بازگشت

حکايت 080


ثقه عدل امين، آقا محمد که زياده ازچهل سال است متولي امر شموعات حرم عسکريين عليهما السلام و سرداب شريف است و امين سيد استاد دام علاوه نقل کرد از والده خود که از صالحات معروفات و تا کنون زنده است که گفت: روزي در سرداب شريف بوديم با اهل بيت عالم رباني و مويد سبحاني ملا زين العابدين سلماسي در آن ايام که مجاور سر من راي بود به جهت بناي قلعه آن بلد. و آن روز، روز جمعه بود و جناب آخوند مشغول شد به خواندن دعاي ندبه معروفه و چون زن مصيبت زده و محب فراق زده مي گريست و ناله مي کرد و ما با او در گريه و ناله متابعت مي کرديم. در بين اين حالت بوديم که ناگاه بوي عطري وزيدن گرفت و منتشر شد، در فضاي سرداب. و پر شد هوا از بوي خوش به نحوي که از جميع ماها حالت را برد. همه ساکت شديم و قدرت سخن گفتن از ما رفت و متحير مانديم تا اندک زماني گذشت پس آن رايحه طيبه مفقود شد و هوا به حالت اول برگشت و برگشتيم به آنچه مشغول بوديم از قرائت دعا چون به خانه مراجعت نموديم، سوال کردم از جناب آقا خود ملا زين العابدين از سر آن بوي خوش. فرمود تو را چه کار به اين سوال؟ و از جواب من اعراض نمود.



[ صفحه 620]



عالم عامل متقي آقا عليرضا اصفهاني طاب ثراه که نهايت اختصاص به مولاي مزبور داشت نقل کرد که روزي سوال کردم از آن مرحوم از ملاقات کردن حجت عليه السلام را و در او اين گمان داشتم مثل استاد او سيد معظم بحر العلوم رحمه الله پس همين واقعه را براي من نقل کرد بدون اختلاف.