بازگشت

حکايت 085


و نيز نقل کرده سلم الله تعالي از جناب شيخ باقر مذکور از سيد جعفر پسر سيد جليل نبيل سيد باقر قزويني صاحب کرامات ظاهره قدس الله روحه گفت: با والدم مي رفتيم به مسجد سهله. چون نزديک مسجد رسيديم گفتم به او اين سخنان که از مردم مي شنوم که هر کس چهل شب چهار شنبه بيايد به مسجد سهله لابد مي بيند حضرت مهدي صلوات الله عليه را مي بينم که اصلي ندارد. پس غضبناک ملتفت من شد و گفت: چرا اصل ندارد؟ محض آن که تو نديدي؟ آيا هر چيزي که تو نديدي اصل ندارد؟ و بسيار مرا عتاب کرد به نحوي که پشيمان شدم از گفته خود. پس داخل مسجد خالي بود از مردم. پس چون در وسط مسجد ايستاد که دو رکعت نماز کند براي استجاره، شخصي متوجه او شد از طرف مقام حجت صلوات الله عليه و مرور نمود به سيد. پس سلام کرد بر او و مصاحفه نمود با او ملتفت شد به من سيد والدم. پس گفت: پس کيست اين؟ گفتم آيا او مهدي عليه السلام است؟ فرمود: پس کيست؟ پس در طلب آن جناب دويدم احدي را در مسجد و نه خارج آن ديدم.