حکايت 075
و نيز نقل کرده از عالم مذکور که گفت نماز کرديم با جناب سيد در حرم عسکريين. پس چون اراده کرد که برخيزد بعد از تشهد رکعت دوم حالتي براي او عارض شد که اندکي توقف کرد آنگاه برخاست چون از نماز فارغ شد همه ماها تعجب کرديم و جهت آن توقف را ندانستيم و کسي از ما جرأت نمي کرد که سوال کند تا آن که برگشتيم به منزل و خوان طعام حاظر شد. يکي از سادات حاضر در آن مجلس به من اشاره کرد که از آن جناب سوال کنم از سر آن توقف. گفتم: نه تو نزديکتري از ما. پس جناب سيد رحمه الله ملتفت من شد و فرمود در چه گفتگو مي کنيد؟
[ صفحه 615]
و من از همه کسي جسارتم بيشتر بود نزد ايشان. پس گفتم که ايشان مي خواهند بفهمند سر آن حالتي که در نماز براي شما عارض شده بود. فرمود به درستي که حجت عليه السلام داخل روضه شد به جهت سلام کردن بر پدر بزرگوارش پس مرا آن حالت دست داد از مشاهده جمال انور آن حضرت تا آن که از روضه بيرون رفتند.