بازگشت

حکايت 028


سيد جلل علي بن طاووس در کتاب اقبال نقل کرده از محمد بن ابي الرواد رواسي که او ذکر نمود که بيرون رفت با محمد بن جعفر دهان به سوي مسجد سهله در روزي از روزهاي ماه رجب. محمد به او گفت ما را ببر به مسجد صعصعه که آن مسجد مبارکي است و امير المومنين عليه السلام در آنجا نماز کرده و حجج عليهم السلام قدمهاي شريفه خود را درآنجا گذاشتند. پس ميل کرديم به سوي آن مسجد. در بين نماز گذاردن بوديم که ديديم مردي را که از شتر خود فرودآمد و در زير سايه زانوي او را عقال کرد آن گاه داخل شد و دو رکعت نماز کرد و طول داد آن دو رکعت را. آن گاه دستهاي خود را بلند کرد و گفت اللهم يا ذا المنن السابغه تا آخر آنچه بيايد آن گاه برخاست و رفت نزد شتر خود و بر او سوار شد. ابو جعفر دهان به من گفت آيا برنخيزيم و نرويم نزد او پس سوال کنيم ازو که او کيست؟ پس برخاستيم و به نزد او رفتيم و به او گفتيم ترا به خداوند قسم مي دهيم که تو کيستي؟



[ صفحه 475]



فرمود شما را قسم مي دهم به خداوند که مرا کي پنداشتيد؟ ابن جعفر دهان گفت گمان کردم ترا خضر. پس به من فرمود تو هم چنين گمان کردي؟ گفتم گمان کردم که تو خضري. فرمود: و الله که من هر آينه آن کسي هستم که خضر محتاج است به ديدن او. برگرديد که منم امام زمان شما.

شيخ محمد بن مشهدي در مزار کبير خود و شيخ شهيد اول در مزار نقل کردند از علي بن محمد بن عبد الرحمن شوشتري که او گفت: گذشتم به قبيله بني رواس. پس بعضي از برادران من گفت کاش مي بردي ما را به سوي مسجد صعصعه که نماز مي کرديم در آن زيرا که رجب است و مستحب است در آن زيارت اين مواضع مشرفه که موالي عليهم السلام قدمهاي خود را در آنجا گذاردند و نماز کردند در آن و مسجد صعصعه يکي از آنهاست پس با اوميل کرديم به سوي مسجد که ناگاه ديديم شتري را که زانويش بسته و پالانش بر پشتش گذاشته که در مسجد خوابانيده شده. پس داخل شديم ناگاه مردي را ديديم که بر بدنش جامه هاي حجاز بود و بر او عمامه بود مانند عمامه اهل حجاز و نشسته و مي خواند اين دعا را پس من و رفيقم حفظ کرديم و آن دعا اين است: الله يا ذا المنن السابغه آن گاه سجده طولاني کرد و برخاست و بر شتر سوار شد و رفت پس رفيق من به من گفت گمان مي کنم که اوخضر بود پس چه شد ما را که با او سخن نگفتيم گويا که زبان ما را بسته بودند. بيرون رفتيم و ملاقات کرديم ابن ابي الرواد رواسي را پس گفت از کجا مي آييد گفتيم از مسجد صعصعه و آن خبر را براي او نقل نموديم. گفت اين شتر سوار مي آيد به مسجد صعصعه در هر دو روز و سه روز و تکلم نمي کند.



[ صفحه 476]



گفتيم کيست او گفت شما چه گمان کرديد او را گفتيم گمان کرديم خضر است پس گفت من و الله نمي دانم او را مگر کسي که خضر محتاج است به مشاهده او برگرديد با رشد و هدايت پس رفيقم به من گفت او و الله صاحب الزمان صلوات الله عليه است. مولف گويد آن است که اين دو واقعه است و دو مرتبه اين دعا را در آن مسجد در ايام رجب از آن جناب شنيدند و رواسي با علي محمد بن محمد شوشتري به نحوي که حضرت با او مکالمه نمود او نيز رفتار نمود و علماي اعلام اين دعا را در کتابهاي مزار از آداب مسجد صعصعه شمردند.

درکتب ادعيه و اعمال سال از جمله ادعيه ماه رجب دانستند و اين حکايت را گاهي در آنجا و گاهي در اينجا ذکر کردند.گويا احتمال دادند که خواندن آن جناب اين دعا را در آنجا به جهت خصوصيت مکان باشد. پس، از اعمال مسجد خواهد بود. و محتمل است که به جهت خصوصيت زمان باشد پس از ادعين ماه رجب باشد و لهذا در هر دو جا ذکر فرموده اند و اول به نظر اقوي است اگر چه احتمال مي رود که از ادعيه مطلقه باشد و اختصاصي به زمان يا مکان نداشته باشد و دعا اين است: اللهم يا ذالمين السابعه و الالاء الوازعه و الرحمه الواسعه و القدره الجامعه و النعم الجسميه و المواهب العظيمه والايادي الجميله و العطايا الحزيله يا من لا ينعت بتمثيل و لا يمثل بنظير و لا يغلب بظهير يا من خلق فرزق و الهم فانطق و ابتدع فشرع و علافا رتفع و قدر فاحسن و صو فاتقن واحتج فابلغ و انعم فاسبغ و اعطي فاجزل و منح فافضل يا من سما في العزففات خواطر الابصار و دني في اللطف فجازهوا جنس الافکار يا من توحد



[ صفحه 477]



بالملک فلاند له في ملکوت سلطانه و تفرد بالکبرياء و الالاء فلا ضد له في جبروت شانه يا من حارث في کبرياء هيبته دقايف لطائف الاوهام و انحسرت دون ادراک عظمته خطايف ابصار الانام يا من عنت الوجوه لهيبته و خضعت الرقاب لعظمته و وجلت القلوب من خيفته اسئلک بهذه المدحه التي لا ينبغي الا لک و بما وايت به علي نفسم لدا عليک من المومنين و بماضمنت الاجابه فيه علي نفسک للداعين يا اسمع السامعين وابصر المبصرين و يا انظر الناظرين و يا اسرع الحاسبين و يا احکم الحاکمين و يا ارحم الراحمين صل علي محمد خاتم النبيين وعلي اهل بيته الطاهرين الاخيار و ان تقسم لنا في شهرنا هذا خير ما قسمت وان تختم لي في قضائک خير ما حتمت و تختم لي بالسعاده فيمن ختمت و احيني ما احييتني موفورا و امتني مسرورا و مغفورا و تول انت نجاتي من مسائله البرزخ و ادرء عني منکرا و نکيرا و ارعيني مبشرا و بشيرا و اجعلي لي الي رضوانک و جنانک مصيرا و عيشا قريرا وصلي الله علي محمد و آله بکره و اصيلا يا ارحم الراحمين.