود راه نميدهند و از جاده روشن براه هاي [گرفتاري و] گمراهي که بهلاکت و کوري ميکشاند منحرف نميشوند سپاسي که حق اش ادا شود.

3- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما را محمد ابن مفضل و سعدان بن اسحاق بن سعيد و احمد بن الحسين [22] و محمد بن احمد بن الحسن قطواني همگي روايت کردند از حسن بن محبوب و او از هشام بن سالم جواليقي و او از يزيد کناسي) که گفت: شنيدم اباجعفر امام باقر عليه السلام ميفرمود: صاحب اين امر شباهتي بيوسف دارد [23] فرزند کنيز سياه چهره است و خداوند کارش را در يک شب اصلاح خواهد فرمود. [24] .

4- حديث کرد ما را علي بن احمد او گفت: حديث ما را عبيد الله بن موسي علوي از احمد بن الحسين [25] و او از احمد بن هلال و او از عبد الرحمن بن ابي نجران و او از فضاله بن ايوب و و از سدير صيرفي) که گفت: شنيدم ابي عبد الله امام صادق عليه السلام ميفرمود: صاحب اين امر را شباهتي



[ صفحه 188]



بيوسف است. [26] عرض کردم: گوئي ما را از غيبت و يا حيرتي آگاه ميفرمائيد؟ فرمود: اين مردم ملعون خنزير نما چرا اين سخن را نمي پذيرند؟ برادران يوسف خردمنداني بودند چيز فهم و نواده ها و فرزندان پيامبران بودند بر يوسف وارد شدند و با او سخن گفتند و با هم گفتگو کردند و با او سودا نمودند، رفت و آمد داشتند، برادرانش بودند و او برادر اينان بود با اينهمه تا او خود را نشناساند نشناختند و وقتي گفت: من يوسفم شناختند پس اين امت حيران و سرگردان چرا باور ندارند که خداي عز و جل در وقتي ازاوقات بخواهد حجت خود را ازآنان پوشيده بدارد يوسف پادشاه مصر بود و فاصله ميان او و پدرش هيجده روز راه بود اگر خدا ميخواست جايگاه او را به پدرش معلوم کند ميتوانست، بخدا قسم هنگاميکه مژده يوسف رسيد يع قوب و فرزندانش از راه بيابان نه روزه بمصر رسيدند. پس اين امت چرا باور ندارند که خداوند، همان کاري که با يوسف کرد با حجت خود بکند و صاحب مظلوم شما که حقش را انکار ميکنند يعني صاحب اين امر در ميان آنان رفت و آمد داشته باشد و در بازارهاشان راه برود و پاروي فرشهاي شان بگذارد و آنان او را نشناسند تا آنگاه که خدا اجازه فرمايد تا او خود را بشناساند چنانچه بيوسف اجازه داد هنگاميکه برادرانش گفتند آيا تو همان يوسفي؟ گفت: من يوسفم. (حديث کرد ما را محمد بن يعقوب او گفت: حديث کرد ما را علي بن ابراهيم از محمد بن الحسين و او از ابي نجران و او از فضاله بن ايوب و او از سدير صيرفي که گفت: شنيدم امام صادق عليه السلام ميفرمود: و مانند همين حديث را نقل کرده است). [مترجم گويد: ظاهرا آنست که فاصله ميان يوسف و پدرش هيجده روز راه بود اگر بطور عادي و از جاده عمومي راه پيمائي شود و گر نه هنگاميکه



[ صفحه 189]



يعقوب و فرزندانش بديدار يوسف مي شتافتند همين مسافت را نه روزه پيمودند پس در حقيقت نه روز راه بوده و رويدادهاي که با شهر ديگر اينمقدار فاصله داشته باشد بحسب عادت از نظر اهالي آن شهر مخفي نماند ولي با اينهمه کنعانيان از حال يوسف بي اطلاع بودند. و بعبارت ديگر، امام ميفرمايد:اگر خدا ميخواست يعقوب از جايگاه يوسف آگاه شود حتي بحسب اسباب ظاهري هم براي يعقوب آسان بود که با اين فاصله کم ميان او و فرزندش از حال او آگاه شود].

5- حديث کرد ما را علي بن احمد از عبيد الله بن موسي و او از عبد الله بن جبله و او از [حسن بن] علي بن ابي حمزه و او از ابي بصير): که گفت شنيدم ابي جعفر امام باقر عليه السلام ميفرمود: صاحب اين امر را از چهار پيغمبر روشهائي است- روشي از موسي و روشي از عيسي و روشي از يوسف و روشي از محمد صلوات الله عليهم اجمعين [27] عرض کردم: روش موسي چيست؟ فرمود: ترسان و نگران است. عرض کردم: روش عيسي چيست؟ فرمود: همان که در باره عيسي گفته شد در باره او نيز گفته ميشود. گفتم: روش يوسف چيست؟ فرمود: زندان و غايب شدن. گفتم: روش محمد صلي الله عليه و آله چيست؟ فرمود: چون قيام کند هم چون رسول خدا رفتار خواهد کرد بجز آنکه آثار محمد را بيان ميکند و هشت ماه شمشير بر دوش کش و کشتار خواهد کرد تا آنکه خداوند رضايت بدهد. عرض کردم رضايت خدا را از کجا ميداند؟ فرمود: خداوند بدلش رحم مياندازد. اي صاحبان ديدگاني که با نور هدايت بينا است و دلهائي که از کوري!



[ صفحه 190]



بسلامت اند و با ايمان و روشنائي منورند ازفرمايش ايندو امام: حضرت باقر و صادق عليهما السلام که در باره غيبت و روشهائي که از پيامبران در حضرت قائم است از پنهان بودن و ترس و اينکه او فرزند کنيزي سياه چهره است و خداوند، کار او را در شب اصلاح ميکند عبرت بگيريد و نيکو تامل کنيد که اگر تامل کنيد همه باطلها و گمراهيها که بدعت گذاران گذاشته اند فرو ميريزد بدعت گذاراني که خداوند شيريني ايمان و دانش را بانان نچشانده و آنان را از ايمان تهي و از دانش بر کنار کرده است و بايد اين طايفه اندک و ناچيز خدا را سپاس شايسته کنند که منت بر آنان نهاده و آنان را بر نظام امامت پابرجا فرموده است. و اينان از آن راه باز نماندند چنانچه عده فراواني بازماندند با آنکه اعتقاد به امامت دارند ولي براست و چپ گرائيده اند و شيطان بر آنان مسلط شده و جلودار آنان گشته بهر رنگي آنان را فرو ميبرد و برنگ ديگر در مياورد تا آنکه آنانرا بهرگونه هلاکت وارد سازد و از هر هدايتي باز دارد و ايمان را بر آنان ناخوش آيند کند و گمراهي را در نظرشان آرايش دهد و گفتار هر کس را که بعقل خود و بر طبق قياس رفتار کند در دل او جلوه گر سازد و حق را و عقيده بر اطاعت کسي را که خداوند اطاعتش را واجب کرده است در نزد او وحشتناک کند چنانکه خداي تعالي در محکم کتابش از قول شيطان ملعون نقل ميکند که گفت: (بعزتت سوگند که حتما همه آنان را گمراه خواهم کرد مگر بندگان مخلصت را)، و باز خداي تعالي نقل ميفرمايد: (حتما آنان را گمراه خواهم کرد و وعده ها بانان خواهم داد و بر سر راه مستقيمت که آنانرا است خواهد نشست): مگر نه اين است که امير المومنين در خطبه اش ميفرمايد: (من ريسمان محکم الهي هستم و من صراط مستقيم و پس از پيغمبر (ص) راستگو و امين. حجت خدا بر همه مردم منم): سپس خداوند از گماني که ابليس داشت حکايت ميکند و ميفرمايد: (بتحقيق که گمان ابليس در باره آنان درست در آمد و از او پيروي کردند مگر گروهي از مگر گروهي از مومنين- سبا: 20).



[ صفحه 191]



خدا شمارا رحمت کند از خواب غفلت بيدار شويد و از بيخودي هوا بخود آئيد و آنچه راسگويان فرموده اند از ياد شما نرود باينکه کلمات آنان را با گوش شنوا نشنويد و با دل با فکر و عقل عبرت گير و با تدبر در گفته هايشان ننگيرد، خداوند راهيابي شما را نيکوتر فرمايد و ميان شما و شيطان ملعون مانع و حايل شود. شما در رديف کساني که در آيه شريفه استثناء شده اند قرار نگيريد، آنجا که ميفرمايد: (تو را بر بندگان من سلطنتي نيست مگر آنکه گمراه باشد و از تو پيروي کند) و در رديف افراديکه در گفتار شيطان لعين استثنا شده اند قرار بگيريد آنجا که گفت همه را گمراه خواهم کرد مگر بندگان مخلصت را و سپاس خدايرا که پروردگار جهانيان است.

6- حديث کرد ما را محمد بن همام- رحمه الله- حديث کرد ما را جعفر بن محمد بن مالک او گفت: حديث کرد ما را عباد بن يعقوب از يحيي ابن يعلي [28] و او از زراره که گفت: شنيدم ابا عبد الله امام صادق عليه السلام ميفرمود امام قائم را پيش از آنکه قيام کند غيبتي است عرض کردم: چرا؟ فرمود ميترسد- و با دست خود بشکمش اشاره کرد- سپس فرمود: اي زراره او است کسيکه بانتظارش خواهند بود و او است همانکس که در ولادتش شک خواهند کرد بعضي خواهند گفت پدرش مرد در حاليکه جانشيني نداشت و بعضي خواهند گفت مادرش بدو حامل است و بعضي خواهند گفت غائب است و بعضي خواهند گفت: چند سال (دو سال: نسخه) پيش او وفات پدرش بدنيا آمده است و بانتظارش هستيم فقط خداوند دوست دارد که دلهاي شيعه را آزمايش کند اينهنگام است اي زراره که باطل گرايان بشک ميافتند. زراره گويد: عرض کردم: فدايت شوم اگر بان دوران رسيدم چه بکنم؟



[ صفحه 192]



فرمود: اي زراره هرگاه بان دوران رسيدي بايد اين دعا را بخواني اللهم عرفني نفسک فانک ان لم تعرفني نفسک لم اعرف نبيک، اللهم عرفني رسولک فانک ان لم تعرفني رسولک لم اعرف حجتک، اللهم عرفني حجتک فانک ان لم تعرفني حجتک ضللت عن ديني . سپس فرمود: اي زراره ناچار بايد پسر بچه اي در مدينه کشته شود. عرض کردم: فدايت شوم اين همان نيست که سپاهيان سفياني ميکشندش؟ فرمود: نه. ولي او را سپاه بني فلان ميکشد، او خروج ميکند تا بمدينه داخل ميشوم و مردم نميدانند بچه منظوري داخل شده است پس آن پسر بچه را ميگيرد و ميکشد همينکه او را از روي ستم و تعدي کشت ديگر خدا مهلتشان ندهد و در اينهنگام است که اميد فرج ميرود. (محمد بن يعقوب کليني رحمه الله گويد: حديث کرد ما را علي بن ابراهيم بن هاشم و او از حسن بن موسي خشاب و او از عبد الله بن موسي و او از عبد الله بن بکير و او از زراره که گفت: شنيدم امام صادق (ع) ميفرمود: و حديث را نقل کرده است): (و حديث کرد ما را محمد بن يعقوب از حسين بن احمد [29] و او از احمد بن هلال که گفت: حديث کرد ما را عثمان بن عيسي از خالد بن نجيح و او از زراره بن اعين که گفت: ابو عبد الله فرمود): و اين حديث و همين دعا را عينا نقل کرده است و احمد ابن هلال گفت: من اين حديث را پنجاه و شش سال است که شنيده ام. [30] .

7- حديث کرد ما را محمد بن همام با سنديکه داشت از عبد الله بن عطاء مکي او گفت: به ابي جعفر امام باقر عليه السلام عرض کردم شما در عراق شيعه فراوان داريد



[ صفحه 193]



و بخدا قسم در خاندان شما کسي بمانند شما نيست چرا خروج نميکنيد؟ فرمود: اي عبد الله بن عطاء گوش بسخنان احمقان داده اي؟ آري بخدا قسم که من صاحب شما نيستم. عرض کردم پس صاحب ما کيست؟ فرمود: به بينيد هر کس که ولادتش از مردم غايب باشد صاحب شما او است همانا هر کس از ما که انگشت نما و زبان زد مرد باشد فق مرگ ميشود و يا بمرگ طبيعي از دنيا ميرود. [شرح: عبارت روايت چنين است: انه ليس منا احد يشار اليه بالاصابع و يمضغ بالالسن الامات غيظا او حتف انفه و مجلسي فرمايد: محتمل است که اين ترديد از راوي باشد و يا آنکه فقط تغيير در عبارت باشد، يعني اگر خواستي چنين بگو و اگر خواستي چنان ولي آنطور که ما ترجمه کرديم و ظاهرش نيز همين است هيچيک از دو توجيه ضرورت ندارد مخصوصا توجيه دوم که بي وجه است و ظاهرا در حديثي تصحيفي رخ داده باشد و صحيحش حديث هشتم است که خواهد آمد]. (حديث کرد ما را محمد بن يعقوب کليني او گفت: حديث کرد ما را حسين بن محمد و غير او از جعفر بن محمد و او از علي بن عباس بن عامر و او از موسي بن هلال کندي و او از عبد الله بن عطا: مکي و او از ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام و همين حديث را نقل کرده است).

8- حديث کرد ما را علي بن احمد از عبيد الله بن موي علوي او گفت: حديث کرد مرا محمد بن احمد قلانسي در مکه بسال 267 او گفت: حديث کرد ما را علي بن الحسن از عباس بن عامر و او از موسي بن هلال و او از عبد الله بن عطاء مکي) که گفت: او واسط بقصد حج بيرون شدم و بخدمت ابي جعفر محمد بن علي (امام باقر) عليه السلام رسيدم از من وضع مردم و نرخ ها را پرسيد عرض کردم: مردم را در حالي گذاشتم که همه گردنهاشان بسوي شما کشيده شده است اگر خروج کنيد همه مردم پير و شما خواهند بود. فرمود: اي پسر عطا گوش بسخنان احمقان داده اي؟



[ صفحه 194]



نه بخدا قسم من صاحب شما نيستم هيچ مردي از ما انگشت نما نشود و ابروها بسوي او کشيده نشود مگر آنکه کشته ميشود يا بمرگ طبيعي از دنيا ميرود. عرض کردم: چطور بمرگ طبيعي ميميرد؟ فرمود: در رختخواب خود دق مرگ ميشود تا آنکه خداوند تعالي کسي را برانگيزد که ولادتش را متوجه نشوند. گفتم: آنکه متوجه ولادتش کيست؟ فرمود: هر آنکس که مردم نميدانند زائيده شده است يا نه همان صاحب شما است.

9- حديث کرد ما را محمد بن يعقوب او گفت: حديث کرد ما را عده اي از اصحاب ما از سعد بن عبد الله واو از ايوب بن نوح) که گفت: بابي الحسن امام رضا عليه السلام عرض کردم: ما اميدواريم که شما صاحب اين امر باشيد و خداوند آن را بي زحمت و بدون شمشير بسوي شما براند که هم اکنون بيعت براي شما انجام گرفته است و سکه بنام شما زده شده است. فرمود: هر يک از ما که نامه ها باو نوشته شود و انگشت نما گردد و پرسشها از او کنند و اموال بسوي او فرستند يا غفلتا کشته ميشود و يا در رختخواب جان مي سپارد تا آنگاه که خداوند براي اين امر جواني را از خاندان ما برانگيزاند که زادگاهش و پرورشگاهش پنهان باشد ولي اصل وجودش (نسبش: نسخه کافي) پنهان نباشد.

10- و حديث کرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث کرد ما را جعفر بن محمد بن مالک او گفت: حديث کرد ما را عباد بن يعقوب از يحيي بن يعلي و او از ابي مريم انصاري و او از عبد الله بن عطاء که که گفت: ابي جعفر امام باقر عليه السلام را عرض کردم: از امام قائم مرا خبر ده. فرمود: بخدا قسم او نه منم و نه آنکس که شما گردنها بسوي او ميکشيد، زارگاه او شناخته نشود. عرض کردم: رفتارش چگونه خواهد بود؟ فرمود: همان رفتار که رسول خدا داشت.

11- حديث کرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث کرد ما را عبد الله بن



[ صفحه 195]



جعفر حميري از محمد بن عيسي و او از صالح بن محمد و او يمان تمار که گفت: ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام فرمود: صاحب اين امر را غيبتي است که هر کس در آن دوران دين خود را در دست داشته باشد مانند کسي است که بخواهد با کشيدن کف دست بر شاخه قتاد خارهايش را بکند. سپس اندکي سر بزير افکند سپس فرمود: همانا صاحب اين امر را غيبتي است بنده بايد از خدا بپرهيزد و دينش را محکم نگه دارد. (و حديث کرد مرا محمد بن يعقوب کليني از محمد بن يحيي و حسن بن محمد و آندو از جعفر بن محمد کوفي و او از حسن بن محمد صيرفي و او از صالح بن خالد و او از يمان تمار که گفت در محضر ابي عبد الله عليه السلام نشسته بوديم که فرمود از براي صاحب اين امر غيبتي است... و بقيه روايت را نقل کرده است). صاحب اين غيبت و کسيکه همه مردم بجزاند کي در ولادت و در سن او شک داشته باشند و کسيکه از نظر بيشتر مردم پنهان باشد و تصديق بامر او نداشته باشند و بوجودش ايمان نياورند بجز امام منتظر عليه السلام چه کسي ميتوند باشد؟ و مگر اين همان نيست که امامان راستگو عليهم السلام کسيرا که بر امر ثابت قدم باشد و در حال غيبتش معتقد بولادتش باشد با آنکه مردم از گرد او پراکنده شوند و از او نا اميد شوند و کسي را که معتقد بامامتش باشد بمسخره گيرند و او را بناتواني نسبت دهند ولي آنان همچنان جازم و حق جو باشند و فرداي قيامت آنان دشمنانشان را بمسخره گيرند، امامان چنين کس را تشبيه کرده اند بکسيکه بخواهد خارهاي شاخه قتاد را با کشيدن کف دست بر آن از شاخه بر کند و در نهايت سختي صبر و تحمل داشته باشد. و آن همين گروه اندکي است که جدايند از گروه بسياري که مدعي شيعه گري هستند و هواهاي نفس، آنان را پراکنده ساخته و دلهايشان از تحمل حق و از شکيبائي بر تلخي آن بتنگ آمده و از تصديث بوجود اماميکه شخصش را نمي بينند و غيبتش



[ صفحه 196]



طولاني شده وحشت دارند در صورتيکه اگر کسي بقول امير المومنين علي عليه السلام عمل بکند که فرمود: (از راه هدايت بواسطه اندک بودن راهروانش وحشت نکنيد) همين غيبت را تصديق نموده و معتقد بر آن گشته و ايستادگي بر آن خواهد نمود و بانچه از نادانان کر و لال و کور و دور از علم و دانش ميشنود اهميتي نخواهد داد از خدا ميخواهيم که بر ما احسان کند و ما را بر حق ثابت قدم فرمايد و نيروئي در نگهداري آن بما عنايت فرمايد.

1- حديث کرد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث کرد ما را علي بن حسن تيملي از عمر بن عثمان و او از حسن بن محبوب و او از اسحاق ابن عمار صيرفي که گفت: شنيدم ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: قائم را دو غيبت است يکي از آندو غيبتي است در از مدت و ديگري کوتاه در غيبت نخستين خواص از شيعه از جايگاهش آگاهند و در غيبت دوم بجز خواص از نوکران آنحضرت (که در دين او دين او هستند) کسي از جايگاهش آگاه نباشد.

2- حديث کرد ما را محمد بن يعقوب از محمد بن يحيي و او از محمد بن حسين و او از حسن بن محبوب و او از اسحاق بنعمار که گفت: ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام فرمود: قائم را دو غيبت است يکي از آندو کوتاه است و ديگري دراز مدت در غيبت نخستين بجز خواص شيعه کسي جايگاهش را نميداند و در غيبت ديگر بجز خواص از نوکرانش (که در دين او باشند) کسي را از جايگاه او اطلاعي نباشد. [شرح: روايت دوم را مولف از محمد بن يعقوب صاحب کافي نقل کرده است ولي همين روايت کلمه (که در دين او باشند) را ندارد و دو غيبتي که در اين



[ صفحه 197]



روايات گفته شده است اولي عبارت است از غيبتي که از هنگام وفات پدر بزرگوارش پيش آمد و تا زمان وفات ابي حسن علي بن محمد سمري چهارمين سفير آنحضرت بطول انجاميد و وفات امام حسن عسکري (ع) در نهم ربيع الاول بسال 260 و وفات سمري 15 شعبان بسال 329 بود و بنابراين نخستين غيبت که آن را غيبت صغري نامند تقريبا هفتاد سال بطول انجاميده است و سپس غيبت دوم که غيبت کبري اش گويند پيش آمد. و چهار نايب آنحضرت در زمان غيبت صغري که سفراي آنحضرت بودند بترتيب عبارتند از: اول ابو عمر عثمان بن سعيد عمري، دوم فرزندش ابو جعفر محمد ابن عثمان، و سوم ابو القاسم حسين بن روح، و چهارم ابو الحسن محمد بن علي سمري].

3- حديث کرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت حديث کرد ما را علي بن الحسن او گفت: حديث کرد ما را عبد الرحمن بن ابي نجران از علي بن مهزيار [31] و او از حماد بن عيسي و او از ابراهيم بن عمر يماني که گفت: شنيدم ابا جعفر (امام باقر) عليه السلام ميفرمود: صاحب اين امر را دو غيبت است و شنيدم که ميفرمود: قائم قيام نميکند در حاليکه بيعتي از کسي بر گردن او باشد.

4- حديث کرد ما را محمد بن يعقوب او گفت: حديث کرد ما را محمد ابن يحيي از احمد بن محمد و او از حسين بن سعيد و او از ابن ابي عمير و او از هشام بن سالم و او از): ابي عبد الله امام صادق عليه السلام فرمود: قائم قيام ميکند در حاليکه کسي را در گردن او نه عقدي باشد و نه عهدي و نه بيعتي.



[ صفحه 198]



[شرح: علامه مجلسي فرمايد: عهد و عقد و بيعت در معني بهم نزديکند و گوئي هر يکي ديگري را تاکيد ميکند او احتمال ميرود که مقصود از عهد وعده هائي باشد که خلفاي جور بائمه عليهم السلام ميدادند که آنان را رعايت کنند و يا مقصود از عهد سفارش باشد که (عهد اليه) هنگامي گويند که سفارش در باره او کرده باشد و يا مقصود از عهد، و ليعهد شدن باشد چنانچه براي امام رضا عليه السلام پيش آمد و مقصود از عقد قرار داد صلح و آتش بس باشد چنانچه ميان امام حسن عليه السلام و معاوي واقع شد و مقصود از بيعت اقرار نمودن بخلافت ديگري است که با دست دادن انجام ميگيرد چنانچه معروف است. و گوئي اين روايات بپاره اي از علل و فوائد غيبت اشاره ميکند چنانچه صدوق عليه الرحمه با سند خود از ابي بصير روايت کرده است که امام صادق فرمود: ولادت صاحب اين امر از نظر مردم پنهان ميشود بخاطر آنکه بهنگام خروج، بيعت هيچ کس بر گردن او نباشد و خداوند کار او را در يک شب اصلاح ميفرمايد].

5- و خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما را قاسم بن محمد بن حسن بن حازم از کتاب خودش او گفت: حديث کرد ما را قاسم بن محمد بن حسن بن حازم از کتاب خودش او گفت: حديث کرد ما را عبيس ابن هشام از عبد الله بن جبله و او از ابراهيم بن مستنير و او از مفضل بن عمر جعفي): و او از ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام که فرمود: صاحب اين امر را دو غيبت است که يکي از آندو آنقدر بدرازا ميکشد که بعضي ميگويند مرد و و بعضي ميگويند کشته شد و بعضي ميگويند: رفت پس بجز اندکي از اصحاب او کسي بر امر او باقي نميماند و از جايگاهش هيچکس را از دوست و بيگانه اطلاعي نباشد مگر همان نوکري که بکارهاي آنحضرت ميرسد. و اگر در باب غيبت بجز همين يک حديث نقل نشده بود براي کسيکه تامل در آن کند کافي بود.

6- و بهمين سند از عبد الله بن جبله نقل شده و او از سلمه بن جناح و او از



[ صفحه 199]



حازم بن حبيب): که گفت: بخدمت ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام رسيدم عرض کردم: خداوند احوال شما را اصلاح فرمايد پدر و مادر من از دنيا رفته اند و حج بجا نياورده اند و خداوند روزي عنايت فرموده و احسان کرده است در باره نيابت حج از طرف آنان چه ميفرمائيد؟ فرمود: بکن که حج باو ميرسد. سپس فرمود: اي حازم از براي صاحب اين امر دو غيبت است که در دومي ظهور ميکند، پس اگر کسي بيايد و بتو بگويد که دستش را از خاک قبر او تکان داده است تصديقش مکن. [شرح: کنايه از مرگ آنحضرت است يعني اگر کسي بتو بگويد که من با دست خودم او را بقبر گذاشتن و خاک بر او ريختم باور مکن]. (حديث ما را عبد الواحد بن عبد الله او گفت: حديث کرد ما را احمد ابن محمد بن رباح زهري او گفت: حديث کرد ما را احمد بن علي حميري از حسن بن ايوب و او از عبد الکريم بن عمرو و او از ابي حنيفه سايق [32] و او از حازم ابن حبيب) که گفت: بحضرت ابي عبد الله عليه السلام عرض کردم: پدرم مرده است و او مردي بود از عجم و من ميخواهم از عوض او حج کنم و براي او صدقه بدهم نظر شما در اين باره چيست؟ فرمود: بکن که باو خواهد رسيد سپس بمن فرمود: اي



[ صفحه 200]



حازم صاحب اين امر را دو غيبت است و دنباله حديث مانند حديث سابق است.

7- احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده گفت: حديث کرد ما را محمد بن مفضل بن ابراهيم بن قيس و سعدان بن اسحاق بن سعيد و احمد بن حسين بن عبد الملک و محمد بن احمد بن حسن قطواني همگي گفتند: حديث کرد ما را حسن بن محبوب از ابراهيم [بن زياد] خارقي و او از ابي بصير که گفت: بابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام عرض کردم: ابو جعفر (امام باقر) عليه السلام ميفرمود قائم آل محمد را دو غيبت است که يکي از ديگري طولاني تر است. فرمود: آري و اين کار نخواهد شد تا آنکه بني فلان شمشير بروي همديگر بکشند و حلقه جنگ تنگ تر شود و سفياني ظاهر شو و گرفتاري بشدت برسد مردم را مرگي و کشتاري فرا گيرد که بحرم خدا و حرم رسولش صلي الله عليه و آله پناه برند.

8- عبد الواحد بن عبد الله گفت: حديث کرد ما را احمد بن محمد بن رباح او گفت: حديث کرد ما را احمد بن علي حميري او گفت: حديث کرد ما را حسن بن ايوب از عبد الکريم بن عمرو و او از علاء بن رزين و او از محمد بن مسلم ثقفي). و او از امام باقر ابي جعفر عليه السلام که شنيده است آنحضرت فرموده همانا قائم را دو غيبت است که در يکي از آن دو گفته ميشود: او مرد و معلوم نيست در کدام بيان قدم نهاد.

9- محمد بن يعقوب گفت: حديث کرد ما را محمد بن يحيي و احمد بن ادريس از حسن بن علي کوفي واو از علي بن حسان و او از عبد الرحمن بن کثير و او از مفضل بن عمر که گفت: شنيدم ابا عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: صاحب اين امر را دو غيبت است که در يکي از آن دو بسوي خانوده اش باز ميگردد و در ديگري گفته ميشود هلاک شد، در کدام بيابان پانهاد. گفتم: چون چنين شود چه بکنيم؟ فرمود:



[ صفحه 201]



اگر ادعا کننده اي ادعا کرد از او آن مطالب بزرگ را بپرسيد که مانند او پاسخ آنها را تواند داد. [33] .

[شرح: در کافي چنين است: هرگاه ادعا کننده اي مدعي امامت شد از او چيزهائي بپ رسيد که مانند او پاسخ آنها را تواند داد و مقصود از (مانند او) يعني کسيکه ادعاي امامت کند و در ادعايش صادق باشد، پايان شرح]. اينگونه حديث ها که ميگويند: قائم را دو غيبت است حديثهائي است که بحمد الله در نزد ما بصح پيوسته است و خداوند، گفتار امامان عليهم السلام را روشن فرموده و دليل و برهان راستگوئي شان را در همين روايات ظاهر ساخته است. امام غيبت اولي همان غيبت است که در آن سفيراني ميان امام و مردم بودند که از جانب آنحضرت منصوب شده بودند و آشکارا شخصا و عينا وجود داشتند و مطالب مبهم و حکمهاي مشکل و پاسخ هر پرسش پيچيده و مشکل با دست آنان از سوي آنحضرب بيرون ميامد و ايو همان غيبت کوتاه مدت بود و روزگارش گذشت و زمانش سپري شد. [34] و دومين غيبت همان است که سفيران و واسطه ها از ميان برداشته شدند بجهت کاري که خداي تعالي خواسته بود و بخاطر تدبيري که خداوند در ميان مردم بکار برد تا مدعيان اين امر از يکديگر جدا شوند و آزمايش بعمل آيد و زير و رو و غربال و تصفيه شوند چنانچه خداي عز و جل ميفرمايد: ما کان الله ليذر المومنين علي ما انتم عليه حتي يميز الخبيث من الطيب و ما کان الله ليطلعکم علي الغيب آل عمران 179- 178



[ صفحه 202]



(خدا افرادي را که بر طريقه شما ايمان دارند فرو نميگذارد تا آنکه نا پاک را از پاک جدا کند و خداوند شما رااز غيب آگاه نسازد) واکنون همان زمان است که فرا رسيده است. خداوند، ما را از ثابت قدمان بر حق قرار دهد و از افرادي باشيم که در غربال گرفتاري از غربال بيرون نشويم و اين است معني آنچه ميگوئيم آنحضرت را دو غيبت است و ما هم اکنون در دومين غيبت هستيم از خداوند ميخواهيم که فرج دوستان خود را از آن غيبت نزديک فرمايد و ما را در جايگاه برگزيدگانش و در رديف اشخاصي که از برگيزدگانش پيروي ميکنند و از افراد برگزيده اي که از آنان راضي است و آنان را براي ياري دينش و خليفه اش انتخاب فرموده است قرار دهد که او است ولي احسان و او است جواد منان.

10- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما را قاسم ابن محمد بن حسن [بن حازم] او گفت: حديث کرد ما را عبيس بن هشام از عبد الله ابن جبله و او از احمد بن حارث [35] و او از مفضل بن عمر و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام که فرمود: همانا صاحب اين امر را غيبتي است که در آن غيبت ميگويد: فقررت منکم لما خفتکم فوهب لي ربي حکما و جعلني من المرسلين الشعراء: 21) چون از شما بيمناک بودم فرار کردم پس پروردگار من بمن حکومت را ارزاني داشت و رسالتي بعهده من واگذار کرد).

11- محمد بن همام گفت: حديث کرد ما راجعفر بن محمد بن مالک او گفت: حديث کرد مرا حسن بن محمد بن سماعه و او از احمد بن حارث انماطي از مفضل ابن عمر و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلامکه فمود: حضرت قائم وقتي قيام کند فرمايد: (چون از شما بيمناک بودم گريختم).

12- حديث کرد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن يونس او گفت: حديث



[ صفحه 203]



کرد ما را احمد بن محمد بن رباح او گفت: حديث کرد مرا احمد بن علي حميري از حسن بن ايوب و او از عبد الکريم بن عمرو خثعمي و او از احمد بن حارث و او از مفضل بن عمر که گفت: شنيدم آنحضرت ميفرمود: (مقصود امام صادق بود) که ابو جعفر محمد ابن علي امام باقر عليه السلام فرمود: هنگاميکه قائم عليه السلام قيام کند فرمايد: چون از شما بيمناک بودم گريختم پس پروردگار من بمن حکومت ارزاني داشت و رسالتي بعهده من واگذار کرد. اين حديث ها مصداق همان است که فرمود در او شيوه اي از موسي است که او بيمناک و نگران بود.

13- حديث کرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث کرد ما را جعفر بن محمد بن مالک او گفت: حديث کرد مرا حسن بن محمد صيرفي [36] او گفت حديث کرد مرا يحيي بن مثني عطار از عبد الله بن بکير و او از عبيد بن زراره و اواز): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام که آنحضرت فرمود: مردم امامي را از دست خواهند داد که در موسم حج حاضر ميشود و آنان را بيند ولي آنان او را نبينند.

14- حديث کرد ما را محمد بن يعقوب از محمد بن يحيي و او از جعفر بن محمد و او از اسحاق بن محمد و او از يحيي بن مثني و او از عبد الله بن بکير و او از عبيد بن زراره که گفت: شنيدم ابا عبد الله (امام صادق) عليه السام ميفرمود: مردم امامشان رااز دست خواهند داد و او در مراسم حج حاضر ميشود و آنان را مي بيند ولي آنان او را نمي بينند.

15- حديث کرد ما را عبد الواحد بن عبد الله او گفت: حديث ما رااحمد ابن محمد بن رباح او گفت: حديث کرد ما را احمد بن علي حميري از حسن و او از عبد الکريم بن عمرو و او از ابن بکير و او از يحيي بن مثني و او از زراره که گفت:



[ صفحه 204]



شنيدم ابا عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: همانا قائم را دو گونه غيبت است که در يکي از آندو باز ميگردد و [در] ديگري معلوم نشود که در کجا است در موسم هاي حج حاضر ميشود ومردم را مي بيند ولي مردم او را نمي بينند.

16- حديث کرد ما را محمد بن يعقوب کليني از حسين بن محمد واو از جعفر بن محمد و او از قاسم بن اسماعيل واو از يحيي بن مثني و او از عبد الله بن بکير و او از عبيد بن زراره و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام که آنحضرت فرمود: قائم را دو گونه غيبت است که در يکي از آندو در موسم هاي حج حاضر ميشود و مردم را مي بيند ولي مردم او را در موسم نمي بينند. [37] .

17- حديث کرد ما را محمد بن همام- رحمه الله- او گفت: حديث کرد ما رااحمد بن مابنداذ او گفت: حديث کرد ما را احمد بن هلال از موسي بن قاسم ابن معاويه بجلي و او از علي بن جعفر): واواز برادرش موسي بن جعفر عليه السلام، علي بن جعفر گويد: بانحضرت عرض کردم: تاويل اين آيه چيست؟: قل ارايتم ان اصبح ماوکم غورا فمن ياتيکم بماء معين الملک: 30 (بگو اگر ديديد که چشمه آب شما فرو رفت چه کسي آب گوارا خواهد رساند)؟ فرمود: هرگاه امامتان را از دست داديد چه کسي براي شما امامي از نو خواهد آورد. (و حديث کرد ما را محمد بن يعقوب کليني از علي بن محمد و او از سهل بن زياد آدمي و او از موسي بن قاسم بن معاويه بجلي واو از علي بن جعفر واو از برادرش موسي بن جعفر عليه السلام که گفت: بانحضرت عرض کردم تاويل اين آيه چيست؟ و بقيه روايت مانند روايت 17 است جز آنکه فرمود: هرگاه امامي از شما پنهان شود چه کسي براي شما امام



[ صفحه 205]



نوي خواهد آورد.

18- حديث کرد ما را علي بن احمد بندنيجي از عبيد الله بن موسي علوي عباسي و او از محمد بن احمد قلانسي و او از ايوب بن نوح و او از صفوان بن يحيي واو از عبد الله بن بکير واو از زراره که گفت: شنيدم ابا جعفر (امام باقر) عليه السلام ميفرمود: همانا قائم را غيبتي است که خاندان او انکار ميکنند عرض کردم: چرا؟ فرمود: ميترسد و با دست خود اشاره بشکمش کرد. [شرح: خاندانش انکار ميکنند يعني خود آنحضرت راويا ولادتش را انکار ميکنند از ترس اينکه مبادا او را بکشند].

19- حديث کرد ما را علي بن احمد از عبيد الله بن موسي علوي و او از احمد ابن حسن [38] و او از پدرش و او از ابن بکير و او از زراره و او از عبد الملک بن اعين که گفت: شنيدم ابا جعفر (امام باقر) عليه السلام ميفرمود: قائم را پيش از آنکه قيام کند غيبتي است عرض کردم چرا؟ فرمود: ميترسد- و با دست خود اشاره بشکمش کرد- يعني از کشته شدن ميترسد.

20- و خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما را علي ابن حسن تيملي از عباس بن عامر بن رباح و او از ابن بکير و او از زراره که گفت: شنيدم ابا جعفر امام باقر عليه السلام ميفرمود: از براي آن پسر پيش از آنکه قيام کند غيبتي است و او همان است که ميراثش مطالبه ميشود، عرض کردم: چرا (غايب ميشود) فرمود ميترسد وبا دست خود اشاره بشکمش کرد يعني از کشته شدن.



[ صفحه 206]



[شرح: ظاهرا مقصود آنست که آنحضرت خودش ميراثش را مطالب ميکند].

21- و حديث کرد ما ا احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما را ابو محمد عبد الله بن مستورد اشجعي او گفت: حديث کرد ما محمد بن عبيد الله ابو جعفر حلبي او گفت حديث کرد ما را عبد الله بن بکير از زراره که گفت: شنيدم ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: همانا قائم را پيش از قيامش غيبتي است، عرض کردم: چرا؟ فرمود: ميترسد، و با دستش اشاره بشکمش کرد- يعني از کشته شدن. (خبر داد ما را محمد بن يعقوب کليني از محمد بن يحيي و او از جعفر بن محمد و او از حسن بن معاويه و او از عبد الله بن جبله و او از عبد الله بن بکير و او از زراره که گفت: شنيدم ابا عبد الله امام صادق (ع) ميفرمود: و حديث سابق را عينا نقل کرده است. [شرح: شيخ در کتاب غيبتش فرموده است پنهان شدن آنحضرت هيچ جهتي ندارد بجز آنکه بر جان خودش ميترسد که مبادا کشته شود و اگر جهتي غير از اين داشت جايز نبود که پنهان شود بلکه ميبايست سختي ها و آزارها را متحمل ميشد که درجات امامان و همچنين پيامران عليهم السلام با تحمل سختيهاي بزرگ در راه خدا بالا ميرود. اشکال: خداوند چرا مانع از کشته شدن آنحضرت نميشود و ميان او و کسيکه ميخواهد او را بکشد مانع ايجاد نميکند؟ جواب: اگر مقصود آنست که خداوند مردم را از کشتن آنحضرت منع کند بطوريکه منافات با تکليف نداشته باشد يعني مردم را از مخالفت با آن حضرت نهي کند و او را واجب سازد همه اينها را که خداوند تعالي انجام داده است. و اگر مقصود آنست که حقيتا ميان آنحضرت و دشمنانش حائل شود اين



[ صفحه 207]



چنين مانع شدن با تکليف منافات دارد و نقض غرض لازم ميايد زيرا غرض از تکليف آنست که مکلف مستحق پاداش گردد و اين چنين حائل شدن با آن استحقاق منافات دارد و چه بسا که در چنين منع که بزور انجام ميگيرد خلف را مفسده اي باشد که خدايرا نشايد چنان کند. مترجم گويد: اگر بگوئيم يک راه ايجاد مانع ميان آنحضرت و کسيکه ميخواهد او را بکشد همين است که او را از نظرها مخفي گرداند ديگر نيازي بتوجيه شيخ قدس سره نخواهد بود].

22- حديث کرد ما را محمد بن همام از جعفر بن محمد بن مالک او گفت: حديث کرد مرا احمد بن ميثم از عبيد الله بن موسي [39] و او از عبد العلي بن حصين ثعلبي و او از پدرش که گفت: در حج و يا عمره اي بخدمت ابا جعفر محمد بن علي (امام باقر) عليه السلام رسيدم و عرض کردم: سنم بالا رفته و استخوانم فرسوده شده است و نميدانم که آيا ديدار شما نصيبم خواهد شد يا نه؟ مرا وصيتي بکنيد و بفرمائيد که فرج کي است؟ فرمود: آن آواره رانده شده تک و تنها و جدا از خاندانش که خون پدرش باز گرفته نشده است و کنيه عمويش را دارد او است صاحب پرچمها و نامش نام پيغمبري است،



[ صفحه 208]



عرض کردم: دو باره بفرمائيد. پس آنحضرت کتاب چرمين و با صفحه اي خواست و در آن براي من نوشت. و

23- و حديث کرد از براي ما احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما را ابو عبد الله يحيي بن زکريا ابن شيبان از کتابش گفت: حديث کرد ما را يونس بن کليب او گفت: حديث کرد ما رامعاويه بن هشام از صباح او گفت: حديث کرد ما را سالم اشل از حصين تغلبي که گفت: حضرت ابي جعفر محمد بن علي (امام باقر) عليه السلام راملاقات کردم آنگاه مانند حديث پيش را نقل کرده بجز آنکه گويد: سپس کهان حضرت از سخنش فارغ شد نگاهي بمن کرد وفرمود: بياد گرفي [يا] برايت بنويسم؟ عرض کردم: ميل شما است پس تکه اي از چرم يا صفحه اي بخواست و آن رابراي من نوشت و بمن داد و حصين آن نوشته را براي ما بيرون آورد و خواند و سپس گفت: اين نوشته امام باقر است. [شرح از مجلسي: مقصود از پدري که خونش باز خواست نشده است يا امام حسن عسکري است و يا امام حسين و يا جنس پدر که شامل همه امامان است و اينکه فرمود عمويش را دارد شايد کنيه يکي از عموهاي آنحضرت ابو القاسم بودهاست و يا يکي از کينه هاي آنحضرت ابو جعفر ويا ابو الحسن و يا ابو محمد است واحتمال هست که مقصود از (المنکني بعمه) آن باشد که بخاطر عمويش جعفر. يعني از ترس او نام او بطور صريح برده نميشود و يا بکنايه گفته ميشود و نامش نام پيغمبري است، يعني پيغمبر ما و اين تعبير يا از راه تقيه است و يا از آن روي که از بردن نام آنحضرت نهي شده است].

24- حديث کرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث کرد مرا جعفر بن محمد بن مالک او گفت: حديث کرد مرا عباد بن يعقوب او گفت: حديث کرد مرا حسن بن حماد طائي از ابي الجارود و او از):



[ صفحه 209]



ابي جعفر محمد بن عي (امام باقر) عليه السلام که فرمود: صاحب اين امر همان کسي است که رانده شده آواره است (در بعضي از نسخه ها رانده شده تنها ضبط شده است) و خون پدرش باز خواست نشدهوکنيه عمويش را دارد واز خاوداه اش تک افتاده و نامش نام پيغمبري است.

25- حديث کرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما راحميد بن زياد کهاز کتابش براي او قرائت کردهبود او گفت: حديث کرد ما را حسن ابن محمد حضرمي او گفت: حديث کرد ما را جعفر بن محمد عليهما السلام): (و از يونس بن يعقوب و او از سالم مکي و او از ابي الطفيل گويد [40] عامر بن واثله مرا گفت: آنکس که شما بدنبالش در جستجوئيد و بارزويش هستيد فقط از مکه خروج ميکند و از مکه خروج نميکند تا آنکه آنچه را که دوست دارد به بيند هر چند که کارش بانجا انجامد که از شاخه هاي درخت تغذيه نمايد. چه کاي روشنتر و کدام راه بازتر از راهي است که امامان عليهم السلام در باره اين غيبت راهنمائي کرده اند و جل پاي شيعيانشان گذاشته اند تا با حالت تسليم و بدون اعتراض و اشکال و بدون شک و ترديد آن راه را به پيمايند؟ و آيا بااين بيان که در امر غيبت شده است بازروا است که شکي واقع شود؟ و روشن تر از اين در واضح بودن حق از براي صاحب غيبت و شيعيانش چيست؟

26- حديث کرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث کرد ما رااحمد بن مابنداذ او گفت: حديث کرد ما رااحمد بنهلال او گفت: حديث کرد ما را احمد بن علي قيسي از ابي الهيثم ميثمي): [41] .



[ صفحه 210]



از ابي عبد الله جعفر بن محمد عليهماالسلام که فرمود: هنگاميکه سه نام بدنبال هم آمد: محمد و علي و حسن چهارمي شان قائمشان خواهد بود (و در بعضي از نسخه ها چنين است: چهارمي شان همان قائم است).

27- محمد بن همام گفت: حديث کرد ما را عبد الله بن جعفر حميري او گفت: حديث کرد ما را محمد بن عيسي بن عبيد از محمد بن ابي يعقوب بلخي که گفت: ابا الحسن امام رضا عليه السلام ميفرمود: شما بزودي گرفتار خواهيد شد بچيزيکه سخنتر و بزرگتر است، به بچه اي که هنوز در شکم مادر باشد و به بچه اي شير خوار گرفتار خواهيد شد تا آنجا که گفته شود غايب شد و مرد، و ميگويند: ديگر امامي وجود ندارد در صورتيکه رسول خدا صلي الله عليه و آله غايب شد و غايب شد و غايب شد و اينهم من که بمرگ خودم از دنيا خواهم رفت. [شرح: شايد مقصود آن باشد که براي رسول خدا (ص) غيبت هاي متعددي بود مانند غيبتش در کوه حرا و شعب ابي طالب و غار تا آنکه بمدينه وارد شدند و ممکن است که بقرينه مقام فاعل فعل ها حذف شده باشد و مقصود بعضي از انبياء سلف باشد و شايد حضرت اسم آنان را فرموده ولي راوي بمنظور اختصار نقل نکرده است].

28- و حديث کرد مارا محمد بن همام او گفت: حديث کرد مارا احمد بن مابنذاذ و عبد اللهبن جعفر حميري آندو گفتند: حديث کرد ما را احمد بن هلال او گفت: حديث کرد ما را حسن بن محبوب زراد او گفت: امام رضا عليه السلام مرا فرمود: اي حسن در آينده نزديکي گرفتاري بي پايان و وحش زايي روي خواهد داد که همه دوستيها و صميميتها از ميا برود و در روايتي است که (همه دوستيه او صميميت ها ساقط شود) و اين بهنگامي است که شيعيان سومين فرزند مردا از دست بدهند که اهل زمين و آسمان برفتن او اندوهگين خواهند شد چه بسيار مرد و زن مومن که به از دست دادن او اسفناک و اندوهناک و حيران و



[ صفحه 211]



غمگين خواهند بود. سپس سربزير افکند آنگاه سر برداشت و فرمود: پدر و مادرم بفداي همنام جدم و کسيکه شبيه من و شبيه موسي بن عمران است نور افکن هائي که از شعاع نورانيت عالم قدس روشني ميگيرد در گريبان دارد تو گوئي او را مي بينم هنگاميکه مردم در نهايت نوميدي هستند که آوازي بگوششان ميرسد که دور و نزديک يکسان ميشنوند و آن آواز براي مومنين رحمت و براي کافران عذاب است. عرض کردم: پدر و مادرم بفدايت آن آواز چه خواهد بود؟ فرمود: در ماه رجب سه آواز برآيد نخستين آواز: (هان که لعنت خدا بر ستمکاران) و دومين آواز (اي گروه مومنان گرفتاري هولناک فرارسيد) و در آواز سوم دستي را (و در بيشتر نسخه ها: پيکري را) در پيشاپيش آفتاب مي بينند که آواز ميدهد: که خداوند بمنظور برانداختن ستمگران،فلاني را برانگيخت) اين هنگام است که گشايشي براي مومنان دست دهد و خداوند سينه هاي آنان را شفا بخشد وعقده هاي دلشان برطرف ميگردد. [شرح از مجلسي: شايد معناي (عليه جيوب النور) آن باشد که گريبانهاي نوراني افراد از مومنين کامل و فرشتگان مقرب و ارواح مرسلين از اندوه غيبت آن حضرت و حيران ماندن مردم درباره آنحضرت شعله ور ميشود واين بخاطر نور ايماني است که براي آنان از آفتاب هاي عوالم قدس ميتابد. و احتمال ميرود که مقصود از گريبانهاي نور، گريبانهاي منسوب بنور باشد يعني گريبانهائي که انوار فيض خدايتعالي از آن ميتابد و حاصل سخن آنکه بر قامت آنحضرت صلوات الله عليه لباسهاي قدسي و خلعت هاي رباني پوشانيده شده که از گريبان آن جامه ها انوار فضل وهدايت خدايتعالي فروزان است. و مويد اين معني روايت ديگري است از پيغمبر صلي الله عليه و آله که فرمود: (جلابيب النور) جلابيب جمع جلباب بمعني جامه اي است که سرا پاي بدن را بپوشاند.



[ صفحه 212]



و احتمال ميرود که (علي) در (عليه) تعليليه باشد، يعني ببرکت هدايت و فيض آنحضرت از گريبانهاي اشخاصي که پذيراي انوار قدسند، علوم و معارف رباني ساطع و درخشان است. پايان نقل از مجلسي. مترجم گويد: وجهي براي اين توجيهات نيست پس از آنکه امام رضا (ع) آنحضرت را بموسي بن عمران تشبيه فرموده است و بدنبال تشبيه وجه شبه رابيان فرموده يعني همانطور که موسي بن عمران را جيب نور بود و بمضمون ادخل يدک في جيبک تخرج بيضاء من غير سوء بانحضرت همين کرامت از طرف خداوند تعالي اعطا شده است].

29- محمد بن همام گفت: حديث کرد ما را جعفر بن محمد بن مالک او گفت: حديث کرد ما را محمد بن احمد مديني [42] اوگفت: حديث کرد مارا علي بن اسباط از محمد بن سنان و او از داود بن کثير رقي که گفت: بابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام عرض کردم: من بفدايت اين امر آنقدر بدرازا کشيد که دلها تنگ شد و ما دق مرگ شديم. فرمود: اينکار در آخرين مرحله نااميدي وسخت ترين مرتبه غم و اندوه انجام خواهد گرفت آواز دهنده اي از آسمان بنام امام قائم و نام پدرش آواز خواهد داد عرض کردم:فدايت شوم نامش چيست؟ فرمود: نام پيامبري است ونام پدرش نام وصيي. [شرح: تصريح نکردن بنام آنحضرت شايد بانجهت است که در ميان مردم شهرت نيابد].

30- و حديث کرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد مرا محمد بن علي تيملي از محمد بن اسماعيل بن بزيع و حديث کرد مرا بيش از يکنفر از منصور بن يونس بزرج [43] از اسماعيل بن جابر و او از):



[ صفحه 213]



ابي جعفر محمد بن علي (امام باقر) عليه السلام که فرمود: صاحب اين امر رادر يکي از اين دره ها غيبتي است- و با دست بسمت ذي طوي اشاره کرد- تا آنکه اندکي پيش از خروجش خدمتکار مخصوصش مي آيد و بعضي از ياران آن حضرت را ملاقات ميکند و ميگويد: شما در اينجا چند نفريد؟ نزديک بچهل نفر مرد. ميگويد: اگر صاحب خود را به بينيد چگونه خواهيد بود؟ ميگويند: بخدا قسم اگر دستور دهد که کوه ها را از جا بکنيم خواهيم کند. سپس سال بعد بنزد آنان ميايد و ميگويد: ده نفر از بزرگان و نيکان خود راتعيين کنيد آنان تعيين ميکنند پس او با آنان براه ميافتد تا آنکه بخدمت صاحبشان ميرسند و براي فردا شب بانان وعده ميدهد. سپس امام باقر عليه السلام فرمود: بخدا قسم گوئي او را مي بينم که پشت خود را بحجر تکيه داده و خدا را بحق خودش قسم ميدهد، و سپس ميگويد: اي مردم هر کس با من درباره خدا بحث و شنود بکند من از همه مردم بخدا سزوارترم، اي مردم هر کس با من درباره آدم بحث کند من سزاوارتر از همه بادمم، اي مردم هر کس با من در باره نوح محاجه کند من سزاوارترين مردم بنوحم، اي مردم هر کس با من در باره ابراهيم محاجه کند من سزاوارترين مردم بابراهيم هستم، اي مردم هر کس با من در باره موسي محاجه کند من اوليتر مردم بموسي هستم، اي مردم هر کس با من درباره عيسي محاجه کند من اوليتر مردم بعيسي هستم، اي مردم هر کس با من درباره محمد بحث کند من سزاورترين مردم به محمد هستم اي مردم هر کس با من درباره کتاب خدا بحث کند من سزاوارترين مردم بکتاب خدا هستم. سپس بمقام تشريف ميبرد و دو رکعت نماز در نزد مقام ميگذارد و خدا را بحق خودش سوگند ميدهد. سپس امام باقر عليه السلام فرمود: او است بخدا قسم همان مضطر(که خدا درباره اش ميفرمايد: آيا کيست آنکه پاسخ مضطر را بدهد و بدي را از ميان بردارد و شما را جانشينان روي زمين قرار دهد (النمل: 62) اين آيه در باره او و براي او



[ صفحه 214]



نازل شده است.

31- حديث کرد ما را علي بن احمد از عبيد الله بن موسي علوي او گفت: حديث کرد ما را محمد بن حسين بن ابي الخطاب از محمد بن سنان و او از ابي الجارود که گفت: شنيدم ابا جعفر (امام باقر) عليه السلام ميفرمود: آنان و تو براي هميشه اين چنين خواهيد بود تا آنکه خداوند از براي اين امر کسي را برانگيزاند که ندانند آفريده شده بود يا نه.

32- حديث کرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث کرد مرا جعفر بن محمد بن مالک از محمد بن حسين بن ابي الخطاب. و حديث کرده بود مرا عبد الله ابن جعفر حميري از احمد بن محمد بن عيسي و آن دو گفتند: حديث کرد ما را محمد بن سنان از ابي الجارود و او از). ابي جعفر امام باقر عليه السلام که فرمود: همواره بسوي يکي از ما گردنها را خواهيد کشيد و خواهيد گفت که او همين است ولي خداوند او را از ميان خواهد برد تا آنگاه که خداوند از براي اين امر کسي را برانگيزاند که ندانيد زائيده شده بود يا نه و آفريده شده بود يا نه.

33- حديث کرد ما را علي بن احمد از عبيد الله بن موسي و او از محمد بن احمد قلانسي و او از محمد بن علي و او از محمد بن سنان و او از ابي الجارود که گفت: شنيدم ابا جعفر (امام باقر) [44] ميفرمود: همواره چشمهاي شما نگران مردي است که ميگوئيد او همين است، مگر آنکه از ميان برود تا آنکه خداوند کسي را بر- ميانگيزاند که نفهميد تا آنوقت آفريده شده است يا نه.

34- حديث کرد ما را علي بن الحسين [45] او گفت: حديث کرد ما را احمد



[ صفحه 215]



ابن يحيي عطار او گفت: حديث کرد ما را محمد بن حسان رازي او گفت: حديث کرد ما را محمد بن علي [46] از محمد بن سنان و او از مردي که): از امام باقر (ع) نقل ميکند که آنحضرت فرمود: هميشه اين چنين بمانيد و روزگار بهمين نحو خواهد ماند تا آنکه خداوند از براي اين کار مردي را برانگيزاند که نفهميد آفريده شده است يا هنوز آفريده نشده است. اي گروه شيعه ايکه خدايتعالي يش نيروي تميز و تامل وتدبر کافي در سخنان ائمه عنايت فرموده است، آيا در اين حديث ها بيان آشکار و نور درخشان نيست؟ آيا در ميان امامان گذشته يکنفر هست که در ولادت او شک شود و در بود و نبودش اختلاف گردد وگروهي از امت در غيبتش باو معتقد شوند و در دوران غيبت او فتنه ها در دين روي دهد و افرادي در باره او متحير شوند و امام صادق عليه السلام صراحتا باو راهنمائي کرده باشد که بفرمايد هرگاه سه نام بدنبال هم آمد (محمد و علي و حسن) چهارمي شان قائم آنان خواهد بود؟ آيا کسي هست بجز اين اماميکه کمال دين بوسيله او و بدست او نهاده شده است و گزينش و آزمايش و تميز خلف باو و غيبت او شود و خاص و خالص صافي از شيعيان که بر ولايت او هستند بدست آيد از اين رهگذر که بر نظام او ايستادگي کنند و بامامتش اقرار نمايند و حق بودن او را و وجود او را و اينکه زمين از او خالي نمي ماند هر چند شخص او غايب باشد از براي خودشان دين الهي بدانند تا بانچه رسول خدا و امير المومنين و امامان عليهم السلام فرموده اند و پس از غيبت و نااميدي از او قيامش را با شمشير بشارت داده اند تصديق و ايمان و يقين داشته باشد. پس هر کس که بيان مي طلبد بيان را از گفتار يکايک ائمه عليهم السلام بخواهد تا او را بر افزاي در بياني که برهان از آن بدست ميايد ياري کند. خداوند،



[ صفحه 216]



ما را و همه برادران ما را از اهل پذيرش و اقرار قرار دهد و ما را از اهل انکار قرار ندهد و بصيرت و يقين و ثبات ما را بر حق و تمسک بان را بيشتر فرمايد که او است تنها توفيق دهنده و راهنماي حق و ياري دهنده. [47] .

35- خبر داد ما را محمد بن همام او گفت: حديث کرد ما را جعفر بن محمد ابن مالک او گفت: حديث کرد ما را عباد بن يعقوب او گفت: حديث کرد ما را يحيي بن سالم): از ابي جعفر امام باقر عليه السلام که فرمود: صاحب اين امر از همه ما در سن کمتر و در شخصيت خاموش تر است گفتم: اين کي خواهد شد؟ فرمود: هنگاميکه خبرگزاريها بيعت آ جوان را منتشر سازند در اينوقت هر صاحب قدرتي پرچمي بر افرازد پس منتظر فرج باشيد. در امامان راستين گذشته و اماماني که بنا حق دعوي امامت کرده اند کسيکه در کودکي يتيم شده باشد بجز اين امام کسي نيست اماميکه خداوند امامت و علم را باو عطا فرموده همچنانکه بعيسي بن مريم و يحيي بن زکريا کتاب و نبوت و علم و حکمت را در کودکي عطا فرمود. و دليل بر اين سخن فرمايش امام صادق عليه السلام است که فرمود او را بچهار پيغمبر شباهت است يکي از آنان عيسي بن مريم است زيرا باو حکم و نبوت و علم در کودکي عطا شد و باين نيز در کودکي امامت داده شد. و اينکه فرموده اند اين امر در کوچکترين ما از نظر سن و خاموشترين ما از نظر شخصيت خواهد بود دليل و شاهدي است بر اينکه همان او است زيرا در ائمه طاهرين و در غير ائمه از مدعيان دعاوي باطل کسي نيست که امر امامت در سن آنحضرت باو داده شده باشد زيرا همه آنانکه امامت بانان رسيده است از امامان



[ صفحه 217]



راستين و افراديکه براي آنان ادعاي امامت شده است از نظر سن از آنحضرت بزرگتر بوده اند. سپاس خدائيرا که بوسيله کلماتش احقاق حق ميکند و دنباله کافران را قطع ميکند.

36- حديث کرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث کرد ما را احمد بن مابنداذ او گفت: حديث کرد ما را احمد بن هلال از اميه بن علي قيسي [48] او گفت: بابي جعفر محمد بن علي الرضا عليهما السلام (امام جواد) عرض کردم جانشين تو پس از تو کيست؟ فرمود: فرزندم علي ودو فرزندان علي، سپس اندکي سربزير افکند آنگاه سر بر داشت سپس فرمود: همانا حيرتي پيش خواهد آمد. عرض کردم: چون چنين شود بکجا بايد روي آورد؟ آنحضرت اندکي خاموش ماند و سپس فرمود: هيچ جا، و سه بار اين کلمه را تکرار کرد، من سئوالم را ديگر باره پرسيدم فرمود: بمدينه گفتم کداميکه از مدينه ها (يعني شهرها) فرمود: همين مدينه خودمان مگر مدينه اي بجز اين هست؟ احمد بن هلال گويد: محمد بن اسماعيل بن بزيع بمن گفت من بودم که اميه بن علي قيسي از امام جواد ميپرسيد و آنحضرت بهمين پاسخ پاسخش داد. و حديث کرد ما را علي بن احمد و گفت: حديث کرد ما را عبيد الله بن موسي از احمد بن حسين [49] و او از احمد بن هلال و او از اميه بن علي قيسي) مانند همين روايت را.

37- حديث کرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث کرد مرا ابو عبد الله محمد بن عصام او گفت حديث کرد ما را ابو سعيد سهل بن زياد آدمي او گفت حديث



[ صفحه 218]



کرد ما را عبد العظيم بن عبد الله حسني): از ابي جعفر محمد بن علي الرضا (امام جواد) عليهما السلام که او شنيده است که آنحضرت ميفرموده: زمانيکه فرزندم علي بميرد چراغ ديگري پس از او نمايان ميشود و سپس پنهان ميگردد، پس واي بر کسيکه شک نمايد و خوشا بغريبيکه دين خود را برداشته و فرار کند، سپس بدنبال اين پنهان شدن پيش آمدهائي روي دهد که بر پيشاني ها نق پيري نشيند و کوههاي سخت و سنگين از جاي کنده شود. [شرح: کنده شدن کوهها يا کنايه از عظمت حادثه است و يا اشاره به سست شدن ايمان هاي استوار مردم]. از مولف: کدام حيراني از اين حيرت بالاتر است که مردم بسيار و گروه فرواني از زير بار اين امر بدر رفته اند و بجز اندکي بر آن باقي نمانده زيرا مردم بشک افتاده اند و يقينشان ضعيف گشته و کمتر کسي است که ثابت قدم مانده باشد بر گرفتاري سختي که از براي افراد مخلص و بردبار و ثابت قدم و راسخين در علم آل محمد پيش آمده است آنانيکه همين حديثها را روايت کرده اند و بمقصود ائمه در اين روايات آشنا هستند و معناهائي را که اشاره فرموده اند درک ميکنند کسانيکه خداوند، نعمت ثبات قدم بانن ارزاني داشته و آنان را با يقين سرافراز فرموده است و سپاس خدايرا که پروردگار جهانيان است.

38- حديث کرد ما را محمد بن يعقوب کليني او گفت: حديث کرد ما را محمد بن يحيي از احمد بن ادريس [50] و او از محمد بن احمد و او از جعفر بن قاسم و او از محمد بن وليد خزار و او از وليد بن عقبه و او از حارث بن زياد و او از شعيب و او از ابي حمزه که گفت:



[ صفحه 219]



بخدمت ابي عبد الله امام صادق عليه السلام رسيدم عرض کردم: صاحب اين امر شمائيد؟ فرمود: نه. عرض کردم: پس فرزندت؟ فرمود نه. عرض کردم: پس فرزند فرزندت؟ فرمود: نه. عرض کردم: پس کيست؟ فرمود: کسيکه آن را (يعني زمين را) پر از عدل ميکند هم چنانکه از ستم و تعدي پر شده باشد او در زمان فترت امامان تشريف مياورد هم چنانکه پيغمبر در دوران فترت پيامبران برانگيخته شد. [51] [شرح: دوران فترت دوراني است که پيامبران خدا از دنيا رفته باشند و جانشينان آنان نيز در دسترس مردم نباشند و خلاصه چراغ دعوت انبياء خاموش باشد بنابراين، معناي دوران فترت امامان نيز واضح و روشن است].

39- حديث کرد ما را محمد بن يعقوب او گفت: حديث کرد ما را علي بن محمد از بعضي از رجال خود و او از ايوب بن نوح و او از): ابي الحسن سوم (حضرت هادي) [52] نقل ميکند که آنحضرت فرمود: هنگامي که علم شما از ميان شما برداشته شود منتظر فرج از زير قدمهايتان باشيد. [شرح: علم را اگر با دو حرکت بخوانيم بمعناي نشانه است که کنايه از امام است که راهنماي بحق است و اگر با سکون بخوانيم بمعناي دانش است و کنايه از آنکه دانشمندان از ميان شما ميروند و مردم در ضلالت و جهالت ميمانند و انتظار فرج از زير قدمها کنايه از نزديک بودن آن است. و مجلسي فرمايد: که معناي روايت آن است که نا چار شما بايد بانتظار فرج باشيد هر چند دور باشد و يا آنکه مقصود از فرج، احدي الحسنيين است . مترجم گويد: ظاهرا مراد ايشان از احدي الحسنيين آنست که يا حقيقتا فرج حاصل ميشود و يا آنکه به ثواب انتظار فرج نائل خواهد شد].

40- محمد بن يعقوب گفت: حديث کرد ما را ابو علي اشعري از محمد بن



[ صفحه 220]



حسان و او از محمد بن علي و او از عبد الله بن قاسم و او از مفضل بن عمر): و او از ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام که از آنحضرت پرسش شد از معناي آيه شريفه فاذا نقر في الناقور (زمانيکه بصور دميده شود) فرمود: همانا از ما امامي در پشت پرده خواهد بود و آنگاه که خداوند عز ذکره بخواهد که امر او را اظهار کند در دل او نکته و اثري ظاهر ميشود پس او نمايان گشته و بامر خدا قيام ميکند فرمايد: خداوند دل امام را بصور تشبيه فرموده و آنچه در آن القاء و الهام ميشود بدميدان در صور تشبيه کرده است (و نکت) اثري است که در زمين بواسطه کشيدن چوب و مانند آن پيدا ميشود].

41- حديث کرد ما را محمد بن يعقوب او گفت: حديث کرد ما را عده اي از اصحاب ما از احمد بن محمد و او از حسن بن علي وشاء و او از علي بن ابي حمزه [او از ابي بصير] و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام که آنحضرت فرمود: صاحب اين امر را بناچار غيبتي است و در غيبتش بناچار عزلتي و طيبه چه منزلگاه خوبي است و بخاطر سي نفر وحشتي آنجا نيست. [شرح از مجلسي: طيبه نام مدينه طيبه است و از اين روايت استفاده ميشود که آنحضرت را غالبا در مدينه و اطراف آن منزل و ماوا است يا هميشه و يا در غيبت صغري و بعضي ها احتمال داده اند که طيب نام محل مخصوصي است که آن حضرت با يارانش آنجا تشريف دارند ولي شاهدي بر اينمطلب نيست. و مويد احتمال اول روايتي است که کافي از ابي هاشم جعفري نقل ميکند که در ضمن حديثي گويد بابي محمد (امام عسکري) عليه السلام عرض کردم: اگر براي شما پيش آمدي شد او را در کچا چويا شوم؟ فرمود: در مدينه و اينکه فرمود: و ما بثلاثين من وحشه يعني سي نفر از نوکران و خاصان آنحضرت که



[ صفحه 221]



هستند چون با يکديگر مانوسند وحشتي ندارند. و احتمال هست که (با بمعناي (مع) باشد، يعني آنحضرت بهمراه سي نفر که در اطرافش هستند وحشت نميکند. سپس علامه مجلسي فرموده که بعضي ها گفته اند که اين روايت مخصوص زمان غيبت صغري است. و در غيبت شيخ است که: لابد في عزلته من قوه يعني در دوران عزلت آنحضرت را بايد نيرو و مددي بوده باشد].

42- خبر داد ما را محمد بن يعقوب از عده اي از رجال خودش و آنان از احمد بن محمد و او از علي بن حکم و او از ابي ايوب خزاز و او از محمد بن مسلم که گفت: شنيدم ابا عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: اگر از صاحب شما خبر رسيده که غايب شده است غيبت راانکار نکنيد. (حديث کرد ما را محمد بن يعقوب او گفت: حديث کرد ا را علي بن ابراهيم ابن هاشم از محمد بن ابي عمير و او از ابي ايوب خزاز و او از محمد بن مسلم) مانند همين روايت را.

43- حديث کرد ما را علي بن حسين [مسعودي] او گفت: حديث کرد ما را محمد بن يحيي عطار او گفت: حديث کرد ما را محمد بن حسان رازي ازمحمد بن علي کوفي و او از حسن بن محبوب و او از عبد الله بن جبله و او از علي بن ابي حمزه و و از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام که آنحضرت فرمود: اگر قائم قيام کند مردم بانکارش برخيزند زيرا او بقيافه جوني رشيد بسوي آنان باز ميگردد و کسي در عقيده باو ثابت نمي ماند مگر آنکس که خداوند در عالم ذر نخستين، پيمان از او گرفته باشد. و در غير اين روايت است که آنحضرت فرمود: از بزرگترين گرفتاريها آنست



[ صفحه 222]



که صاحبشان بقيافه جوان بر آنان خروج ميکند در صورتيکه آنان چنين مي پندارند که بايد پيرمرد فرتوتي باشد. [شرح: در روايت کلمه (شاب موفق) است و مجلسي فرموده است مقصود از موفق يعني جواني که اعضايش و اخلاقش در کمال اعتدال باشد يا آنکه کنايه از آنست که آنحضرت مانند اواسط دوران جواني بلکه پايان چواني مينمايد و اينگونه جوان را موفق گويند براي آنکه جوان در اين سالها بتحصيل کمالات موفق ميشود].

44- محمد بن همام گفت: حديث کرد ما را جعفر بن محمد بن مالک او گفت: حديث کرد مرا عمر بن طرخان او گفت: حديث کرد ما را محمد بن اسماعيل از علي ابن عمر بن علي بن حسين عليهما السلام و او از): ابي عبد الله جعفر بن محمد عليهما السلام که آنحضرت فرمود: از فرزندان من آنکه قائم است باندازه عمر حضرت خليل که يکصد و بيست سال است عمر ميکند و تا اينمقدار قابل درک است سپس غيبتي در دهر (بروزگار دراز) خواهد نمود و بقيافه جوان رشيد سي و دو ساله ظهور ميکند تا آنجا که گروهي از مردم از اعتقاد باو باز ميگردند، و او زمين را پر از عدل و داد ميکند همانطور که از ستم و تجاوز پر شده باشد. [مترجم گويد: روايت باين نحو که ما ترجمه کرديم معناي صحيح دارد و نيازي نيست بانکه گوئيم در روايت تقديم و تاخيري از ناحيه راوي و يا کاتب شده است چنانچه بعضي از محققين فرموده است که جمله (حتي يرجع عنه طائفه من الناس) بدنبال (يغيب غيبه في الدهر) بوده است زيرا بنابر آنچه ما معني کرديم علت بازگشت مردم از آنحضرت همين است که او را پس از سالهاي دراز بصورت جوان مشاهده ميکنند چنانچه در روايت پيش نيز اشاره شد که يکي از بزرگترين ابتلائات و آزمايش مردم ظهور آنحضرت بقيافه شاب موفق است].



[ صفحه 223]



در اين فرمايش ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام موجب اعتبار و وسيله باز داشت از کوري و شک و ريب هست و هشداري است از براي سهو کننده و غافل و راهنمائي براي سر سخت هاي حيران. آيا آنچه از مقدار عمر و حاليکه قائم عليه السلام بهنگام ظهورش در آن حال خواهد بود بيان شده که بصورت جواني ظهور خواهد کرد براي صاحبان خرد کفايت نميکند و براي خردمند بينا سزاوار نيست که اينمدت بنظرش طولاني بيايد و در امر الهي پيش از رسيدن وقتش و سر رسيد روزهايش شتاب کنند و در وقتي که ذکر شده و فرموده اند که آنحضرت پس از پايان آن مدت ظهور ميکند تغييري ندهد [53] زيرا آنچه از ايشان عليهم السلام در باره وقت روايت شده است از آنچهت است که شيعه را آرامشي باشد [54] و امر را در نظر شيعه نزديک نشان دهند زيرا خودشان فرموده اند که ما وقت تعيين نميکنيم و هر کس که از ما وقتي را روايت کند او را ت صديق نکنيد و نترسيد از اينکه او راتکذيب کنيد و بگفتارش عمل نکنيد. و وظيفه مومنين آنست که بهر آنچه از ناحيه امامان رسيده تسليم باشند که آنان بهتر ميدانند که چه فرموده اند زيراکسيکه تسليم بامر آنان شد و يقين کرد که حق همانسن سعاتمند خواهد شد و دينش سالم خواهد ماند و کسيکه با آنن معارضه کند و شک نمايد و مخالفت کند وبر خدايتعالي از پيش خود نسبتي دهد و اختيار کند، جز آنکه از



[ صفحه 224]



نسبتي که بخدايتعالي از پيش خود داده جلوگيري شود و اختيارش از بين برود و بمراد و خواسته دلش نرسد و بانچه که دوست دارد نرسد [55] وبر حيرت وگمراهي و شک و حيرت و سرسختي وانتقال از مذهبي بمذهب ديگر واز گفتاري بگفتار ديگر گرفتار شود نتيجه اي نداشته و سر انجام کارش بزيانکاري خواهد کشيد. و همانا اماميکه در نزد خداي عز و جل چنين منزلتي دارد که بوسيله او انتقام خودش و دينش و اوليائش را ميگيرد و وعده ايکه برسولش داده تا دينش را بر همه اديان پيروز گرداند هر چند مشرکان را خوش نيايد و تا آنکه بر روي زمين بجز دين خالص او نباشد بوسيله او و بدست او انجام گيرد چنين امامي سزاوار است که مردم جاهل مقام و منزلت او را ادعا نکنند و کسي از مردم با ادعا نمودن اين مقام از براي غير آنحضرت خود را گمراه نکند، و با اقتداء بغير آنحضرت خود را هلاک نکند که خود را بمهلکه انداخته و باتش وارد نموده است. پناه بخدا ميبريم از آن و از او ميخواهيم که با رحمت خود ما را از عذاب آتش رهائي بخد.

45- حديث کرد ما را علي بن حسين او گفت: حديث کرد ما را محمد بن يحيي عطار او گفت: حديث کرد ما را محمد بن حسان رازي او گفت: حديث کرد ما را محمد بن علي کوفي از ابراهيم بن هاشم و او از حماد بن عيسي و او از ابراهيم ابن عمر يماني و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام که آنحضرت فرمود قائم قيام ميکند در حاليکه بگردنش از هيچکس بيعتي نباشد.

46- حديث کرد ما را محمد بن يعقوب او گفت: حديث کرد ما را محمد ابن يحيي از احمد بن محمد و او از حسين بن سعيد و او از ابن ابي عمير و او از هشام بن سالم و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام که فرمود: قائم قيام ميکند در حاليکه



[ صفحه 225]



هيچکس را بگردن او نه عقدي است و نه پيماني و نه بيعتي.

از جمله چيزهائيکه موضوع غيبت را تاکيد ميکند و گواهي است بر حقانيت و وجود آن و بر حيرتي که بمردم در آن غيبت دست ميدهد و بر آنکه غيبت يک نوع ابتلا است که بناچار بايد رخ دهد و کسي از آن نجات نمي يابد مگر آنکه بر سختي ابتلاء ثابت قدم باشد رواياتي است که از امير المومنين عليه السلام دراين باره رسيده است بدين قرار:

1- حديث کرد ما را باين حديث علي بن الحسين او گفت: حديث کرد ما را محمد بن يحيي عطار او گفت: حديث کرد ما را محمد بن حسان رازي از محمد ابن علي کوفي و او از محمد بن سنان و او از ابي الجارود و او از مزاحم عبدي و او از عکرمه بن صعصعه واو از پدرش که گفت: علي عليه السلام ميفرمود اين شيعه همواره همچون گله بز خواهند بود که براي ستمگر زورگو بي تفاوت است که دست روي کداميکه ميگذارد (همچون قصاب در انتخاب بز از گله براي سربريدن) نه جايگاه بلندي خواهند داشت که بان پناهنده شوند و نه پشتيباني که در کارهاشان بان دلگرم باشند.

2- و خبر داد ما را علي بن الحسين با سند خودش از محمد بن سنان و او از ابي الجارود که گفت: حديث کرد ما را ابو بدر از عليم و او از سليمان فارسي- خداي تعالي رحمتش کند- که او گفت: مومنين همواره همچون بزهاي يکنواخت باشند که ستمگر زورگو را بي تفاوت است که دست اش را بر کدامين نهد نه در ميانشان جايگاه بلندي است که بان پناهنده شوند و نه پشتيباني که کارشان را بدلگرمي آن انجام دهند.

3- و بهمين سند از ابي الجارود روايت است و او از عبد الله شاعر يعني



[ صفحه 226]



ابن عقبه [56] روايت ميکند که گفت: شنيدم علي عليه السلام ميفرمود گوئي شما را مينگرم که همچون شتري که بدنال چراگاه ميگردد در گردش هستيد ونخواهيدش يافت اي گروه شيعه.

4- و بهمين سند از ابن سنان و او از يحيي بن المثني [عطار] و او از عبد الله بن بکير و روايت کرده آن را حکم [57] از): ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام که آنحضرت فرمود: چگونه خواهيد بود هنگاميکه بالا برويد و کسي را نيابيد و باز پس آئيد و کسي را نياابيد؟.

5- حديث کرد ما را عبد الواحد بن عبد الله او گفت: حديث کرد ما را محمد ابن جعفر قرشي او گفت حديث کرد مرا محمد بن الحسين بن ابي الخطاب او گفت حديث کرد مرا محمد بن سنان از ابي الجارود و او از): ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام که از آنحضرت شنيده است که ميفرموده است آنقدر بايد بانتظار باشيد تا همچون رمه بزهاي وحشت زده شويد که قصاب را تفاوت نکند که دست بر روي کداميکه بگذارد نه جايگاه بلندي داشته باشيد تا بدان پناهنده شويد و نه پشتيباني که کارهايتان را بدلگرمي آن انجام دهيد. آيا اين حديث ها- خدا شما را رحمت کند- بجز آنست که دلالت دارد بر غايب شدن صاحب حق و او است همان جايگاه بلندي که شيعه بان پناهنده ميشود و سپس دلالت دارد بر غايب شدن سببي که براي آنحضرت نصب شده بود تا ميان او و شيعيانش واسطه باشد و هم او است آن پشتيباني که شيعيان در کارهاشان باو دلگرم بودند که در حال غيبت کارهاي شيعيان را بامامشان ميرساندند، اماميکه همان جايگاه بلند پايه شيعيان است و هنگاميکه اين سبب نيز برداشته شد همچون بزهاي يکنواخت شدند و تا آن واسطه ها بودند باعث رسيدن پيام و راهنمائي تدبير



[ صفحه 227]



کافي بودند تا آنکه خداوند تدبير خود را جاري ساخت و تقديرات خويش را عملي کرد که در اين زمانيکه ما هستيم با آنکه امام غايب است آن وسايل نيز برداشته شده است تا آنکس که خالص شدني است خالص شود و آنکس که هلاک شدني است بهلاکت رسد و آنکه نجات يافتني است نجات يابد وسيله ثابت بودن در حق و بيرون راندن شک و ترديد از دل خود و يقين داشتن بانچه از ائمه عليهم السلام رسيده است و فرموده اند که بناچار بايد اين اندوه پيش بيايد و سپس هر وقت که خدا بخواهد بر کنار شود نه هر وقت که مردم بخواهند و آنان پيشنهاد کنند. خداوند، ما و شما را اي گروه شيعه مومنين که بريسمان خدا دست داريد و دستور او را گردن نهاده ايد از آنان قرار دهد که از فتنه غيبت نجات يافته اند غيبتي که هر کس امامي اختيار کرد و باختيار پروردگارش راضي نشد و در تدبير خداي سبحان شتابزدگي نشان داد و آنچنانکه مامور بود صبر نکرد هلاک گرديد، خداوند ما و شما را از گمراهي پس از راهيابي در امان دارد که او است خداي ولي توانا. اين بود پايان آنچه از روايات غيبت در نزد من حاضر بود و اين اندکي است از روايات بسياريکه مردم روايت کرده اند و در نزدشان محفوظ است وخدا است ولي توفيق.


پاورقي

[1] در النهاية: ماده ي (نوم) گويد: در حديث علي عليه السلام است که آن حضرت به ياد آخر زمان و فتنه هايش افتاد سپس فرمود: بهترين اهل آن زمان هر مؤمني است که نومه باشد بر وزن همزه يعني کسي که به يادش نباشند و اعتنايش نکنند و گفته شده که معنايش کسي است که در اجتماع بد و بدان را نشناسد و گفته شده که نومه (با حرکت واو) به معناي پرخواب است و اما آنچه به معناي از ياد رفته در اجتماع است آن (نومه) با سکون واو است و از قبيل اول است حديث ابن عباس که به علي عليه السلام عرض کرد: نومه چيست؟ فرمود: کسي که به هنگام فتنه خاموش است و چيزي از او برور نکند.

[2] در بعضي از نسخه ها چنين است:(از غمره دختر اوس که گفت: حديث کرد مرا جدم حصين از عبدالرحمن و او از پدرش - تا آخر) و روشن نشد که نام اين زن غمره است يا عميرة ولي ظاهرا جدش همان حصين بن عبدالرحمن بن عمرو بن سعد بن معاذ اشهلي است که در التقريب و التهذيب عنوان شده است.

[3] در بعضي از نسخه ها (و احتيال و قياس مشتبه) است يعني: حيله و قياس شبهه ناک.

[4] ظاهرا او همان ابن فضال تيملي معروف باشد.

[5] در بعضي از نسخه ها (غمرة دختر اوس) است و هيچکدام از اين دو نام را در جائي نديده ام.

[6] عبدالله بن ضمره ي سلولي مردي است ثقه و درالتقريب است که عجلي او را توثيق کرده است.

[7] کعب الاحبار کعب بن ماتع حميري است که کنيه اش ابا اسحاق است و نيز ثقه است (التقريب).

[8] تقدم اسلام علي (ع) مورد قبول همه ي مورخين است جز اينکه بعضي از مفرضين و يا نادانان گفته اند که چون سن آن حضرت کم بود اسلامش قابل توجه نيست.

[9] گذشت که او عمرو بن سعد بن معاذ اشهلي است و چون در نسمه ي علامه ي مجلسي به غلط عمر بن سعد نوشته شده بود شارح خبر گمان کرده است که او عمر بن سعد بن ابي وقاص است و از اين رو گفته است (که اين خبر با آنکه تصحيف شده و الفاظش نيز به غلط ضبط شده است و سندش به بدترين خلق خدا عمر بن سعد مي رسد با اين همه ان را از آن جهت نقل کردم که از امام قائم خبر مي دهد تا معلوم شود که دوست و دشمن بر وجود آن حضرت متفقتند) با اينکه عمر بن سعد در آن روز طفل نابالغي بوده و لياقت چنين خطاب را نداشته و لذا گاهي که اميرالمؤمنين (ع) در دوران خلافتش که به مناسبتي از او نام برده است از او تعبير به (جر و يعني توله سگ) فرموده است.

[10] عبارت روايت (في سنة اظهار غيبة المتغيب من ولدي) است که به غيبت کبري ترجمه شد و اين معنا را از هيئت متغيب استفاده کرديم که به جاي آن غيبة الغائب من ولدي نفرموده است و کثرة المباني تدل علي کثرة المعاني.

[11] عبارت متن (شراة) است و از آن رو به خوارج ترجمه شد که آنان چنين مي پندارند که جان خود را به رضاي خدا فروخته اند.

[12] سال وفات امام حسن عسکري (ع) است.

[13] در بعضي از نسخه ها (محمد بن مابندار) است.

[14] گويا او ابوجعفر بن محمد بن مالک باشد. و در بعضي از نسخه ها به جاي محمد بن مالک (احمد بن هلال) است.

[15] مقصود عبدالله بن يحيي کاهلي است چنانچه در کافي در کتاب ايمان و کفر باب التراحم و التعاطف تصريح کرده است.

[16] از عبدالرحمن مقصود: عبدالرحمن بن ابي تجران است و از خشاب مقصود: حجاج خشاب است چنانچه در کمال الدين به هر دو تصريح کرده است.

[17] علي بن الحسين همان مسعودي معروف و يا علي بن بابويه است ظاهرا و محمد بن يحيي همان محمد بن يحيي عطار قمي است که مشهور است و محمد بن حسان رازي عبارت است از ابوجعفر زينبي و يا زيني و محمد بن علي کوفي يعني ابوسمينه ي صيرفي که در رجال عنوان شده است و او کتاب عيسي بن عبدالله بن محمد هاشمي را روايت مي کند و او از پدرش عبدالله ابن محمد و او از جد پدرش عمر بن علي و او از اميرالمؤمنين عليه السلام.

[18] کافي ج 1 ص 342 با اختلافي در لفظ حديث.

[19] ظاهرا مقصود از دو مسجد، مسجد الحرام و مسجد النبي باشد و محتمل است که مقصود مسجد کوفه و مسجد سهله بوده باشد.

[20] او علي بن حسن طاطري واقفي است و موثق است چنانچه در مرآة گفته است و در بعضي از نسخه ها علي بن الحسين نوشته شده است.

[21] مجلسي (ره) را در جمله ي آخر روايت توجيهي است که با توجه به ترجمه اي که ما کرديم نيازي به آن نيست، به متن عربي مراجعه شود.

[22] مقصود ابي عبدالله قرشي است که شرحش خواهد آمد.

[23] در پاره اي از احاديث به جاي (شباهت) کلمه ي (سنت) است يعني روش.

[24] در کمال الدين چنين است: (همان در قائم 4 روشي از يوسف است) و علامه ي مجلسي فرموده است: اينکه امام فرموده: (فرزند کنيز سياه چهره) با بسياري از روايات که مادر آن حضرت را توصيف فرموده است مخالف است مگر آنکه بگوئيم مقصود اين روايت يکي از مادربزرگهاي آن حضرت است و يا آنکه مقصود از مادر، دايه ي آن حضرت باشد.

[25] مقصود احمد بن حسين بن سفيد بن عثمان ابا عبدالله قرشي است.

[26] در بعضي از نسخه ها به جاي (شباهت) کلمه ي (سنت) به معني روش است.

[27] در بيشتر نسخه ها در اين مورد و موارد آينده به جاي کلمه ي (سنت) به معناي روش کلمه ي (شبه) نوشته شده است و هر دو تعبير صحيح است گرچه مصنف در ذيل حديث 12 از فصل آينده کلمه ي سنت را انتخاب کرده است.

[28] عباد بن يعقوب همان است که در رجال به عنوان رواجني است و کتاب اخبار المهدي از او است و يحيي بن يعلي همان است که در تهذيب التهذيب به عنوان آسلمي گفته شده است.

[29] در کافي چنين است و ظاهرا صحيحش: (حسين بن محمد بن عامر) باشد.

[30] احمد بن هلال عبرتائي به سال 180 متولد و به سال 267 وفات کرده است و تقريبا پنجاه سال پيش از ولادت حضرت قائم (ع) اين حديث را شنيده است.

[31] سند اين روايت مضطرب است و اشکال دارد زيرا علي بن حسن تيملي از علي بن مهزيار متاخر است ولي ابن ابي نجران از ابن مهزيار متقدم است گوئي در سند تصحيفي شده است و صحيحش چنين باشد: (حديث کرد ما را عبدالرحمن بن ابي نجران و علي بن مهزيار از...

[32] او سعيد بن بيان و کنيه اش ابوحنيفه و لقبش سابق الحاج است زيرا از کوفه حاجيان را به همراه خود به مکه مي برد و از وليد بن صبيح روايت شده است که او گفت به امام صادق عليه السلام عرض کردم که ابي حنيفه هلال ذي الحجه را در قادسيه ديده و عرفه را با ما بود فرمود عباداتش درست نيست، نجاشي او را عنوان کرده و گفته است که ابو حنيفه ي سائق الحاج همداني ثقه است و از امام صادق (ع) روايت کرده است و او را کتابي است که عده اي از اصحاب ما آن را روايت کرده اند.

[33] در کافي ج 1 ص 34 در اين روايت مي فرمايد صاحب اين امر را دو غيبت است يکي از آن دو چنين است که از آن غيبت به سوي خانواده اش باز مي گردد، مترجم گويد: ظاهرا مقصود آن است که با خانواده اش رفت و آمد دارد نه آنکه خبرش به آنان مي رسد چنانچه احتمال داده شده است.

[34] از اين جمله استفاده مي شود که تأليف اين کتاب پس از وفات علي بن محمد سمري بوده است که به سال 329 ماه شعبان اتفاق افتاد.

[35] همان انماطي واقفي است و کتابي نيز دارد.

[36] در کمال الدين چنين است ولي در کافي (اسحاق بن محمد صيرفي) است.

[37] در کافي کلمه ي (فيه) را که به معناي (در موسم) ترجمه شد ندارد.

[38] ظاهرا او احمد بن حسن بن علي بن فضال است که کنيه اش ابي عبدالله و يا ابي الحسين است فطحي مذهب و موثق است ودر بعضي از نسخه ها (احمد بن الحسين) است و او ظاهرا (احمد بن الحسين بن سعيد قرشي) باشد.

[39] احمد بن ميثم از ثقات کوفيان و از فقهاء آنان است و ظاهرا عبيدالله بن موسي همان عيسي کوفي باشد و عبدالاعلي بن حصين تغلبي يا ثعلبي را در جائي نيافتم فقط در انساب سمعاني عبدالاعلي بن عامر ثعلبي است که به ثعلبيه که يکي از منزلگاه هاي حاجيان در بيابان است منسوب است، و او را در التقريب عنوان کرده و گفته است که راستگو است.

و حصين بن عامر در الجامع عنوان شده است و گفته است که کنيه اش اباالهيثم کلبي کوفي است و او را از اصحاب امام صادق (ع) شمرده است و به احتمال بعيد شايد او همان عبدالاعلي بن حصين بن عامر باشد.

[40] يعني سالم مکي گويد عامر بن واثله ابوالطفيل مرا گفت.

[41] من به اين نام برخورد نکرده ام و شايد ابراهيم بن شعيب ميثمي باشد که ابراهيم به واسطه ي شباهت در نوشتن به ابي الهيثم اشتباها ابي الهيثم نوشته شده است.

[42] در بعضي از نسخه ها (مدائني) است.

[43] منصور بن يونس قرشي وابسته ي آنان است و به او بزرج گفته مي شود کوفي وثقه است.

[44] در بعضي از نسخه ها اباعبدالله (امام صادق (ع)) است.

[45] او علي بن الحسين مسعودي صاحب مروج الذهب است.يا علي بن بابويه صدوق.

[46] او ابوسمينه کوفي است در بعضي از نسخه ها (محمد بن الحسين) نوشته شده است و ظاهرا اشتباه باشد.

[47] در بعضي از نسخه ها چنين است (که او است تنها توفيق دهنده ي بر حق و حقيقت به وسيله ي رحمتش).

[48] امية بن علي قيسي ضعيف است و اصحاب ما را ضعيف شمرده اند ولي ضعف او زياني نمي رساند چون همين روايت از ابن بزيع که ثقة است نقل خواهد شد.

[49] ظاهرا او احمد بن حسين بن سعيد قرشي است و در بعضي از نسخه ها احمد بن حسن است که احتمال مي رود احمد بن حسن بن علي بن فضال باشد.

[50] اينجا چنين است ولي در کافي (محمد بن يحيي) نيست و همو درست است زيرا محمد بن يحيي از احمد بن ادريس روايت نمي کند.

[51] در کافي کلمه ي (يأتي) يعني تشريف مي آورد نيست.

[52] در بعضي از نسخه ها (ابي الحسن الرضا عليه السلام) است.

[53] در ترجمه اي که شد به ناچار محل (واو) را در جمله ي (بلا تغيير و لذکر الوقت) تغيير داديم و جمله را به اين صورت ترجمه کرديم (و بلا تغيير لذکر الوقت) که به جز اين طريق معناي صحيحي به نظر مترجم نرسيد و چنانچه فضلاء از خوانندگان معناي صحيحي براي عبارت چاپ شده در متن عربي ص 190 سطر 5 داشتند ما را اصراري در تغيير عبارت کتاب نيست.

[54] توجيهي که مؤلف الکتاب براي خبر کرده است درست نيست زيرا در هيچ خبري به طور صريح تعيين وقت نشده است تا با اخبار عدم توقيت معارض شود و نيازي به چنين توجيه پيدا شود.

[55] در بعضي از نسخه ها است (و صاحبش را نبيند).

[56] در بعضي از نسخه ها چنين است (يعني ابن ابي عقب).

[57] شايد به جاي (رواه الحکم عن ابي جعفر) (رفعه الي ابي جعفر) صحيح باشد.