حکايت 081
و نيز ثقه متقدم آقا محمد دام توفيقه نقل کرد که مردي از اهل سنت سامره، که او را مصطفي الجمود مي گفتند، در قطار خدام بود که شغلي جز آزردن زوار و گرفتن مال آنها به هر حيله و مکر نداشت و غالب اوقات در سرداب مقدس بود در آن صفه کوچک که پشت شباک ناصر عباسي است و اغلب زيارات ماثوره را حفظ داشت و هر کس داخل مي شد در آن مکان شريف و شروع مي کرد و در زيارت آن خبيث او را از حالت زيارت و حضور قلب مي انداخت و پيوسته خواننده را ملتفت مي کرد به اغلاطي که غالب عوام از آن ها خالي نيستند. پس شبي در خواب حضرت حجت عليه السلام را ديد که به او مي فرمايد که تا کي زوار مرا مي آزاري ونمي گذاري زيارت بخوانند تو را چه مداخله در اين کار بگذار ايشان را و آنچه مي گويند پس بيدار شد در حالتي که هر دو گوشش را خداوند کر نمود پس از آن ديگر چيزي نشنيد و زوار از او آسوده شدند و چنين بود تا آن که به سلاف خويش پيوست.