بازگشت

حکايت 029


قصه امير اسحق استر آبادي و ابن قصه را علامه مجلسي در بحار نقل کرده از والد خود و حقير به خط والد ايشان جناب آقا خواند ملا محمد تقي رحمه الله ديدم در پشت دعاي معروف به حرزيماني مبسوط تر از آنچه در آنجاست با اجازه براي بعضي. ما ترجمه صورت آن را نقل مي کنيم: بسم الله الرحمن الرحيمالحمد لله رب العالمين و الصلوة علي اشرف المرسلين محمد و عترته الطاهرين



[ صفحه 478]



و بعد پس به تحقيق که التماس کرد از من سيد نجيب اديب حسيب زبده سادات عظام و نقباي کرام امير محمد هاشم ادام الله تعالي تاييد بجاه محمد و آله الاقدسين که اجازه دهم براي او حرزيماني را که منسوب است به اميرالمومنين و امام المتقين و خير الخلايق بعد سيد النبيين صلوات الله و سلامه عليهما ما دامت الجنه ماوي الصالحين پس اجازه دادم براي او دام تاييده اين که روايت کند اين دعا را از من به اسناد من از سيد عابد زاهد امير اسحق استر آبادي که مدفون است به قرب سيد شباب اهل الجنه اجمعين کربلا از مولاي ما مولي الثقلين، خليفه الله تعالي صاحب العصر و الزمان صلوات الله عليه و علي آبائه الاقدسين. سيد گفت که من مانده شدم در راه مکه و پس افتادم از قافله و مايوس شدم از حيات و بر پشت خوابيدم مانند محتضر وشروع کردم در خواندن شهادت که ناگاه ديدم بالاي سر خود مولاي ما و مولي العالمين خليفه الله علي الناس اجمعين را. فرمود برخيز اي اسحق پس برخاستم و من تشنه بودم پس مرا سيراب نمود و به رديف خود سوار نمود پس شروع کردم در خواندن اين حرز و آن جناب اصلاح مي کرد آن را تا آن که تمام شد ناگاه خود را ديدم در ابطح پس از مرکب فرمود آمدم و آن جناب غايب شد و قافله بعد از نه روز رسيد. شهرت کرد بين اهل مکه من به طي الارض آمد. خود را پنهان نمودم بعد از اداي مناسک حج. و اين سيد حج کرده پياده چهل مرتبه و چون مشرف شدم در اصفهان به خدمت او در زماني که از کربلا آمده بود به قصد زيارت مولي الکونين الامام علي بن موسي الرضا صلوات الله عليهما و در ذمه او مهر زوجه اش بود هفت تومان و اين مقدار داشت که در نزد کسي بود از سکنه مشهد رضوي پس در خواب ديد که اجلش نزديک شده. گفت که من مجاور بودم در کربلا پنجاه سال براي اينکه در آنجا بميرم و مي ترسم که مرا مرگ در رسد در غير آن مکان



[ صفحه 479]



پس چون مطلع شد بر حال او بعضي از اخوان ما آن مبلغ را ادا نمود و فرستاد با او بعضي از اخوان في الله ما را. پس اوگفت که چون سيد رسيد به کربلا و دين خود را ادا نمود مريض شد و در روز نهم فوت شد و در منزل خود دفن شد و ديدم امثال اين کرامات را از او در مدت اقامت او در اصفهان رضي الله عنه. و براي من از براي اين دعا اجازات بسيار است و اقتصار کردم بر همان و مرجواز اوست دام تاييده که مرا فراموش نکند در مظان اجابت دعوات. التماس مي کنم از او که نخواند اين دعا را مگر از براي خواند تبارک و تعالي و نخواند براي هلاک کردن دشمن خود اگر ايمان دارد هر چند فاسق باشد يا ظالم. و اين که نخواند براي جمع دنياي دنيه بلکه سزاوار است که بوده باشد خواندن آن از براي تقرب به سوي خداوند تبارک و تعالي و براي دفع ضررشياطين انس و جن از او و از جميع مومنين. اگر ممکن است او را نيت قربت در اين مطلب وگر نه پس اولي ترک جميع مطالب است غير از قرب از جناب حق تعالي شانه نمقه بيمناه الداثره احوج المربوبين الي رحمه ربه الغني محمد تقي بن مجلسي الاصبهان حامدا لله تعالي و مصليا علي سيد الانبياء و اوصيائه النجباء الاصفياءانتهي. خاتم العلماء المحدثين شيخ ابو الحسن شريف تلميذ علامه مجلسي دراواخر مجلد ضياء العالمين اين حکايت را از استادش از والدش نقل کرده تا ورود سيد به مکه آن گاه گفت که والد شيد من گفت که پس من نسخه دعا را از او گرفتم بر تصحيح امام عليه السلام و اجازه داد به من روايت کردند آن رااز امام عليه السلام و او نيز به فرزند خود اجازه داد که شيخ مذکور من بود طاب ثراه و آن دعا از جمله اجازات شيخ من بود براي من و من حال چهل سال است که مي خوانم آن را و از آن خير بسيار ديدم آن گاه قصه خواب سيد را نقل کرد که به او در خواب گفتند که تعجيل کن رفتن به کربلا را که مرگ تو نزديک شده و اين دعا به نحو مذکور موجود است در جلد ثاني نوزدهم بحار الانوار.



[ صفحه 480]