حکايت 014
و نيز سيد عظيم الشان مسطور در آن کتاب فرمود که از آن جمله است خبري که در حديث کرد مرا به آن رشيد ابو العباس بن ميمون واسطي در حالي که ما مي رفتيم به سمت سامره. گفت: چون متوجه شد شيخ يعني جد من ورام بن ابي فراس قدس الله روحه از حله به جهت تالم و ملالتي که پيدا کرده بود از مغازي و اقامت نمود در مشهد مقدس در مقابر قريش دو ماه الا هفت روز گفت پس متوجه شدم من از بلد واسط به سوي سر من راي و هوا به شدت سرد بود پس مجتمع شديم با شيخ ورام در مشهد کاظمي و عزم خود را در زيارت براي او بيان کردم.
[ صفحه 451]
پس گفت مي خواهم با تو رقعه بفرستم که آن را بر دکمه لباس خود ببندي يا در زير پيراهن خود پس آن را در جامه خود بستم. فرمود چون رسيدي به قبه شريفه يعني قبه سرداب مقدس و داخل شوي در آنجا در اول شب و کسي درنزد تو باقي نماند و آخر کسي بودي که خواستي بيرون بيائي پس رقعه را در قبه بگذار پس چون صبح بروي به آنجا ورقعه را در آنجا نبيني به احدي چيزي مگو. گفت پس من کردم آنچه را به من امر فرمود پس صبح رفتم و رقعه را نيافتم و برگشتم به سوي اهل خود و شيخ پيش از من به ميل خود برگشته بود به سوي اهل خود يعني به حله مراجعت نمود. پس در موسم زيارت آمدم و ملاقات کردم شيخ را در منزلش در حله فرمود به من آن حاجت منقضي شد ابو العباس گفت اين حديث راقبل از تو به احدي نگفتم از وقت وفات شيخ تا حال که قريب سي سال است. مولف گويد شيخ ورام مذکور از زهاد علما و اعيان فقهاست و از اولاد مالک اشتر است و مصنف کتاب تنبيه الخاطر که معروف است به مجموعه ورام و او جد مادري ابن طاووس است و مادر او دختر شيخ طوسي است و مادر اين دختر ودختر شيخ طوسي است و مادر اين دختر ودختر شيخ که مادر ابن ادريس است دخترمسعود ورام است و هر سه از فضلا و داخل در اجازاتند و آن مسعود ورام به اين ورام بر جماعتي مشتبه شده و بسياري از کتب مؤلفه در اين باب اشتباهات عجيبه در ترجمه ابن طاوس و ابن ادريس شده که مقام ذکر آن نيست حتي بعضي اين دو عالم را پسر خاله يکديگر شمرده و اين از اغلاط فاحشه است و مخفي نيست بر آن که في الجمله معرفتي به طبقات علما دارد.
[ صفحه 452]