بازگشت

حکايت 064


قضيه عالم رباني آقا خوند ملا محمد تقي مجلسي است که در کلام علامه شيخ ابو الحسن شريف اشاره به آن شده و تفصيل آن را ذکر نکرد و ظاهر آن است که مراد ايشان حکايتي است که آن مرحوم در جلد چهارم شرح من لا يحضره الفقيه در ضمن متوکل بن عمير که راوي صحيفه کامله سجاديه است ذکر نموده و آن اين است که فرمود: من دراوايل بلوغ طالب بود مرضات خداوندي را و ساعي بودم در طلب رضاي او و مرا از ذکر جنابش قراري نبود تا آن که ديدم در ميان بيداري وخواب که صاحب الزمان صلوات الله عليه ايستاده در مسجد جامع قديم که در اصفهان است قريب به در طنابي که الان مدرس من است پس سلام کردم بر آن جناب و قصد کردم که پاي مبارکش را ببوسم پس نگذاشت مرا و گرفت مرا.پس بوسيدم دست مبارکش را و پرسيدم از آن جناب مسائلي را که مشکل شده بر من که يکي از آنها اين بود که من وسوسه داشتم در نماز خود و مي گفتم که آنها نيست به نحوي که از من خواسته اند و من مشغول بودم به قضا و ميسر نبود براي من نماز شب و سوال کردم از شيخ خود شيخ بهبايي رحمة الله از حکم آن. پس گفت بجاي آور يک نماز ظهر و عصر و مغرب به قصد نماز شب و من چنين مي کردم پس سوال کردم از حجت عليه السلام که من نماز شب بکنم؟



[ صفحه 591]



فرمود نماز شب نکن و بجاي نيارمانند آن نماز مصنوعي که مي کردي و غير اينها از مسائلي که در خاطرم نمانده آنگاه گفتم: اي مولاي من ميسر نمي شود براي من که برسم به خدمت جناب تو در هر وقتي پس عطا کن به من کتابي که هميشه عمل کنم بر آن پس فرمود: که من عطا کردم به جهت تو کتابي به مولا محمد تاج و من در خواب او را مي شناختم. پس فرمود برو و بگير آن کتاب را از او پس بيرون رفتم از در مسجد که مقابل روي آن جناب بود به سمت دار بطيخ که محله اي ايست اصفهان. پس چون رسيدم به آن شخص و مرا ديد گفت: تو را صاحب الامر عليه السلام فرستاده نزد من؟ گفتم آري پس بيرون آورد از بغل خود کتاب کهنه اي. چون باز کردم آن را و ظاهر شد براي من که آن کتاب دعاست پس بوسيدم آن را و بر چشم خود گذاشتم و برگشتم از نزد او ومتوجه شدم به سوي صاحب عليه السلام.که بيدار شدم و آن کتاب با من نبود.پس شروع کرد در تضرع و گريه و ناله به جهت فوت آن کتاب تا طلوع فجر پس چون فارغ شدم از نماز و تعقيب و در دلم چنين افتاده بود که مولانا محمد همان شيخ بهايي است و ناميدن حضرت اورا به تاج به جهت اشتهار اوست در ميان علما. پس چون رفتم به مدرسه او که در جوار مسجد جامع بود ديدم او را که مشغول است به مقابله صحيفه کامله و خوانده سيد صالح امير ذوالفقار گلپايگاني بود.. پس ساعتي نشستم تا فارغ شد از آن کار و ظاهر آن بود که کلام ايشان در سند صحيفه بود لکن به جهت غمي که بر من مستولي بود نفهميدم سخن او و سخن ايشان را و من گريه مي کردم. پس رفتم نزد شيخ و خواب خود را به او گفتم و گريه مي کردم به جهت فوت کتاب. پس شيخ گفت بشارت باد تو را به علوم الهيه



[ صفحه 592]



و معارف يقينيه. و تمام آنچه هميشه مي خواستي و بيشتر صحبت من با شيخ در تصوف بود واو مايل بود به آن. پس قلبم ساکن نشد و بيرون رفتم با گريه و تفکر تا آن که در دلم افتاد که بروم به آن سمتي که در خواب به آن جا رفتم. پس چون رسيدم به محله دار بطيخ ديدم مرد صالحي را که اسمش آقا حسن بود و ملقب به تاج پس چون رسيدم به او سلام کردم بر او. گفت يا فلان کتب و قفيه اي در نزد من است که هر طلبه که از آن مي گيرد عمل نمي کند به شروط وقف. و تو عمل مي کني به آن بيا و نظر کن به اين کتب وهر چه را که محتاجي به آن بگير پس با او رفتم در کتابخانه او. پس اول کتابي که به من داد کتابي بود که در خواب ديده بودم پس شروع کردم در گريه و ناله و گفتم مرا کفايت مي کند و درخاطر ندارم که خواب را براي او گفتم يا نه و آمدم در نزد شيخ و شروع کردم در مقابله با نسخه عميد الرؤساء و ابن سکون و مقابله کرده بود با نسخه ابن ادريس بدون واسطه يا به يک واسطه و نسخه اي که حضرت صاحب الامر عليه السلام به من عطا فرمود از خط شهيد نوشته شده بود. و نهايت موافقت داشت با آن نسخه. حتي در نسخه ها که در حاشيه آن نوشته شده بود و بعد از آن که فارغ شدم از مقابله شروع کردند مردم در مقابله نزد من و به برکت عطاي حجت عليه السلام گرديد صحيفه کامله در بلاد مانند آفتاب طالع در هر خانه و سيما در اصفهان زيرا که براي اکثر مردم صحيفه هاي متعدده (است و اکثر ايشان صلحاء و) اهل دعا شدند و بسياري از ايشان مستجاب الدعوه و اين آثار معجزه اي است از حضرت صاحب عليه السلام و آنچه خداوندعطا فرمود به من به سبب صحيفه احصاي آن را نمي توانم بکنم. مولف گويد که علامه مجلسي (ره) در بحار صورت اجازه مختصري از والد خود از براي صحيفه کامله ذکر نموده و در آنجا گفته که من روايت مي کنم صحيفه کامله را که ملقب به زبور آل محمد، انجيل اهل بيت عليهم السلام و دعاي کامل به اسانيد بسيار



[ صفحه 593]



و طريقه هاي مختلفه. يکي از آنها آن است که من روايت مي کنم آن را به نحو مناوله ازمولاي ما صاحب الزمان و خليفه رحمن صلوات عليه در خوابي طولاني الخ... و مخفي نماند که نسخ صحيفه کامله به حسب ترتيب و مقدار و کلمات اختلاف بسياري دارد و آنچه معروف است از آن، سه نسخه است: يکي نسخه متداوله مشهوره که منتهي مي شود به نسخه مجلسي اول و شيخ بهايي که مطابق است با نسخه شمس الدين محمد بن علي جباعي جد شيخ بهائي، صاحب کرامات به ترتيبي که گذشت و در حکايت آينده خواهد آمد. دوم نسخه شيخ فقيه ابو الحسن محمد بن احمد بن علي بن حسن بن شاذان معروف به ابن شاذان، معاصر شيخ مفيد، صاحب کتاب ايضاح، دفائن النواصب، که در آن صد منقبت است و مشهور است بماه منقبه. سوم نسخه ابوعلي حسن بن ابي الحسن محمد بن اسمعيل بن محمد بن اشناس بزاز، صاحب کتاب عمل ذي الحجة، معاصر شيخ طوسي بلکه از مشايخ او. و غير از اين سه نسخه نيز، نسخ ديگرهست به اسانيد مختلفه که جناب فاضل ميرزا عبد الله اصفهاني در اول صحيفه ثالثه به آنها اشاره نموده و مطابق ديباچه نسخه صحيفه مشهوره نيست و يک دعا از اصل ساقط شده که غالب آن در ساير نسخ موجود و در صحيفه ثالثه مضبوط شده هر که خواهد به آن رجوع نمايد.