حکايت 001
شيخ فاضل حسن بن محمد بن حسن قمي معاصر صدوق در تاريخ قم نقل کرده از کتاب مونس حزين في معرفه الحق و اليقين از مصنفات شيخ ابي جعفر محمد بن بابويه قمي به اين عبارت در باب بناي مسجد جمکران از قول حضرت امام محمد مهدي عليه صلوات الله الرحمن که سبب بناي مسجد مقدس جمکران و عمارت آن به قول امام عليه السلام اين بوده است که شيخ عفيف صالح حسن بن مثله جمکراني رحمةالله عليه مي گويد که من شب سه شنبه هفدهم ماه مبارک رمضان سنه ثلث و تسعين در سراي خود خفته بودم که ناگاه جماعتي مردم به در سراي من آمدند نصفي از شب گذشته مرا بيدار کردند گفتند برخيز و طلب امام محمد
[ صفحه 384]
مهدي صاحب الزمان صلوات عليه را اجابت کن که تو را مي خواند. حسن گفت من برخاستم به هم بر آمدم و آماده شدم گفتم بگذاريد تا پيراهنم بپوشم آواز آمد که هوما کان قميصک پيراهن ببر مکن که از تو نيست دست فرا کردم و سراويل خود را برگرفتن آواز آمد که ليس ذلک منک فخذ سراويلک يعني آن سراويل که برگرفتي از تو نيست از آن خود برگير آن را انداختم و از خود برگرفتم و در پوشيدم و طلب کليد در سراي کردم آواز آمد که الباب مفتوح چون بدر سراي آمدم جماعتي بزرگان را ديدم سلام کردم جواب دادند و ترحيب کردند (يعني مرحبا گفتند) مرا بياوردند تا بدان جايگاه که اکنون مسجد است چون نيک بنگريدم تختي ديدم نهاده و فرشي نيکو بر آن تخت گسترده و بالشهاي نيکو نهاده و جواني سي ساله بر آن تخت تکيه بر چهار بالش کرده و پيري پيش او نشسته و کتابي دردست گرفته و بر آن جوان مي خواند و فزون از شصت مرد بر اين زمين بر گرد او نماز مي کنند بعضي جامه هاي سفيد و بعضي جامه هاي سبز داشتند و آن پيرحضرت خضر بود پس آن پير مرا نشاند و حضرت امام عليه السلام مرا به نام خود خواند و گفت برو و حسن مسلم را بگو که تو چند سالست که عمارت اين زمين مي کني و مي کاري و ما خراب مي کنيم و پنج سالست که زراعت مي کني و امسال ديگر باره باز گرفتي و عمارتش مي کني رخصت نيست که تو در اين زمين ديگر باره زراعت کني بايد هر انتفاع که ازاين زمين برگرفته رد کني تا بدين موضع مسجد بنا کنند و بگو اين حسن مسلم راکه اين زمين شريفي است و حق تعالي اين زمين را از زمينهاي ديگر برگزيده است و شريف کرده و تو با زمين خود گرفتني و دو پسر جوان خداي عز و جل از تو باز ستد و تو تنبيه نشدي و اگر نه چنين کني آزار وي به تو رسد آنچه تو آگاه نباشي.
[ صفحه 385]
حسن مثله گفت يا سيدي و مولاي مرا درين نشاني بايد که جماعت سخن بي نشان و حجت نشنوند و قول مرا مصدق ندارند گفت انا سنعلم هناک علامت ما اينجا بکنيم تا تصديق قول تو باشد تو برو و رسالت ما بگذار. به نزديک سيد ابو الحسن رو و بگو تا برخيزد و بيايد و آن مرد را حاضر کند و انتفاع چند ساله که گرفته است از او طلب کند و بستاند و به ديگران دهد تا بناي مسجد بنهند و باقي وجوه از رهق به ناحيه اردهال که ملک ماست بيارد و مسجد را تمام کند و يک نيمه رهق را وقف کرديم بر اين مسجد که هر ساله وجوه آن را بياورند و صرف عمارت مسجد بکنند. مردم را بگو تا رغبت بکنند بدين موضع و عزيز دارند و چهار رکعت نماز اينجا بگذارند دو رکعت تحيت مسجد در هر رکعتي يک بار الحمد و هفت بار قل هو الله احد و تسبيح رکوع و سجود هفت بار بگويند و دو رکعت نماز امام صاحب الزمان عليه السلام بگذارند بر اين نسق چون فاتحه خواند به اياک نعبد و اياک نستعين رسد صد بار بگويد و بعد از آن فاتحه را تا آخر بخواند و در رکعت دوم نيز به همين طريق بگذارد و تسبيح در رکوع و سجود هفت بار بگويد و چون نماز تمام کرده باشد تهليل بگويد و تسبيح فاطمه زهرا عليها السلام و چون از تسبيح فارغ شود سر به سجده نهد و صد بار صلوات بر پيغمبر و آلش صلوات الله عليهم بفرستد و اين نقل از لفظ مبارک امام عليه السلام است که فمن صليهما فکانما صلي في البيت العتيق يعني هر که اين دو رکعت نماز بگذارد همچنين باشد که دو رکعت نماز در کعبه گزارده باشد.
[ صفحه 386]
حسن مثله جمکراني گفت که من چون اين سخن بشنيدم گفتم با خويشتن که گويا اين موضع است که تو مي پنداري انما هذا المسجد للامام صاحب الزمان و اشارت بدان جوان کردم که درچهار بالش نشسته بود پس آن جوان به من اشارت کرد که برو من بيامدم چون پاره اي راه بيامدم ديگر باره مرا باز خواندند و گفتند: بزي در گله جعفر کاشاني راعي است بايد آن بز را بخري اگر مردم ده بها نهند بخر و اگر نه تو از خاصه خود بدهي و آن بر را بياوري و بدين موضع بکشي فردا شب آن گاه روز هجدهم ماه مبارک رمضان گوشت آن بز را بر بيماران و کسي که علتي داشته باشد سخت انفاق کني که حق تعالي همه را شفا دهد و بز ابلق است و مويهاي بسيار دارد و هفت علامت دارد سه بر جانبي و چهار بر جانبي کذو الدرهم سياه و سفيد همچون در مها. پس رفتم مرا ديگر باره باز گردانيد و گفت هفتاد روز يا هفت روز ما اينجاييم اگر بر هفت روز حمل کني دليل کند بر شب قدر که بيست و سوم است و اگر بر هفتاد حمل کني شب بيست و پنجم ذي القعده الحرام بود و روز بزرگوار است. پس حسن مثله گفت من بيامدم تاخانه و همه شب در آن انديشه بودم تا صبح اثر کرد فرض بگزاردم و نزديک علي المنذر آمدم و آن احوال باوي بگفتم. او با من بيامد رفتم بدان جايگاه که مرا شب برده بودند پس گفت: بالله نشان و علامتي که امام عليه السلام مرا گفت يکي اين است که زنجيرها و ميخها اين جا ظاهر است پس به نزديک سيد ابو الحسن الرضا شديم چون به در سراي وي برسيديم خدم و حشم وي را ديديم که مرا گفتند از سحرگاه سيد ابو الحسن در انتظار تست. تو ازجمکراني گفتم بلي من در حال به درون رفتم و سلام و خدمت کردم جواب نيکو داد و اعزاز کرد مرا به تمکين نشاند و پيش از آن که من حديث کنم مرا گفت: اي حسن مثله: من خفته
[ صفحه 387]
بودم در خواب شخصي مرا گفت حسن مثله نام، مردي از جمکران پيش تو آيد بامداد بايد آنچه گويد سخن او را مصدق داري و بر قول او اعتماد کني که سخن او سخن ماست بايد که قول او را رد نگرداني از خواب بيدار شدم تا اين ساعت منتظر تو بودم حسن مثله احوال را به شرح با وي بگفت. در حال بفرمود تا اسبها را زين برنهادند و بيرون آوردند و سوار شدند چون بنزديک ده رسيدند جعفر راعي گله بر کنار راه داشت حسن مثله در ميان گله رفت و آن بز از پس همه گوسفندان مي آمد پيش حسن مثله دويد و او آن بز را گرفت که به وي دهد و بز را بياورد جعفر راعي سوگند ياد کرد که من هرگز اين بز را نديده ام و در گله من نبوده است الا امروز که مي بينم و هر چند که مي خواهم که اين بز را بگيرم ميسر نمي شود و اکنون که پيش آمد. پس بز را همچنان که سيد فرموده بود در آن جايگاه آوردند و بکشتند و سيد ابو الحسن الرضا بدين موضع آمدند و حسن مسلم را حاضر کرند و انتفاع از او بستند و وجوه رهق را بياوردند و مسجد جمکران را به چوب بپوشانيدند و سيد ابو الحسن الرضا زنجيرها و ميخها را به قم برد و در سراي خود گذاشت همه بيماران و صاحب علتان مي رفتند و خود را در زنجير مي ماليدند خداي تعالي شفاي عاجل ميداد و خوش مي شدند. ابو الحسن محمد بن حيدر گويد که به استفاضه شنيدم که سيد ابو الحسن الرضا مدفون است در موسويان به شهر قم و بعد از آن فرزندي از آن وي را بيماري نازل شد و وي در خانه شد وسر صندوق را برداشتند زنجيرها و ميخها را نيافتند اين است مختصري از احوال آن موضع شريف که شرح داده شد.
مولف گويد: در نسخه فارسي تاريخ قم و در نسخه عربي آن که عالم جليل آقا محمد علي کرمانشاهي مختصر اين قصه رااز آن نقل کرده در حواشي رجال مير مصطفي در باب حسن تاريخ قصه را در ثلث و تسعين يعني نود و سه بعد از
[ صفحه 388]
دويست نقل کرده و ظاهرا بر ناسخ مشتبه شده و اصل سبعين بوده که به معني هفتاد است زيرا که وفات شيخ صدوق پيش از نود است.
و اما دو رکعت نماز منسوب به آن حضرت صلوات الله عليه از نمازهاي معروفه است و جماعتي از علما آن را روايت کرده اند: اول شيخ طبرسي صاحب تفسير در کتاب کنوز النجاح روايت کرده از احمد بن الدربي از خدمه ابي عبدالله حسين بن محمد بزوفري و او گفته است که بيرون آمده از ناحيه مقدسه حضرت صاحب الزمان عليه الصلوة و السلام که هر کسي را بسوي حق تعالي حاجتي باشد پس بايد که بعد از نصف شب جمعه غسل کند و به جاي نماز خود رود و دو رکعت نماز گزارد ودر رکعت اول بخواند سوره حمد را و چون به اياک نعبد و اياک نستعين برسد صد مرتبه آن را مکرر کند و بعد از آن که صد مرتبه بخواند و رکوع و دو سجده به جا آورد و سبحان ربي العظيم بحمده را هفت مرتبه در رکوع بگويد و سبحان ربي الاعلي و بحمده را در هر يک از دو سجده هفت مرتبه بگويد پس به درستي که حق تعالي البته حاجت او را بر آورد هرگونه حاجتي که باشد مگرآن که حاجت او در قطع کردن صله رحم باشد و دعا اين است. اللهم ان اطعتک فالمحمدة لک و ان عصيتک فالحجة لک منک الروح و منک الفرج سبحان من انعم و شکر سبحان من قدر و غفر اللهم ان کنت عصيتک فاني قد اصعتک في احب الاشياء اليک و هو الايمان بک لم اتخذ لک ولدا و لم ادع لک شريکا منامک به علي لامنا مني به عليک و قدعصيتک يا الهي علي غير وجه المکابره و الخروج عن عبودتيک و لا الجحود لربوبيتک و لکن اطعت هواي و ازلني الشيطان فلک الحجه علي و البيان فان تعذبني فبذنوبي و ان تغفر لي و ترحمني فانک جواد کريم.
[ صفحه 389]
بعد از آن تا نفس او وفا کند يا کريم يا کريم را مکرر بگويد بعد از آن بگويد: يا آمنا من کل شيئي و کل شيئي منک خائف حذر اسئلک بامنک من کل شيئي و خوف کل شيئي منک ان تصلي علي محمد و آل محمد و ان تعطيني امانا لنفسي و اهلي و ولدي و ساير ما انعمت به علي حتي لا اخاف و لا احذر من شيئي ابدا لک علي کل شيئي قدير و حسبنا الله و نعم الوکيل يا کافي ابراهيم نمرود و يا کافي موسي فرعون ان تصلي علي محمد و آل محمد و ان تکفيني شر فلان ابن فلان و به جاي فلان بن فلان نام شخصي را که از ضرر او مي ترسد و نام پدر او را بگويد و از حق تعالي طلب کند که ضرر و را رفع نمايد و کفايت کند پس به درستي که حق تعالي البته کفايت ضرر او را خواهد کرد انشاء الله تعالي. بعد از آن به سجده رود و حاجت خود را مسالت نمايد و تضرع و زاري کند به سوي حق تعالي. به درستي که نيست مرد مومني و نه زن مومنه اي که اين نماز را بگزارد و اين دعا را از روي اخلاص بخواند مگر آنکه گشوده مي شود بر او درهاي آسمان براي بر آمدن حاجات او و دعاي او مستجاب مي گردد و در همان وقت و در همان شب هرگونه حاجتي که باشد و اين به سبب فضل و انعام حق تعالي است بر ما و بر مردمان.
دوم سيد عظيم القدرسيد فضل الله راوندي در کتاب دعوات در ضمن نمازهاي معصومين عليهم السلام مي گويد نماز مهدي صلوات الله و سلامه عليه دو رکعت است در هر رکعتي حمد يک مرتبه و صد مرتبه اياک نعد و اياک نستعين و صد مرتبه صلوات بر پيغمبر و آل او صلوات الله عليهم بعداز نماز.
سوم سيد جليل علي بن طاووس در کتاب جمال الاسبوع همين نماز را به نحو مذکور نسبت به آن حضرت داده و لکن ذکر صد صلوات بعد از او را نقل نکرده و فرمود اين دعا را در عقب نماز بخواند:
[ صفحه 390]
اللهم عظم البلا و برح الخفاء و انکشف الغطاء و ضاقت الارض و منعت السماء و اليک يا رب المشتکي و عليک المعول في الشده و الرخاء اللهم صل علي محمد و آل محمد الذين امرتنا بطاعتهم و عجل اللهم فرجهم بقائمهم و اظهر اعزازه يا محمد يا علي يا علي يا محمد يا محمد اکفياني فانکما کافياي يا محمد يا علي يا علي يا محمد انصرافي فانکما ناصراي يا محمد يا علي يا علي يا محمد احفظاني فانکما حافظاي يا مولاي يا صاحب الزمان سه مرتبه الغوث ادرکني ادرکني الامان سه مرتبه.
مسجد شريف جمکران تا کنون موجود و واقع است در يک فرسخي قم تقريبا از سمت دروازه کاشان و در تاريخ قم روايت کرده از برقي و غيره که نام قصبه قم امهان بوده است يعني منازل کبار و اشراف جمکران چنين گفته اند رواه عجم که اول ديه که بدين ناحيت بنا نهادند چشحه به زبان ايشان يعني اندک چيزي پس اين موضوع را بدين نام نهادند و بدان سبب وي را ويدستان نام کردند که صاحب جمکران و به جمکران جلين بن آذر نوح بنا نهاد و آن را قصه اي است و من در باب عجم ياد کنم آن را انشاء الله تعالي و به جمکران کوهي است مشرف بر آن و آن را ويشوبه خوانند و بر آن قعله اي است بلند کهنه قديم و صاحبش را نمي دانند و گويند که اسکندر آن را بنا کرده است و اين روايت خالي از خلافي نيست به سبب آن که بدين ناحيت هيچ بنايي منسوب به سليمان بن داود نيست و بدو باز نمي خوانند و العلم عند الله و جمکران را آن ماکين بود است و خداي عز و جل او را پسري داد نام او جلين او در جمکران کوشکي بساخت و آن هنوز باقي است و همچنين ده محلت و درب بنا کرد و بعد از آن دو محلت و درب بر آن اضافت نمود چنانچه مجموع دوازده
[ صفحه 391]
باشند و بر در هر محلتي و دربي آتشکده اي بود و باغي بنا نهاد و کنيزکان و بندگان خود را در آن ساکن کرد و فرزندان و اعقاب ايشان الي يومنا هذا در آن ساکنند و بر يکديگر افتخار مي کنند انتهي و رهق از قراي معروفه معموره است تا حال و به کاشان نزديکتر است از قم و ليکن از توابع قم است به مسافت ده فرسخ تقريبا.